گروه سیاسی: محمود احمدینژاد گفت: من به یکی از این آقایان گفتم، این مقدار پولی که برای وارد کردن لوازم ضد شورش میدهید، آن را به مردم بدهید، چون هرچه فاصله بیشتر شود، به طور طبیعی باید لوازم بیشتری بخرید.خوب به مردم برگردید و راحت زندگی کنید.
به گزارش دولت بهار، احمدینژاد به مناسبت یکصدمین سالگرد شهادت میرزا کوچک خان جنگلی در دیدار با جمعی از مردم استان گیلان گفت:
وقتی هویت یک ملت را از او بگیرند، دیگر چیزی میماند؟ هویت را بگیرید سرگشتگی پیش میآید. بعضیها هم روی خودخواهی و قدرت طلبی و جهالتشان در این مسیر حرکت می کنند. تا میگوییم ایران، گویی دردشان میآید. همه ما ایرانی هستیم، یک عقبه و تاریخ و فرهنگ داریم. آن موقع که هیچکس مکتب نداشت، ما مکتب، اندیشه، فلسفه و دانش داشتیم و موحد بودیم و میفهمیدیم که در جهان چه خبر است.
متن کامل سخنان احمدینژاد به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه
خیلی خوش آمدید بزرگواری فرمودید خدا را سپاسگزارم که توفیق زیارت مجدد شما را عنایت فرمود وقتی نام گیلان میآید، مردمانی عزیز شجاع و ایستاده پای آرمان های الهی و مردمانی دوست داشتنی و مهربان و مهمان نواز را به یاد میآوریم که در طول تاریخ پرچمدار آگاهی، آزادیخواهی و پرچمدار دفاع جانانه از استقلال و عزت و فرهنگ ایران زمین بوده اند.
چند مطلب را خدمت شما عرض میکنم.
یک مطلب راجع به ایران است. شما نقش ایرانیان را در گسترش اسلام ببینید. اگر یک ملت فرهیخته متمدنی مثل ملت ایران نمیپذیرفت و پای کار نمی ایستاد، امروز از ارزش ها و آرمان هایی که همه انبیا آوردهاند و کامل آن را پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی(ص) آورده است، چیزی باقی نمی ماند. سهم ایرانیان در تمدن و فرهنگ انسانی جهان سهم بسیار بسیار بالایی است. یک ملتی که همیشه فرهنگش انسانی بوده و در طول تاریخ همیشه موحد، ظلم ستیز، عدالت طلب بوده و صلح و خوبی را برای همه میخواسته است. در طول تاریخ در ایران، مطلقا جنگ مذهبی و قومی وجود ندارد. یک ملتی که ۲۵۰۰ سال قبل، رهبر و حاکمش در دورترین نقاط برده داری را لغو کرد. اصلاً برای مردم ایران بردهداری یک چیز غریبی بود. ملتی که در فرهنگ جهانی نقش بسیار بسیار برجستهای دارد.
در علم جهان، دانشمندان ایرانی پایهگذار علوم بودند. یک عده پایه میگذارند یک عده گسترش میدهند. آن کسی که پایه علم را میگذارد مهم است. نسبت دانشمندانی که از این سرزمین بلند شدهاند به سایر دانشمندان، در تولید علم پایه و پایهگذاری علم خیلی بالاست.
بیش از هزار سال قبل یک کسی در ایران یک تقویم نوشته تحت عنوان تقویم جلالی را نوشته است، یعنی همینی که الان ما استفاده میکنیم. روز و هفته و ماه و سال را پیش بینی کرده است. سال تحویل را تا ثانیه هایش جلو رفته است. آن موقع میدانستند که زمین گرد است و دور خورشید میچرخد. خورشید گرد است و منظومه شمسی و کهکشان ها را میشناختند زیرا این چیزها برای دانشمندان ایرانی عادی بوده است.
این ایران تمدن آفرین فرهنگی اثر گذار، همیشه مورد حقد و کینه شیطان و قدرت طلب های جهان بوده است. یک چیز امروزی نیست، یک امر تاریخی است. ایران همیشه مورد حسد بوده و بارها و بارها هجوم کردند که ایران را محو کنند تا ایران وجود نداشته باشد. اصلا میخواهند تاریخ ایران نباشد یا اگر هست یک نقطه سیاه در ذهن ها باشد. برای اینکه ایرانیان نباید بیدار شوند و خودشان را پیدا کنند و بیایند پای کار! اگر بیایند دنیا متحول میشود. این را شیطان خوب میفهمد.
