«بیش از دو سال از آن حادثه میگذرد؛ حادثه تلخی که چهره فاطمه را زیر و رو کرد. از آن صبح لعنتی که آن دختر صورتش سوخت و تا به خودش آمد، روی تخت بیمارستان با صورتی باندپیچی شده، بستری شده بود. فاطمه صورتش با اسید سوخت؛ یک قربانی دیگر اسیدپاشی. دختر جوانی که برای همیشه باید آن خاطره تلخ را در یاد و چهرهاش همراه داشته باشد. فاطمه هم مثل بیشتر قربانیان اسیدپاشی در آتش کینه و حسد سوخت اما این بار نه پای خواستگار سمجی در میان بود و نه پسر جوان دلباختهای که به معشوقهاش یک عمر سیاهی و حسرت هدیه دهد.فاطمه جوان قربانی حسادت زن برادرش شد؛ حسادتی که هنوز هم برای فاطمه و خانوادهاش جای سوال دارد. آنها هنوز نمیدانند که چرا الهه این کار را با تنها دخترشان کرد. الهه، متهم این پرونده اسیدپاشی یک زن جوان ٢٩ ساله است که بیستوچهارمین روز آبان ماه سال ٩٥ وقتی فاطمه را تنها در خانه دید، با اسید به او حملهور شد.حالا فاطمه ٢٥سال دارد. دختر جوانی که تاکنون برای به دست آوردن بخشی از چهرهاش بیش از ٥٠ عمل جراحی انجام داده. بینایی یک چشمش را برای همیشه رفته و پزشکان تلاش میکنند تا شاید بتوانند برای او کاری انجام دهند.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
من خانه برادرم بودم. یعنی از شب قبل به آنجا رفتم و شب را همانجا ماندم. صبح برادرم آماده شد و رفت سر کارش. من و الهه با بچهها در خانه تنها بودیم که ناگهان دیدم الهه با شال به طرف من حمله کرد. میخواست مرا خفه کند. دست و پا زدم و او را از خودم دور کردم. بعد یک لحظه صورتم خیس شد و شروع به سوزش کرد. همه صورتم میسوخت، همان موقع متوجه شدم که اسید ریخته، بعد هم که به بیمارستان رفتم. الان دو سال از آن حادثه گذشته ولی مثل همان روز اول همه صحنهها را به خاطر دارم.آن روزها الهه زن برادرتان در جلسات بازپرسی منکر دخالت در این حادثه بود و مدعی بود که پای نفر سومی در میان است.هنوز هم بعد از ٢سال همان حرفها را تکرار میکند اما همه شواهد و مستندات علیه اوست. من خودم صدای او را شنیدم. دست او را روی صورتم لمس کردم. قد و چشمان او را از نزدیک دیدم، الهه بود. لباس کار برادرم را پوشیده بود که مثلا من را گمراه کند اما من او را شناختم. البته او هنوز هم همان دروغها را میگوید. در جلسه دادگاه هم همان حرفها را زد. اما همه میدانند که چه کسی این بلا را سر من آورده.
دادگاه حکم را صادر کرده؟
نه، جلسه دادگاه ١١ دی ماه امسال برگزار شد. یک جلسه. البته همان یک جلسه بود. الان منتظر صدور رأی هستیم.
یعنی الهه محکوم شد؟
هنوز که رأی اعلام نشده. اما معلوم است که او متهم است. قاضی از من پرسید دیه میخواهم یا قصاص. من گفتم که فقط قصاص. پول به چه درد من میخورد. درست است که هزینههای زیادی متحمل شدیم اما هیچکس نمیداند که در این مدت من چه زجری کشیدم.
بیشتر آسیب به صورت شما وارد شده؟
بله. چشم چپم به طور کامل بیناییاش را از دست داده. لاله گوش راستم از بین رفته. بینی و لبهایم هم نابود شده. الان صورت من همش پیوند پوست است. بیش از ٥٠ جراحی روی من انجام شده. اما هنوز بینیام مثل روز اول نشده. دکترها خیلی به من امیدواری میدهند اما خودم میدانم که حداقل به این زودیها صورتم مثل قبل نمیشود.
