گروه بین الملل: پیرمحمد ملازهی، کارشناس مسائل افغانستان در روزنامه اعتماد نوشت: نشست کشورهای همسایه افغانستان در تهران در شرایطی برگزار میشود که اختلافات میان کشورهای حاضر در نشست جدی است و میتواند چالشی بر سر راه دستیابی به یک نتیجه مشخص درخصوص مساله افغانستان باشد. واقعیت این است که روسیه و چین تلاش کردند از خلأ قدرتی که در پی خروج نظامیان ایالات متحده از افغانستان ایجاد شد، نهایت بهره را ببرند و میکوشند ایدههای خاص خود برای پر کردن خلأ قدرت در این کشور را پیادهسازی کنند.
نگاهی به رفتارهای پکن و مسکو نیز نشان میدهد آنها در عمل رفتار متفاوتی با دیگر بازیگران مساله افغانستان داشتند؛ آنها حتی سفارت خود در افغانستان را هم تعطیل نکردند و به نظر میرسد نام آنها در میان اولین کشورهایی خواهد بود که حکومت طالبان را به عنوان دولت رسمی و قانونی در افغانستان شناسایی خواهند کرد. در اجلاس مسکو چنانچه از متن بیانیه برمیآمد و شواهد نشان میداد، روسها چندان به نظرات دیگر کشورهای حاضر در نشست توجهی نکردند و بدون لحاظ کردن نظرات دیگران اقدام به صدور بیانیهای نمودند که آن را «بیانیه مشترک» نامیدند.
این بیانیه صرفا براساس تشخیص روسها و در راستای تامین منافع آنها صادر شد و به همین دلیل جمهوری اسلامی ایران تحفظ کرد و با اعلام اینکه نظر باقی کشورها لحاظ نشده لفظ «مشترک» را برای بیانیه مذکور اشتباه خواند. با این وجود، اینکه روسها به تهران میآیند و در نشست کشورهای همسایه افغانستان شرکت میکنند نشان از اهمیت بالای نقش آنها در تحولات این کشور دارد. روسیه همسایه افغانستان نیست و تنها کشورهای چین، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، ایران و پاکستان همسایه افغانستان به حساب میآیند. به عقیده من روسها بهرغم نداشتن مرز مشترک دعوت شدند، چراکه مسائل امنیتی حوزه آسیای مرکزی برای آنها مهم است و علاوه بر اهمیت موضوع، آنها نقش موثری در این حوزه دارند. مسکو میخواهد دیدگاههای خود را از طریق اقناع و دیپلماسی به دیگر کشورها بقبولاند و در این مسیر چین را نیز کنار خود میبیند.با توجه به اینکه هم روسیه و هم چین نگاه تقریبا مثبتی به حکومت مستقر در افغانستان دارند و امیدوارند خلأ قدرت به وجود آمده پس از خروج امریکا و ناتو از سوی آنها پر شود، کشور ایران قدرت مانور زیادی برای در پیش گرفتن یک موضع مستقل در قبال مساله افغانستان ندارد و به ناچار باید مصلحتاندیشانه به این موضوع نگاه کند.هر کدام از این دو کشور یعنی روسیه و چین اهداف متفاوتی را در افغانستان دنبال میکنند. چینیها تمایل دارند با انعقاد قراردادهایی با طالبان روی ذخایر زیرزمینی افغانستان کنترل داشته باشند و به یک نوعی این کشور را در چارچوب یک کمربند- یک جاده قرار دهند تا نفوذ غرب در افغانستان بهطور کامل از بین برود. روسها هم ملاحظات امنیتی مخصوص به خود را دارند؛ در حال حاضر در شمال افغانستان هم حزبالتحریر و هم حزب نهضت اسلامی ازبکستان، هم انصار تاجیکستان و چچنیها مستقر شدهاند و روسها بسیار نگرانند که این موضوع تهدیدی برای حوزه امنیتی آنها باشد. در نتیجه باید تصریح کرد هر دو کشور میکوشند با دستیابی به یک جمعبندی با طالبان، منافع امنیتی و اقتصادی خود را تامین کنند. مساله مواد مخدر نیز برای روسها حایز اهمیت است؛ چراکه یکی از مسیرهای ترانزیت مواد مخدر افغانستان منطقه آسیایی مرکزی است که مواد مخدر را به مسکو و اروپا میرساند. همه این مسائل نشان میدهد انگیزه حضور چین و روسیه در افغانستان قوی است و آنها به راحتی مواضع خود را تغییر نمیدهند.
