او در یادداشتی با عنوان «چرا بعضی کتابها پرفروش میشوند؟» نوشته است: نمیدانم از فرمولی که بنگاههای معاملات مسکن یا نمایشگاههای فروش ماشین در درون خود دارند و آن را به طرزی غیرمحسوس اجرا میکنند اطلاع دارید یا نه؟ عین همان فرمول در بعضی از انتشاراتیها هم رواج دارد و تنها مختص این روزگار و اینجا هم نیست؛ در همه زمانها و همه کشورها رواج دارد. شما اگر بخواهید ماشینی یا ملکی را بخرید، آنها آن ماشین یا ملکی را برای فروش به شما پیشنهاد میکنند که مال خود و همکارانشان است. ممکن نیست ماشین یا ملکی را که من و شما و دیگر آدمهای گذری در آنجا، به اصطلاح فایل کردهایم، در اولویت فروششان باشد، زیرا سود آنچنانی برایشان ندارد (از استثناها میگذریم). کسی میپرسد آنها آن ملک یا ماشینی را که مال خودشان است از کجا میآورند؟ میگویم از من و شما میخرند با قیمتی به شدت پایین، و همان را میفروشند با مبلغی به شدت بالا. یعنی وقتی ما میرویم ملک یا ماشینمان را آنجا فایل کنیم، اگر به قیمت پایین (برای زودتر فروش رفتن) راضی بشویم، خود آنها آن را قبل از دیگران میخرند.
یعنی یک عده توی این بنگاهها هستند که پول و سرمایهای برای همین کار دم دستشان دارند و به اسم مشاوران، با صاحب بنگاه در خرید و فروش، شریک میشوند. بعد همان ملک یا ماشین را بهموقع و سر فرصت به قیمت خیلی بالاتر (یعنی قیمتی که خودشان تعیین میکنند) به مراجعهکنندگان میفروشند. اینجاست که فایلهای من و شما کم دیده میشود یا اصلا دیده نمیشود. روند فروش کتاب هم در بازار، دقیقا به همین حالت است. ناشر و پخشکننده و حتی کتابفروشی که وابسته به ناشر است، وقتی شما میروید به کتابفروشی، آن کتابی را جلو دید شما میگذارد و یا به شما پیشنهاد میکند که مال خودشان است. هیچ ناشری کتاب یک نویسنده و شاعر را پرفروش نمیکند (با ترفندهای خاص) مگر آنکه آن کتاب را مال خودش کرده باشد. یعنی آن را خریداری کرده باشد به ثمن بخس، و روی آن (توسط ویراستاران مجرب) کار کرده باشد تا بتواند آن را با هر عنوان و شکلی که دلش خواست روانه بازار کند و برایش تبلیغات گستردهای هم انجام میدهد. شما دیدهاید که بعضی به اصطلاح منتقد، ناگهان روی یک کتاب بخصوص مانور میدهند؟
اینها همانهایی هستند که از جانب ناشر ماموریت نقد یافتهاند. شما شنیدهاید که بعضی کتابها را آن ور آبها ترجمه میکنند؟ گول نخورید. اینها را همان عوامل ناشر در سطحی اندک (اما پر هیاهو) انجام میدهند. طبیعی است که همه این کارهای جانبی، به فروش کتاب کمک میکند و گاهی سر از چاپهای پنجاهم و صدم هم درمیآورد! من یادم است که نویسنده یکی از همین کتابهای پرفروش (شما فکر کن در زمینه پولدار شدن) در مصاحبهای گفته بود که کتابش را اول بار که پیش ناشر برده بود، به شدت رد کرده بودند و او هم که به شدت ذوق چاپ داشته، آنقدر رفته و آمده و اصلاحاتی انجام داده که بالاخره ناشر وقتی این همه تمنا از او دیده، قبول کرده کتابش را چاپ کند به شرط آن که کتاب را واگذار کند. چه از این بهتر! چاپ کتاب مهم است. بقیهاش فرع است. لااقل حالا مهم نیست. بعد که دست نویسنده ذوقزده، با قراردادی، از کتاب کوتاه شد، کتاب میرود در پروسه تولید انبوه. البته ناشر تشخیص داده که آن کتاب قابلیتِ قرار گرفتن در پروسه درآمد را دارد، وگرنه کتابهایی که نویسندههایشان حاضرند حتی مفت و مجانی به ناشر واگذار کنند زیاد است.
بعدها که نویسنده کتاب را واگذار کرده و دیده کتابش دارد همینطور پشت سر هم تجدید چاپ میشود، از فکر آن همه پولی که میتوانست نصیب او بشود، خواب راحت نداشت. تنها چیزی که به او آرامش میداد، این بود که لااقل مشهورش کردهاند. اما بعدتر دید که آن شهرت هم اصلا به دردش نخورده است، زیرا از نوشتن، بازش داشته است. کتابهای بعدیاش را دیگر واگذار نکرد، قرارداد برای یک چاپ میبست تا اختیارشان در دست خودش باشد، ولی همه آنها در همان چاپ اول ماندهاند و هنوز هم دارند خاک میخورند... البته این موارد شامل همه کتابهای پرفروش و ناشران و نویسندگان آنها نمیشود. بعضی کتابها، به دلایل خاص (از جمله بکر بودن و جذابیت داشتن و یا حمایت یک بزرگ) پرفروش میشوند که طبیعی است. بعضی ناشران هم بهطور کلی از این مسائل دورند و صرفا کار فرهنگی میکنند، حتی با ضرر ، حتی به قیمت نابودی خود و اندک سرمایه خود (که البته کماند). و در این میان نویسندگانی هم هستند که شهرت و قدرتشان میتواند ناشران را تابع شرایط خاص آنها کند؛ ولی نود درصد قضیه همانطور است که آمد!