امیر راعیفرد
گویا پازل بازی پیش گرفته شده توسط محمود احمدینژاد وارد پلان انتهاییاش شده است. نامه اخیر احمدینژاد به رهبر انقلاب حاوی مواردی است که به سادگی ميتوان راه در پیش گرفته شده توسط نامبرده را ترسیم نمود. احمدینژاد در زمانی که تصدیگری دولتهاي نهم و دهم را در اختیار داشت با رویکردی ضربتی و طرح ادعاهایی که در بیشتر موارد با واقعیت فاصله زیادی داشت، تمام سعی خود را معطوف به القای مدیریت روانی در برابر خواستههاي اجتماعی مينمود. به عبارتی رئيس دولت نهم و دهم عدم مدیریت کارآمد خود در عرصه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را با گفتار پرخاشگرانه و انقلابی پوشش ميداد تا مخاطب به لایههاي زیرین تصدیگریهاي دولتی تیم مدیریتی او وارد نشود.
برخوردهای آنی و غیر قابل دفاع در پروسههاي بینالمللی و هممچنین عقب نشینیهاي سازمان یافته در برابر نیروهای نظامی، اقتصادی در عرصه سیاست داخلی در ۸ سال مدیریت جهادی احمدینژاد را ميتوان به عنوان شاخصههاي اصلی رفتارهای مدیریتی وی برشمرد. حال شاید بتوان با توجه به دور افتادن احمدینژاد از قدرت و روحیه پرخاشگر و قدرتطلب او که به دفعات در دو دوره ریاستجمهوریاش به منصه ظهور رسیده بهتوان رویه پیش روی او را مورد تحلیل قرار داد. رئيس دولت دهم که پس از انتخابات مناقشه برانگیز ۸۸ که منجر به زندانی شدن بسیاری از مخالفان وی گردید و به حصر خانگی ۳ نفر از فعالان سیاسی اجتماعی و کاندیداهای رقیب او انجامید، در شرایط بعد از انتخابات و با در اختیار گرفتن کامل عنان قدرت نه تنها نسبت به حقوق سیاسی و اجتماعی جامعه ایران بيتفاوت بود بلکه با رفتارهایی قهرآمیز در برابر توسعه جامعه مدنی قرار گرفت.
احمدینژاد در دوران تصدی گری خود بر قوه مجریه و با توجه به وابستگی مضاعفش به نهادهای تصمیم ساز هسته مرکزی حاکمیت اگر خود را حتی کمی هم مقید به حفظ حقوق شهروندی جامعه تحت سیطره مدیریت خود ميدانست به یقین در انجام این مهم به توفیقات بزرگی دست ميیافت. به این مفهوم که دولتهاي نهم و دهم با کمترین مقاومت داخلی و کمترین میزان دخالتهاي موازی در امر تصدیگریهاي دولتی مواجه بوده است و این یکپارچگی قدرت در داخل ایران بهترین فرصت را در اختیار رئيس دولت جهت پیمودن مسیر مورد قبولش قرار ميداده است. با توجه به موارد مطرح شده در بالا این امکان که احمدینژاد در دوران ریاستش بر نهاد قوه مجریه امکان انجام کارهای مورد عقیده اش را در اختیار نداشته است اساسا غیر منطقی مينماید. حال چگونه است که فردی با مشخصات شخصی و سابقه مدیریتی احمدینژاد امروزه بیرق آزادیخواهی سیاسی و اجتماعی بلند کرده است.
آیا این ادعاهای تازه رئيسجمهور سابق با روحیات شخصی و کارنامه سیاسی و امنیتی او سازگار است؟ در عالم سیاست بهترین راه برای شناخت انگیزههاي فردی اشخاص در اتخاذ روشهاي سیاسی و فرهنگی شان را باید در گذشته آنها جستجو نمود. البته لازم به ذکر است که گذشته افراد تنها ملاک شناخت رفتار جدیدشان نخواهد بود که در این صورت به یقین راههایی برای جلب اعتماد از دست رفته جامعه لازم موجود ميباشد که شاید در آینده به آنها ورود نماییم. احمدینژاد با مطرح کردن تندترین خواستههاي سیاسی و اجتماعی که سالیان سال از زبان اصلاحطلبان زندانی شده در دولت شائبه دار دوم او شنیده ميشده است امروزه تمامی سعی خود را معطوف به تغییر نقش خودخواستهاي کرده است که امکان بازگشت مجددش به قدرت سیاسی را فراهم آورد. روحیه قدرت طلب و متوهم رئيسجمهور سابق ایران هر راهی را برای رسیدن به قدرت سیاسی مباح ميشمارد.
خواه یک روز این مسیر از زندانی کردن مخالفان سیاسیاش بگذرد خواه یک روز به دروغگوییهاي بینالمللی منجر گردد و یا اینکه امروز از زبان جدید الولاده یک مخالف سیاسی نظام مطرح گردد. به عبارتی ندای حق طلبانه امروز احمدینژاد که از زبان و قلم او جاری ميگردد نه تنها امکان جلب اعتماد عمومی را ندارد بلکه تنها سبب آزادی بیشتر دست نهادهای سخت حاکمیت برای برخورد با هرگونه طرحی مشابه آنچه او بر زبان ميآورد خواهد گردید. آنچه مسلم است تاکید احمدینژاد بر پیمودن این دغل بازی عامدانه سیاسی است. باید توجه داشت که این دروغپردازیها و داستان سرایی در اقلیم سیاسی احمدینژادیها ميتواند کار را برای معتقدان واقعی گفتار غیر صادقانه نامبرده بسیار دشوارتر از پیش نماید. کوتاه سخن اینکه حتی احمدینژاد برای جلب اعتماد عمومی تمام تلاش خود را جهت بازداشت شدن توسط نهادهای امنیتی و قضایی به کار خواهد بست و برای رسیدن به این هدف از هیچگونه گفتار و عملی دریغ نخواهد کرد. شاید بتوان نتیجه گرفت گروهی که با تایید و تضمین امنیتی راه را برای احمدینژاد هموار ساخته اند به دنبال آفرینش یک آزادیخواه سفارشی هستند تا در روز مورد نیاز از تصویر غیر واقعی ساخته شده از او پرده برداری نمایند.