در این میان، ایران هم در حال حاضر اهرمهای زیادی دراختیار ندارد. پیشتر دو امکان عملی پیش روی ایران بود؛ اول هزارههای شیعه که ایران میتوانست در حمایت از آنان جدیتر عمل کرده و این بخش از جمعیت افغانستان را که نزدیک به ۳۰درصد جمعیت کل این کشور برآورد میشوند به خود جذب کند. دوم مساله حوزه تمدنی ایران بود که مناطق شمالی و غربی افغانستان را شامل میشوند و افرادی فارسی زبان و تاجیک آنجا ساکنند و در صورت استفاده از فرصت موجود و حمایت از مردم این مناطق میتوانست به فرصت برای ایجاد حوزه نفوذ ایران بدل شود. با نزدیکی تهران و طالبان حتی پیش از پیروزی طالبان، این دو امکان عملی برای پیشبرد سیاست ایران تا حد زیادی تضعیف شد. نتیجه این شرایط، از دست رفتن اهرمهای ایران بود که میتوانست در موقعیتهای خاص به کار کشور آید. این در حالی است که رقبای ایران با بهرهگیری از فرصتها روز به روز نفوذ خود را بیشتر میکنند.
نمونه این موضوع ترکیه است که با توجه به نگاه خاص آقای اردوغان که معتقد است باید از اقوام ترک تبار حمایت کند، به افغانستان آمده و در تلاش است جای پای خود را محکم کند. از سوی دیگر ترکیه یک کشور عضو ناتو است که با موافقت امریکا تا حد زیادی کنترل فرودگاه کابل را نیز با هماهنگی امریکا دراختیار گرفته و موقعیت را برای ایران تنگتر کرده است. پاکستان هم که متحد طالبان است و پشت پرده رقابتهایی با ایران پیرامون حضور در افغانستان دارد. مجموعه عوامل نشان میدهد با توجه به اینکه روسیه و چین به سوی بهرسمیت شناختن طالبان در افغانستان حرکت میکنند و اقدام اخیر اتحادیه اروپا که اعلام کرد قصد دارد تا یک ماه دیگر نمایندگی دیپلماتیک خود را در کابل بازگشایی کند که معنایی جز آماده شدن برای شناسایی ندارد، فکر میکنم زمینه برای رسیدن به یک تصمیم جمعی فراهم باشد. این تصمیم جمعی احتمالا این باشد که هم نظرات کشورهای طرفدار به رسمیت شناختن در نظر گرفته شود و هم کشورهایی که ملاحظاتی در این زمینه دارند و در پایان تاکید شود که دولتی همهشمول با حضور همه گروهها در افغانستان تشکیل شود. یعنی شیعیان، تاجیکها و باقی گروهها در دولت سهم داشته باشند.
این مسائل احتمالا مطرح خواهد شد اما در بلندمدت به نظر من راهی جز بهرسمیت شناختن طالبان پیش روی کشورهای همسایه قرار ندارد. دلیلش این است که اگر بحران افغانستان تشدید شود، کشورهای همسایه با موج بزرگی از هجوم آوارگان مواجه خواهند شد. با فرارسیدن فصل سرما اگر اقدامات بینالمللی برای کمکرسانی در زمینههایی نظیر غذا و سوخت کافی نباشد شرایط بسیار بدتر میشود. مشخص هم نیست مساله دولت همهشمول از سوی طالبان پذیرفته شود، چراکه نگاه واحدی درون طالبان وجود ندارد. از یکسو شورای کویته نگاه متعادلتری دارد و ضرورت بهرسمیت شناخته شدن و پذیرش در جوامع بینالمللی را درک میکند و از سوی دیگر شبکه حقانی اصلا اعتقادی به شرکت دیگران در ساختار قدرت ندارد. واقعیت دیگر این است که اکثریت طالبها پشتون هستند و بدنه طالبان بدنه روستایی است که در ذهنیتش انحصارطلبی وجود دارد. این انحصارطلبی در ترکیب با ایدئولوژی وضعیت خطرناکی ایجاد کرده که شراکت دیگران در قدرت را نمیپذیرد.