گروه سیاسی: «آرمان ذاکری» فعال دانشجویی در یادداشتی با عنوان « رأی از اصلاحطلبی و چرخش به اصولگرایی / فرجام تلخ رابطه اصلاح طلبان و دولت روحانی» در فیسبوک نوشت:
۱- روزهایی که آقای رحمانی فضلی علیرغم انتقادات سنگین در وزارت کشور ابقا شد، وزارت ارتباطات به آذری جهرمی رسید و هیچ خبری از برآورده شدن حتی حداقلی انتظارات جامعهی مدنی از کابینهی آقای روحانی به گوش نرسید، هنوز برنامهی کلی آقای روحانی برای آیندهی سیاسیاش معلوم نشده بود. «اعتدال» کشتی بی لنگری بود که به هر سو میتوانست کژ و مژ شود و البته این اقتضای «عملگرایی» بوده و هست که «لنگر» نداشته باشد. خبر رأی اجماعی به تداوم حصر موسوی و کروبی در شورای عالی امنیت ملی اندکی جامعه را حساستر کرد اما هنوز برای قضاوت زود بود. انتصاب آقای واعظی به سمت ریاست دفتر رییس جمهور و مسلوب الاختیار کردن جهانگیری، گام دیگری بود که باز هم نشان میداد آقای روحانی یک برنامه ریزی دراز مدت «چرخش به راست سیاسی» را آغاز کرده است.
۲- در چند روز گذشته دیدار اخیر آقای روحانی با «جامعه روحانیت مبارز» و شایعهی ابراز تمایل ایشان برای بازگشت به جامعه روحانیت مبارز ابعاد دیگری از برنامهی آقای روحانی را روشن کرد. در حالی که مهمترین حامیان آقای روحانی در انتخاباتهای اخیر، چهرههای نزدیک به «مجمع روحانیون مبارز» و شخص سیدمحمد خاتمی دبیرکل مجمع بوده، آقای روحانی میخواهد به جامعه روحانیت که هیچ گاه پایگاه رأی جدی در جامعه نداشته، روی خوش نشان دهد و پیوند خود با دوستان قدیم را تازه کند. البته چنین دیداری با اعضای مجمع روحانیون هرگز انجام نخواهد شد، چه در برنامهی دراز مدت آقای روحانی جایگاهی ندارد. به همین دلیل دولت در برابر تشدید محدودیتهای آقای خاتمی هم چندان واکنشی نشان نمیدهد. چندان دشوار نبود که رییس جمهور محترم برای نشان دادن مخالفت با این اقدامات، در یک اقدام نمادین در منزل آقای خاتمی حاضر شود، یا اینکه ایشان را به مجلسی دعوت کند تا نشان دهد به مهمترین پایگاه رأی خود وفادار است. اما برنامه، برنامهی دیگری است.
۳- مسیر طی شده در وزارت علوم از عدم معرفی فرجی دانا تا معرفی آقای غلامی فاز دیگری از این برنامه را نشان میدهد. عدم اراده دولت برای ایجاد هرگونه درگیری با جناح راست، بی اهمیت بودن نظر جامعهی مدنی، دانشگاه و اصلاح طلبان برای دولت و معرفی گزینهای مطلوب رقبای انتخاباتی آقای روحانی برای دانشگاه، و از همه بدتر مدافع پولی شدن بیشتر آموزش عالی، کاملاً نشان داد که آقای روحانی دیگر نیازی به دانشگاه و دانشجو و اصلاح طلب و جامعهی مدنی ندارد. دوران اهمیت «رأی» گذشته است. آیندهی ایران با «لابی» تعیین خواهد شد نه با رأی. ترمیم رابطه با راست سیاسی و فاصله از اصلاحطلبان و جامعهی مدنی راه حل آیندهی روحانی است. جنجال هم بی فایده است. بزرگان آموزش عالی، بی توجه به منطق کلان عرصهی سیاست، همچنان در سودای خام انتخاب بین بد و بدتر، گزینههای بیستم و بیست و یکم و بیست و دوم خود را هم به روحانی معرفی میکنند. در برنامهی کلان او بازی میکنند و مسوولیت همهی سازشهای آتی را هم به گردن میگیرند و هر چه بیشتر برای افکار عمومی بی معنا میشوند. این سرنوشت جریانی است که بینش دراز مدت را فدای مصالح کوتاه مدت کرده باشد. پیران محافظه کار، در آموزش عالی کشور حتی یک مدیر زیر ۵۵ سال هم ندارند و آینده را پیشاپیش واگذار کردهاند. غلامی ۶۴ ساله نقطهی پایان ماجراست.
