گروه بین الملل: روزنامه شرق نوشت: با قدرتگرفتن تدریجی طالبان و فتح زنجیرهای شهرستانها در کشور افغانستان، برخی تحلیلگران در ایران ضمن تغییر دیدگاه و مواضع خود در مواجهه با طالبان مدعی هستند که چشمها را باید شست و طالبان (پیروز در صحنه مبارزه با آمریکا) را جور دیگر باید دید!
در پاسخ به این ادعا و بر مبنای شواهد موجود باید ادعای تحول و تغییر در میان طالبان را به طور قطع از آنها پذیرفت، اما نه آنچنانکه مطلوب نظر آنهاست! شواهد و قرائن بهوضوح نشان میدهد که طالبان از نظر ایده و عمل بهمراتب نسبت به دو دهه قبل، هم از نظر مکانیسم تصمیمسازی پیچیدهتر و هم از جنبه قدرت عملیاتی خطرناکتر شدهاند و بدیهی است که هزینههای حکمرانی آنها برای همسایگان و ایرانیان بهمراتب بیشتر از دو دهه گذشته خواهد بود. در بیان دلایل این تحلیل میتوان با تکیه بر تجارب فردی به شواهد زیر اشاره کرد:
۱- در ۱۰ سال گذشته طالبان وحدت و هماهنگی خود را در مقایسه با زمان زعامت ملاعمر از دست داده اند و از وحدت فرماندهی کاریزماتیک در بین آنها دیگر خبری نیست. در مذاکرات دوحه این ویژگی بسیار بارز بود و بنابراین بر صداقت، شفافیت و انسجام تصمیمها و وفای به عهد آنها نمیتوان مانند قبل تکیه کرد، زیرا عدم انسجام در رهبری به این گروه ماهیت پیچیده و زیست دوگانه داده و کمتر از گذشته میتوان به آنها اعتماد کرد.
۲- در مدت ۲۰ سال گذشته و در فرایند فشار حداکثری و تعقیب وگریز از سوی قوای نظامی آمریکا، رهبران سیاسی نظامی و رزمندههای طالب از پیچیدگی و مهارت بیشتری در مواجهه و فرار برخوردار شدهاند. حتی گزارشهای نظامی آمریکا نشاندهنده آن است که طالبان پس از ۲۰ سال از قدرت تدوین استراتژی جنگی و مقاومت تاکتیکی در عملیات نظامی بیشتری بهرهمند و از ابزار و فناوریهای تخریبی و اطلاعاتی (آفندی و پدافندی) بهمراتب پیچیدهتری از قبل برخوردار شدهاند.
۳- رهبران طالب و رهبران عملیاتیشان (قوماندانها) در دو دهه گذشته جهت تأمین منابع مالی خود از طریق لابی با کشورهای حامی و تجارتهای پنهان، اما پرمنفعت، ماهیت اولیه خود را بهتدریج از دست داده و به سوداگرانی تبدیل شدهاند که از ایدئولوژی نه بهعنوان اعتقاد اخلاقی بلکه ابزار سلطه و معامله استفاده میکنند و خشونت مبارزات ۲۰ سال گذشته خلوص مذهبی و رأفت عرفی آنها را نیز بهشدت کاهش داده است.
۴- رزمندگان میدانی طالب از ۱۱ سپتامبر به بعد به صورت سیستماتیک تحت تأثیر تبلیغات منظم در «مکاتب مذهبی» و در رقابت با داعش به عناصر انتحاری و روباتهای جنگی بدون قوه فکر، احساس و منطق تبدیل شدهاند که تنها اوامر را اجرا میکنند و در تصمیمگیریهای کلان نقش بهمراتب کمتری دارند. شواهد نشان میدهد که برخی از عملیات تروریستی آنها در قالب قراردادهای پیمانکاری و در فضای مجازی منعقد و در میدان انجام میشود.
۵- از همه عوامل فوق مهمتر آنکه از زمان امضای توافق با آمریکا (فوریه۲۰۲۰) و خروج تدریجی قوای نظامی آمریکا، رهبری طالبان پیروزی حماسی خود را به مثابه به زانو درآوردن و شکست ابرقدرت جهان (آمریکا) تلقی کرده و با غرور فراوان از این پیروزی برای بازسازی روحیه و تهییج قوای میدانی خود استفاده کرده و همین امر خون جدید در رگهای این سازمان مخوف جاری کرده تا در یکسرهکردن آینده افغانستان، در قالب امارت اسلامی، سر از پا نشناسد.