اینقدر ملت ایران عدالتخواه بوده که یک حاکمی ،اسمش عادل بوده است. حالا بعضی ها آن را نفی میکنند. در حالی واقعیت داشته و عادل بوده است. پیامبر فرمودند که من در زمان یک پادشاه عادل به دنیا آمدم. اشاره به انوشیروان دارد. حتما شنیده اید که میخواستند خانه یا کاخش را گسترش بدهند، کلبه پیرزنی کنار آن بوده است، هر کاری میکنند او کلبه اش را نمی فروشد. میگوید که او رضایت نداده است و من نمی توانم کلبه این پیرزن را به زور بگیرم. با مردم ارتباط داشته است، حالا بعدها فساد درست شد،ولی اینها هم بوده است. انوشیروان یکی از بزرگترین متفکران و حاکمان دوران به نام بزرگمهر را به عنوان مشاور در کنار خودش داشته و از این افراد استفاده میکرده است. آنقدر سطح مردم بالاست که شاه اعلام میکند آقا من پرچمدار عدالت هستم و مردم خیالتان راحت باشد و راه هایی را تعبیه میکند تا مردم اطمینان حاصل کنند که در سرزمین شان عدالت جاری میشود. حالا قوانین و قواعدی که گذاشتند، قابل مطالعه است. سطح ملت ایران اینچنین بوده است. میگویند باید پاک شود و نباید باشد.
این جریانی که میخواهد ایران نباشد هنوز هست. همین تاریخ معاصر را بخوانید. در همین صد سال تا صد و پنجاه سال اخیر چه طراحی هایی کرده اند که اصلا ایران نباشد. آن قحطی را که اواخر قرن قبل در ایران پیدا شد، ما دست کم میگیریم. شیطان کارهایش را پنهان میکند. ما در دولت، گفتیم اسنادش را بیاورید تا مستند شود و معلوم شود که بر این سرزمین چه گذشته است. آنها را به سازمان ملل بردیم و گفتیم ببینید جنایت صورت گرفته است. آن استعمار پیر، بانک ایران را به دست خودش گرفته بود و پول چاپ میکرد و با آن میرفت در بازار هرچه آذوقه بود خرید و قحطی درست کرد. میلیونها نفر را از بین بردند و مقدمه اش را فراهم کردند که ایران را از بین ببرند. روس و انگلیس در سال ۱۹۰۷ قرارداد بستند که ایران را تقسیم کرده و کار این سرزمین را تمام کنند. آن موقع جنگ جهانی و بحث کمونیسم مطرح شد و خدا ایران را نجات داد. بعد قرارداد ۱۹۱۹ را بستند که من در سفر قبل به آن اشاره کردم. این ها خواندنی است یعنی جوری قرارداد را بستند که ایران را دودستی تقدیم آنها کنیم و نه فقط نفت و بانک بلکه سازمان اداره کشور و همه مقدرات ما رسماً به دست استعمار پیر بیفتد و دیگر چیزی از ایران باقی نماند. دنبال اینها بودند، اما در طول تاریخ همیشه انسان های بزرگی از این سرزمین قیام کردند و طراحیهای شیطان را خنثی نمودند. نقش میرزا کوچک خان را اینجا باید دید. یک مردی از گیلان بلند میشود، میایستد و در چند جبهه میجنگد. یعنی هم علیه استبداد، هم علیه استعمار پیر که میخواهد ایران را نابود کند و هم کمونیست هایی که شعار عدالت میدهند اما میخواهند ایران را ببلعند، ایستاد. بزرگانی مثل میرزاکوچکخان با قیام خود، یک قدرتی از ملت ایران را نشان دادند و تا حد زیادی آگاهی آفریدند و توطئه محو ایران از جغرافیای جهان را خنثی کردند.
به شما بگویم که الان هم هست وقتی هویت یک ملت را از او بگیرند، دیگر چیزی میماند؟ هویت را بگیرید سرگشتگی پیش میآید. بعضیها هم روی خودخواهی و قدرت طلبی و جهالت شان در این مسیر حرکت میکنند. تا میگوییم ایران، گویی دردشان میآید. همه ما ایرانی هستیم، یک عقبه و تاریخ و فرهنگ داریم. آن موقع که هیچکس مکتب نداشت، ما مکتب، اندیشه، فلسفه و دانش داشتیم و موحد بودیم و میفهمیدیم که در جهان چه خبر است.
تحمیل فقر بر ملت ایران و در هم کوبیدن شخصیت ملت ایران، یک راهبرد از جانب شیطان و قدرتهای جهانی است و چیز جدیدی نیست. این را میخواهند جلو ببرند. این را باید مراقب باشیم. متاسفانه بخش هایی از کشور و افرادی دقیقاً در همین نقشه دارند بازی میکنند. ما آن را به حساب جهالت میگذاریم.