۴- آمدن ترامپ، مختصات سیاست داخلی ایران را عوض کرده است. رأی به روحانی اگرچه توانسته با باز نگاه داشتن برخی منافذ تنفسی جامعهی مدنی و جلوگیری از تقابل تمام عیار دو جریان تندرو در عرصهی جهانی برخی بحرانهای جدی را به تعویق بیندازد اما با آمدن ترامپ مختصات جدیدی در حال تولد است. بر خلاف آنچه در بدو امر به نظر میرسد اکنون آقای روحانی بیش از هر زمان دیگر میتواند در قامت یک ناجی، یک راه حل حتی برای لایههای تندرو جریان اقتدارگرا ظاهر شود. او تنها کسی است که میتواند فشار بر روی آنها را مهار کند. اکنون ائتلاف روحانی-لاریجانی یک راه حل است، دست کم تا زمانی که جهان تحت فرمان تندروها باشد. تنها مسالهای که ائتلاف میان «راست میانه رو» و «راست تندرو» را ناممکن میکند موی دماغی است به نام اصلاح طلبی اصیل و جامعهی مدنی. همانها که دغدغهی دموکراسی دارند، دولت و حاکمیت پاسخگو میخواهند. ائتلافهای پنهان اقتصادی و توزیع رانتها را بر ملأ میکنند و حاضر به سازش نمیشوند. میخواهند سهم مردم از این سفره قدرت داده شود؛ هم در اقتصاد و هم در سیاست. ایده پارلمانی شدن انتخاب رییس جمهور، برای از میان برداشتن این مانع است. بعید نیست راست میانهرو و راست تندرو بر سر آن اجماع کنند. اما روحانی نباید فراموش کند، نیاز به او تنها یک نیاز موقت است، از سر اضطرار…
۵- نقش اصلاح طلبان در عرصه سیاست رسمی مدتهاست از «کنشگر» به «حامی» تغییر کرده است. هیچ یک از چهرههای حاضر در ساختار رسمی از مجلس گرفته تا شورای شهر و دولت و … از «اصول اصلاح طلبی» دفاع شایانی نمیکنند، هر چند از «نام اصلاح طلبی» بهره فراوان میبرند. اقتدارگرایان چنان هزینههای حضور اصلاح طلبان واقعی در ساختار قدرت را زیاد کردهاند که تنها نام اصلاح طلبی میتواند وارد قدرت شود و نه مشی آن. چهرههای بیرون از ساختار رسمی هم بنا به «ملاحظات» و «مصالح» عمدتاً سکوت پیشه کردهاند و دنباله رو چهرههای حاضر در ساختار قدرت رسمی شدهاند. محافظه کاری، سازشکاری و بی اصل و اصولی، نفس اصلاحات را بریده است. اصلاح طلبی مسئولانه اکنون نمایندهای ندارد. اصلاح طلبی با جامعه مدنی دچار گسست گفتمانی و ساختاری شده و جز شکلی از رابطه «تودهای» با جامعه مدنی آن هم بر محور «محبوبیت شخصی خاتمی» چندان چیزی در چنته ندارد. آنها اکنون بیش از هر زمان دیگر بی معنا شدهاند. حصر تدریجی خاتمی، پایان بازی اصلاح طلبی و عرصهی تولد شدیدترین اختلافات سیاسی میان اصلاح طلبان خواهد بود. آنها که خاتمی برایشان «تکرار» کرد، چندان دفاعی از او نخواهند کرد. خاتمی اکنون جز جامعهی مدنی پناهی ندارد.
۶- مسیر دموکراسی در جامعهی ایران تنها از کانال جامعهی مدنی میگذرد. فساد سیستماتیک تداوم شیوهی فعلی ادارهی کشور را ناممکن کرده و هیچ کس نمیتواند جز با اتکا به جامعهی مدنی، از روند توزیع منافع فعلی فاصله گرفته و قدرت خود را برای دراز مدت حفظ کند. آنها که همهی محاسبات را تنها در ساختار قدرت جست و جو میکنند «امر اجتماعی» را نادیده میگیرند. نه اصلاح طلبان و نه آقای روحانی و نه حتی جریان اقتدارگرا فرصت چندانی ندارند، بهتر است به آغوش جامعهی مدنی بازگردند وگرنه ناگزیر از همراهی با سرکوب آن خواهند بود و البته بعید است ادارهی جامعهی ایران با سرکوب بتواند چندان دوام بیاورد. برای ایران بدون «مردم»، آیندهای متصور نیست. اما گویا اصلاح طلبی و اعتدال و اصولگرایی خواسته و ناخواسته بر سر آیندهی ایران قمار میکنند.