چقدر برای درمان هزینه کردید؟
بیش از ٢٠٠میلیون تومان. با این که پدرم بیمه تکمیلی است، هیچکدام از این هزینهها را بیمه پرداخت نکرده. بیمه به ما اعلام کرد که چون ماجرا اسیدپاشی است و متهم هم دستگیر شده، باید هزینهها را خودمان پرداخت کنیم و بعد از متهم بگیریم. الهه هم که پولی ندارد.
راستی در این مدت با الهه رو در رو نشدی؟
٦ ماه پس از آن حادثه در دادسرا او را دیدم. منکر همه چیز بود. میگفت چه کسی این بلا را سر تو آورده. مدام حرفهای ضد و نقیض میزد. البته که الان همه چیز مشخص شده. برادرم روزهای نخست به این موضوع شک داشت. خانوادهام باورشان نمیشد که الهه دست به چنین کاری بزند. اما بعد از پیدا شدن شواهد و مدارک برادرم هم بستههای اسید سولفوریک را لای رختخواب خانه پیدا کرد.
بین شما خصومت، کینه یا مشکل خاصی بود؟
نه. هیچ چیزی بین ما نبود. لااقل از طرف من نبود. الهه هم در رفتار و گفتارش چیزی را بروز نمیداد. تنها چیزی که به ذهنم رسیده، حسادت است. الهه از سر حسودی این بلا را سر من آورد. من قرار بود با نامزدم عقد کنیم. ٢٠ روز پس از آن حادثه تاریخ عقدمان بود. اما این کار الهه زندگی من را تباه کرد. نامزدم بعد از یک سال که دید امیدی به بهبود کامل نیست، من را رها کرد.
الهه با برادرت زندگی خوبی داشتند؟
از زندگیاش راضی بود. دو تا بچه هم داشتند. زنی که از زندگی راضی نباشد، بچهدار نمیشود.
روز حادثه بچههای برادرت هم در خانه بودند؟
بله. هر دوی آنها. دختر بزرگترش آن موقع ٣ سالش تمام شده بود. هنوز هم به من میگوید که عمه من دیدم که مامان به طرف تو حمله کرد.
در این مدت که الهه بازداشت است، بچهها پیش کی هستند؟
هر دوی آنها با ما زندگی میکنند. الهه الان ٢سال است که در زندان شهرری است.
برادرت چطور با این موضوع کنار آمد؟
همان طور که گفتم اوایل باور نمیکرد که زنش دست به چنین کاری زده باشد اما وقتی همه چیز معلوم شد، تصمیم گرفت از او جدا شود. الان هم پیگیر کارهای طلاق است. اما خب به او گفتهاند که باید مهریهاش را پرداخت کند. برادر من هم در یک شرکت تاسیساتی کار میکند. از کجا دارد ٢٠٠ سکه مهریه الهه را بدهد. به همین دلیل هم هنوز کارهای قانونی طلاقش انجام نشده.
برادرت با الهه چطور آشنا شد؟
ازدواج آنها کاملا سنتی بود. یکی از اقوام خانوادهها الهه را به ما معرفی کرد. بعد هم خواستگاری و بقیه ماجرا. پدر و مادر الهه آدمهای سادهای هستند. اصلا به ذهن کسی هم نمیرسد که دختر این خانواده دست به چنین جنایتی زده باشد.یک خانواده روستایی ساده. ما اصالتا اهل خمین هستیم و خانواده الهه هم اهل همان جا هستند. الهه بعد از ازدواج به تهران آمد.
در این مدت پدر و مادر یا خانواده او برای گرفتن رضایت با شما تماس نگرفتند؟
شاید باورکردنی نباشد. اما یک تماس تلفنی هم با ما نداشتند. فقط در دادگاه یکی از برادرهایش را دیدم که او هم در جلسه دادگاه حاضر نشد.