به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۵ - ۱۸:۳۵
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۷ ساعت ۱۱:۲۶
کد مطلب : ۱۴۳۹۰۹

وقتی خمیرها در هم آمیخته مي‌شوند

نوید هاشمی طبا
روزنامه بهار
گذشت، امر ارزشمندی است که صاحبان حق باید آن را ملکه ذهن سازند و به کودکانشان نیز بیاموزند. در کنار این مفهوم پر ارزش، احقاق حق تکلیفی ارزشمند است که همه مردم و خصوصا متولیان امور در هر سطح باید دغدغه اول ماموریتشان بدانند. این دو در کنار یکدیگر البته پارادوکسی چالش‌برانگیز را نمایان مي‌سازد. چنانکه، گاه این دو ارزش در مقابل هم قرار مي‌گیرند و گاه حتی متناقض شمرده مي‌شوند. پارادوکس‌ها حل و راه حل ندارند و راه برخورد با آنها فاصله گرفتن از جزئیات متناقض و راهکاری فراگیر است. اجازه دهید با ادبیاتی کمی صمیمی تر، این نوشتار را به حضورتان تقدیم کنم و البته تلاش خواهم کرد که سیاق آن از ادبیات فاخر فاصله ای معنادار پیدا نکند. سالها پیش وقتی معاون آموزشی و دانشجویی یک واحد دانشگاهی بین الملل بودم، در یک جلسه شورای دانشگاه و قبل از شلوغی‌هاي آن روزها، صحبتی کردم و مثالی زدم. آن روز همکاران لبخند زدند و گذشتند ولی بعد از مدتی، تا هم اکنون، برخی از آنان در گوشه و کنار که ملاقاتی روی مي‌دهد، اشاره مي‌کندکه راست مي‌گفتید و ما آن روز، از زوایایی متفاوت به داستان نگاه مي‌کردیم. حالا صحبت چه بود، در ادامه مرقوم خواهم داشت.آن روز، به همکاران عزیز؛ عرض کردم که خمیرهای رنگی بازی کودکان مثال نمادین زندگی ماست. تا هنگامی که این خمیرها درهم نرفته اند، مي‌توانند در ساخت صدها کاردستی به کار روند. کاردستی هایی با کیفیت خوب و طراحی عالی یا ضعیف، بسته به توانایی‌هاي آن کودکی که با خمیر بازی مي‌کند. حاصل کار، وابستگی تام به حوصله، تجربه یا استعداد آن کودک دارد. صرف‌نظر از سلیقه افراد مواد اصلی و محدودکننده البته خمیرها هستند. گاهی یک رنگ خمیر به کار مي‌رود تا چرخ یک ماشین شود و رنگی دیگر بدنه آن را مي‌سازد. یک رنگ خمیر دری را مي‌سازد و رنگ دیگر قفلی را؛ یا کلیدی را.
 
خمیرها، البته، هر بار جمع و تفکیک مي‌شوند برای دفعه بعد و کاردستی بعدی و اغلب با استفاده از تجربه پیشین و استعدادی جدید و متفاوت. شاید، یک کاردستی به هر علت از کیفیت مطلوبی برخودار نشود. همین تجربه شکست، شانس بهتر شدن کار بعدی را بالاتر مي‌برد. اگر کودکی استعداد کمتری داشت یا فرصت و حوصله کمتری، دیگری مي‌آید و با همین مواد، و به کار گرفتن بهتر آنها اثری درخور تقدیر، خلق مي‌نماید. دراین میان البته مقداری از خمیرها همواره استهلاک مي‌یابند که قابل جبران است.اما، اگر یک بار و فقط یک بار این خمیرها درهم شوند، یعنی کودکی خمیرهای رنگی را در کف دست بگذارد و تنها چند ثانیه بچرخاند و درهم کند، تبدیل به یک خمیر خاکستری و فیلی رنگ مي‌شود. هرقدر هزینه کنیم، امکان تفکیک رنگ‌ها نخواهد بود و تمام. همه چیز تمام مي‌شود برای همیشه. این درهم شدن، مانند متازتاز است. آن بیماری مهلک قرن، تا وقتی متازتاز نکرده و دیگر ارگان‌ها را درگیر ننموده، مي‌توان با راهکارهایی کنترلش کرد تا حدی که مبتلایان عزیز، با رعایت برخی محدودیت‌ها و تغییر سبک زندگی، حتی عمر طبیعی داشته باشند. وقتی متازتاز صورت گرفت، کار سخت مي‌شود، خیلی سخت.