کتاب های درسی ما باید مملو
یک عده در این کشور پیدا شدهاند که هیچ حسی نسبت به اکثریت مردم ندارند. میگوییم جوان مردم برای مخارج روزانه اش دارد کلیهاش را می فروشد، طرف اجاره خانهاش را ندارد بدهد، شرمنده است و به خانهاش نمیرود، خانوادهها دارد متلاشی میشود، اصلا انگار نه انگار، هیچ حسی در آنها ایجاد نمی شود! آخر چطور میشود آدم به اینجا برسد؟ مگر چه خبر است؟ قبل از شما هزاران آمدهاند و رفتهاند در حالی که خیلی هم از شما قدرتمندتر بودند، آنها الان کجا هستند؟ چه خبرتان شده است؟
از تاریخ باشد. امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند تاریخ را آنگونه بخوانید که گویی در آن زمان در بین مردم زندگی میکردید. ما ادامه آنها هستیم. نه اینکه بخشی از تاریخ را حذف کنیم. اینها مهم است. آنقدر موسسات در دنیا درست شده است که دارند برای ملت ها تاریخ نویسی میکنند. من یادم هست که وقتی ما میخواستیم منشور کوروش را بیاوریم، آن را به ما نمی دادند. خیلی پیگیری شد، به سختی گرفتیم و آوردیم چند ماه در ایران بود و دوباره به همانجا برگشت.
ایران برای آینده بشریت و برای خود ما بسیار مهم است. آن زلال فرهنگ ایرانی، حقیقت دین و حقیقت انسانیت است. ایرانیان در مقابل پذیرش ادیان الهی، به طور مطلق هیچگاه مقاومتی نداشتند. چون حق طلب بودند. اصلاً تعصب جغرافیایی در ایران نبوده است. هر جای دنیا که حرف خوبی بوده به استقبال آن رفته و هر حرف خوبی داشته به دیگران داده است. در ایران هیچگاه علم فروشی نبوده است. بزرگان ما زحمت میکشیدند و تحصیل و کشف میکردند و آن را رایگان در اختیار همه قرار میدادند تا همه از آن استفاده کنند نه مثل الان که علم اسباب ثروت اندوزی شده است و به صورت قطره چکانی به ملت ها میفروشند.
نکته دوم این است که اقتدار حاکمان از کجا میآید؟
یک عده از حاکمان دنبال این هستند که رضایت یک اقلیتی را جلب و با تکیه بر آنها حکومت کنند. یک درصد کمی که یا منافع دارند یا به نوعی قبول دارند، اینها راضی هستند. اما این حاکمان کاری به اکثریت مردم ندارند. این ها نهایتاً برای اداره و ساکت کردن اکثریت مردم، مجبور میشوند از قوه قهریه استفاده کنند، اینها نهایتاً، دیر یا زود، کارشان به برخورد با مردم میرسد. از آنجا که میخواهند منافع اقلیتی را تامین کنند، به طور طبیعی اکثریتی بیرون از دایره میمانند که مسائلی درست میشود، فقر میآید، فاصله طبقاتی میآید، بحران درست میشود. اینها را با چه چیزی میخواهند حل کنند!؟ جز با ساکت کردن مردم راهی نیست! اصلاً این ها خیال میکنند که مشکلی وجود ندارد. مشکل آدم هایی هستند که غر میزنند! اگر این ها را ساکت کنند، مشکلی وجود ندارد. اگر توانستند کاری کنند که همه مردم به هر دلیلی و با هر وسیله ای ساکت بشوند، میگویند الحمدلله اوضاع خیلی خوب است، مشکلی وجود ندارد. این چند نفر هستند که دارند توطئه میکنند و هر کس که خواست حرفی بزند، یا عامل بیگانه است یا یک چیزی را باید به او بچسبانند که بشود با وی برخورد کرد. میگویند عامل بیگانه است والّا اوضاع که خیلی خوب است، ما که هستیم همه چیز خوب است! برای اثبات خودش اکثریت مردم را نفی میکند. این در حالی است که ما در ادبیات خودمان و در فرهنگ ایرانی، یعنی در دوره انوشیروان و کوروش، همه مردم نقش داشتند.
