گروه سیاسی: محمدرضا تاجیک، تئوریسین و تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب میگوید: اصلاحطلبان به یک دوران دور از قدرت احتیاج دارند، این فضا مجال دیدن، محاسبه نفس و نقد خود را از آنها گرفته و احتیاج دارند که یک مدتی از این فضا خارج باشند و خودشان را ریکاوری کنند تا آن منزلت و شأنیت اجتماعی از دست رفته را با آن مقبولیت و مشروعیتی که خدشهدار شده را به شکلی باز بگردانند.او می گوید:وقتی مارکسیسم جامه قدرت و حکومت پوشید، بنابراین اینقدر فضاهای توفنده و بحرانزایی در مقابل وجود داشت که کسی دیگر نمیتوانست مجالی داشته باشد، کتابی بخواند، اندیشه کند و تولید فکری کند. این هم در مورد جریان اصلاحات اتفاق افتاد و مساله دیگر به نظر من این بود که بهطور فزایندهای جریان اصلاحطلبی توسط شبه اصلاحطلبانی قبضه شد که از اصلاحطلبی یک برج بابل را برای صعود به عرش قدرت میدیدند، یک ابزار میدیدند برای اینکه فقط به قدرت برسند و توسط این افرادی که هیچ جای جریان اصلاحطلبی نبودند و نه از فرهنگ اصلاحطلبی و نه به تعبیر یونانیان نه از اتوس اصلاحطلبی نه از لگوس اصلاحطلبی چیزی را با خودشان همراه نداشتند، اما بالاخره آمدند فضای جریان اصلاحطلبی را قبضه کردند تا از آن ابزاری برای قدرت و منفعت خودشان بسازند.
همانطور که مرحوم شریعتی میگوید که وقتی یک دین عوامزده بشود، از فروغ و جوشش میافتد، جریان اصلاحطلبی هم وقتی به یک شکلی عوامزده شد و کوتولههایی آمدند و آن را در قبضه خودشان برای مقاصد خودشان قرار دادند، از آن فروغ، بالندگی و شکوفایی افتاد. این هم یک عامل دیگری بود که وجود داشت. عامل بیرونی هم طبیعتا وجود داشت که بالاخره هجمهای که توسط رقبا ایجاد شد، آن را هر روز خمود و خمودهتر کرد و به پستوها کشانید و بنابراین اجازه این را نداد که به راحتی بتواند وارد یک فضای شکوفایی اندیشگی و نقادانه یا آزاد شود و طبیعتا این هم مجال را از جریان اصلاحطلبی گرفت که بتواند آزادانه و نقادانه گرد هم بیایند و بتوانند اندیشهورزی کنند. علل و عوامل مختلفی بالاخره باعث این مساله شد که به برخی از آنها اشاره کردم.
هرم اندیشهگی اصلاح طلبی را برخی به ظاهر اصلاحطلبان سر و تهش کردند، یعنی این هرمی که قاعدهاش فرهنگی، اجتماعی، گفتمانی و معرفتی بود را سر و ته کردند، روی نوک سیاسی نشاندند و آن را تبدیل به یک بازی قدرت کردند، آن را تبدیلش کردند به یک گفتمان در قدرت با مناسبات قدرت.رهبران جریان اصلاحطلبی بهطور فزایندهای درگیر منطق و بازی قدرت شدند و تمام هستی جریان اصلاحطلبی را خلاصه کردند و منحصر کردند به بازی قدرت.جریان اصلاحطلبی توسط شبه اصلاحطلبانی قبضه شد که از اصلاحطلبی یک برج بابل را برای صعود به عرش قدرت میدیدند، یک ابزار میدیدند برای اینکه فقط به قدرت برسند.من اولین دغدغهام این است که جریان اصلاحطلبی را از چنبره برخی به ظاهر اصلاحطلبان برهانم. تا این اتفاق نیفتد، ما نمیتوانیم جریان اصلاحطلبی را نو کنیم.