جنگ‌هاي جهانی یا صلیبی حاصل در هم کردن خمیرها بوده. قبرستان‌ها پر است از کسانی که خمیرها را ناگهان با خشم یا بي‌حوصلگی در هم کرده‌اند و مجتمع‌هاي قضایی نیز سرشار از درهم کنندگان خمیرهاست. وقتی تحلیل هر واقعه و موضوع و رویدادی به جای سنجش موقعیت فعلی و مقتضیات و فاکتورهای اصلی، مرتبط ساختن با انواع شبکه‌ها باشد، وقتی مغالطه‌ها همه‌گیر شوند، خمیرها درهم شده است و متازتاز صورت گرفته است. گاهی خمیرها درهم آمیخته مي‌شوند تا کسی دیگر نتواند کاردستی خوبی طراحی کند. وقتی به جای سرمایه‌گذاری مطمئن و پایا در زیرساخت‌ها و صنایع مادر، یارانه نقدی داده مي‌شود، و هنگامی که به همه یکسان پرداخت مي‌شود، خمیرها سخت در هم آمیخته مي‌شوند. وقتی مردم به جای سازمان‌هاي رسمی حرفه‌ای، هنگام بروز حادثه‌ها، کمک خود را به افراد مشهور مي‌دهند و به آنان امید بیشتری دارند، خمیرها در هم آمیخته است. وقتی سود سپرده‌هاي بانکی بیشتر و مطمئن‌تر از مشارکت در سهام و سرمایه‌گذاری در کارخانجات باشد، خمیرها درهم رفته است. وقتی برج باغها با باغچه ای کوچک، جای باغ‌ها را گرفته و هوای شهر که به همه شهروندان تعلق دارد به اسم تراکم واگذار شده است، خمیرها در هم آمیخته است. وقتی کریدور هوای یک ابرشهر با برج‌هاي سربه فلک کشیده بسته مي‌شود و فرزندان در هوایی مسموم در بغل والدین شرمگین خود قرار مي‌گیرند، خمیرها در هم آمیخته‌اند. وقتی کالای ساخت وطن نماد بي‌کیفیتی مي‌شود و تمام کشور از کالا و خدمات کشورهای دیگر انباشته مي‌شود، خمیرها سخت به هم آمیخته اند.. اگر اعتراض‌ها را بي‌انصافی دانستیم، که این خود از انصاف به دور است، و هر اعتراضی را اغتشاش نامیدیم، خمیرها را در هم کرده ایم. وقتی دلسوزان منتقد مقید وطن دوست از ترس طعنه وابستگی و براندازی سکوت اختیار کردند و مصلحت شخص خویش را به وظیفه ترجیح دادند، خمیرها درهم غلطیده و تنیده‌اند. برای تمام این موارد و موارد دیگر مي‌توان گفت که خمیر مصداق چه چیز است. اما رسالت این نوشتار، این نیست.کلام پایانی این یادداشت آن است که همگی مراقب باشیم که خمیرهای بیشتری درهم نشوند. همواره در تمام رویدادها و روابط انسانی و سازمانی و در تمام تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌ها، باید مراقب درهم نرفتن خمیرها بود. تاریخ گواهی مي‌دهد که هیچ یک از اولیا خداوند و مردان نیک روزگار برای رسیدن به یک حق از باطل بهره نبرده‌اند و خمیرها را درهم نیامیخته‌اند. نباید هر موضوعی را متازتاز کرد. باید موضوعات را به تفکیک بررسی کرد. حتی اگر خشمگین و ناراحت و افسرده و درهم شدیم؛ حق نداریم خمیرها را درهم کنیم، زیرا این خمیرها امانتی در دست امروز ماست و برای کودکان فرداست. آنها حق دارند کاردستی خود را بسازند و شاید و قطعا بهتر از ما این کار را انجام خواهند داد.
 
برچسب ها: گذشت دغدغه