۶- صاحبنظرانی که دیدگاههای طالبان را تحلیل کردند و در گفتگوهای دوحه با سران آنها به گفتگو نشستهاند، معتقدند که در مواردی، چون رعایت حقوق اقلیتهای مذهبی، قومی، زنان، آزادی بیان و آزادیهای فردی هیچگونه تغییری در منظر ایدئولوژیک آنها دیده نمیشود و غرور پیروزی اخیر آنها را در اعتقادات خود راسختر کرده است؛ هرچند به دلیل آشنایی با رموز سیاست دوگانه بهسادگی حاضر به چرخش مواضع خود بهصورت موقت و تا دسترسی به حکومت هستند.
در پاسخ به کسانی که معتقدند هزینهها و اثرات ناخوشایند طالبان را در عرصه جهان و منطقه میتوان پس از کسب قدرت و حضور در حاکمیت کنترل کرد، باید گفت با به کار بستن دو دهه تحریم و مبارزه از سوی قوای مسلط بر این کشور دیگر یک خیال باطل است. باید پذیرفت که طالبان به دلیل خاستگاه اجتماعی و فرهنگی این سرزمین بخشی از واقعیت و ماهیت افغانستان بوده و در ساختار سیاسی این کشور انکارشدنی نیست؛ بنابراین باید از ۲۰ سال پیش به جای طرد و انکار و مبارزه با آنها با راهحلی بینابینی در معادلات سیاسی این کشور تدبیری پایدار برای مشارکت آنها اندیشیده و بهکار بسته میشد.
ثانیا به نظر نمیرسد اهرم تهدید آمریکا و کشورهای غربی به قطع کمکهای بینالمللی بهعنوان ابزار کنترلی طالبان پس از بهدستگرفتن قدرت نیز عنصری کارآمد باشد. از سویی این گروه تمامیتخواه، طالب تمامی قدرت هستند، از سوی دیگر این گروه با منابع غنی مالی که در ۲۰ سال گذشته با آن خوگرفتهاند و ارتباطاتی که در منطقه ایجاد کردهاند، همراه با برخی کمکهای بشردوستانه (همچون قبل) بدون دغدغه و با استقلال مالی میتوانند امارت افغانستان را اداره کرده و حتی سهمی نیز بهعنوان همپیمان و پیمانکار نظامی به داعش دهند.
با توجه به موارد فوق باید دید هزینههای سادهانگاری نسبت به طالبان امروز چه هزینههایی (اجتماعی، اقتصادی و امنیتی) برای ایران و ایرانیان خواهد داشت؟
به نظر میرسد با به دستگیری قدرت کامل یا نسبی از سوی این گروه و با عنایت به تحولاتی که در آنها بهوجودآمده، میتوان برخی از ابتداییترین تأثیرات آن را بر ایران و ایرانیان به شرح زیر بیان کرد: ۱- در اولین گام شمار وسیعی از هزارههای مرکزی افغانستان و استانهای همجوار از ترس سلطه خشونتآمیز و شاید انتقامجویانه طالبان با سرعتی بسیار بیشتر به ایران پناهنده خواهند شد که در شرایط کنونی ایران، بار اقتصادی شدیدی بر معیشت مردم و بهخصوص طبقات ضعیف وارد خواهد کرد.
۲- در صورت حاکمیت طالبان بخش عمده ارتباطات اقتصادی شامل صادرات ایران به افغانستان (با ارزشی بالغ بر پنجمیلیارد دلار) متوقف و پاکستان و دیگر حامیان آنها جایگزین آن خواهد شد. ۳- از نقطهنظر امنیتی، یادآوری دوران سلطه طالبان و کشتار کنسولگری مزار شریف کافی است تا کابوس رویارویی با طالبان تجدیدحیات شده را درک کرده و از تجربه مجدد آن در مرزهای شرقی جدا پرهیز کنیم.
۴- ناامنی در مرزهای شرقی نهتنها باعث دغدغه ملی خواهد شد بلکه رکود در روند بهبود زیرساختها در این منطقه محروم و در نتیجه افول شاخصهای توسعهای را به همراه داشته و باعث بهتعویقافتادن برخی پروژههای ملی و استراتژیک مانند کریدور جنوب به شمال (پروژه ایران و چین) شود. باید از هرگونه سادهاندیشی و نگرش احساسی نسبت به تحولات عمیق و چندبعدی افغانستان پرهیز کرد و هزینههای تاریخی و جبرانناپذیر آن را همراه با تحولات دو دهه اخیر مدنظر قرار داد.
با تکیه بر ضربالمثل کهن ایرانیان که «آزموده را آزمودن خطاست» قطعا دوباره آزمودن «آزمودهای» که ۲۰ سال آموزش دیده باشد، خطای پرهزینه و نابخشودنیای خواهد بود.