در دوره اشکانیان مردم تصمیمگیرنده اصلی بودند. اگر بخواهیم به ادبیات بزرگان دینی دوره اسلامی مراجعه کنیم، امیرالمومنین(ع) به جناب مالک اشتر چه میگوید؟ میگوید که تو هرگز و هرگز رضایت عامه را به رضایت یک عده قلیل نفروش! چون یک عده قلیل پرخواه و زیاده خواه هستند و هرچه به آنها بدهی سیر نمی شوند. موقعی که میخواهند از منافع استفاده کنند، سر صف هستند و موقعی که خطری پیش بیاید، پیدایشان نیست و ته صف هستند. دنبال رضایت عامه مردم باش که به کم قانع اند و در هنگام خطر، کنارت میایستند و اهل فداکاری هستند. رضایت عامه مردم برایت اصل باشد. ارتباطاتت با مردم برقرار باشد، اگر مردم برای اعتراض نزد تو آمدند، محافظان و گروه نظامی ات را مرخص کن! اجازه بده مردم راحت بیایند و با تو حرف بزنند و نترسند! میگوید اگر در جامعه ای مردم از حرف حقی که میخواهند بزنند، بترسند، آن جامعه به قهقرا میرود. بله محافظ داشته باشید اما کار محافظ این است که اجازه ندهد کسی توطئه بکند نه اینکه مانع ارتباط بشود. حتی اگر به اعتقاد تو حرفش اشتباه است، او حق دارد حرفش را بزند و تو هم باید او را قانع کنی!
من سوال میکنم؛ اگر یک عده ای نتوانند اکثریت مردم را قانع کنند، برای چه آنجا نشسته اند؟ چکار میخواهند بکنند؟ برای چه کسی میخواهند کار کنند؟ از خطوط اصلی شیطان، کنار زدن اکثریت ملت ها از صحنه تصمیم گیری است زیرا اگر اکثریت ملت ها، پای کار بیایند، راه برای شیطان بسته میشود. وقتی اکثریت را کنار بگذاری، دیگر مجبوری از قوه قهریه استفاده کنی، این طبیعت این روش است، استثنا نیست. بالاخره کار به تقابل میرسد، راهی جز آن نمی ماند. باید کار را از سر منشاء درست کرد، اصل ارتباط را درست کرد. آقا شما برای چه کسی مسئول هستید؟ آیا برای خودتان مسئول هستید یا برای مردم؟ از کجا آمدید؟ از طرف این مردم رفته اید آن بالاها نشسته اید یا نه از آسمان آمده اید و در آنجا نشسته اید؟ تکلیف را روشن کنید؟ بعد هم در این مدل، هرچه فاصله ها بیشتر بشود، ضرورت برخورد با مردم هم بیشتر خواهد شد.
من به یکی از این آقایان گفتم، این مقدار پولی که برای وارد کردن لوازم ضد شورش میدهید، آن را به مردم بدهید، چون هرچه فاصله بیشتر شود، به طور طبیعی باید لوازم بیشتری بخرید. خب به مردم برگردید و راحت زندگی کنید.
بخصوص در ایران عزیز که پیرو امیرالمومنین، پیامبر و اهل بیت است و ایرانی که انقلاب کرده، خیلی بد است که مقاماتش نمی توانند به خیابان بروند! شما بروید به خیابان تا ببینید مردم چه میگویند، آن وقت راه را پیدا میکنید و کشور را درست اداره خواهید کرد.
از شما سوال میکنم در مقایسه میان کسانی که در مدیریت خودشان، تودههای مردم را ملاحظه میکنند، با مردم و کنار مردم هستند و از عواطف مردم برخوردارند، با آنهایی که مردم را میزنند و تکیه به سلاح و اقلیت میکنند، کدامیک مقتدرترند؟ روشن است که اصل اقتدار از مردم است. در عرصه جهانی نیز همینگونه است. ما میخواهیم در دنیا مقتدر باشیم تا قدرتمندان جهان به ما زور نگویند. منشاء اقتدار ما کجاست؟ اول رضایتمندی تودههای مردم است. اگر یک ملتی راضی باشد کدام قدرت جهانی میتواند آسیب بزند به چه کسی میخواهد آسیب بزند، مردم همه هستند و با او مقابله میکنند.
منشاء اقتدار، مردم و رضایتمندی آنهاست و منشاء رضایتمندی نیز بر پایه عدالت، آزادی، کرامت، مشارکت مردم و احساس مالکیت عمومی است. اینها قدرت میآورد. منشاء اصل اقتدار، مردم هستند.
وقتی که فاصله ایجاد میشود، آن وقت مردم مقصر هر مشکلی معرفی میشوند. آقا تمام ثروت و قدرت و اختیارات دست شماهاست، اما هر مشکلی پیش میآید، میگویند مردم مقصرند. بالاخره یک جوری باید خودشان را توجیه کنند. گردن چه کسی بیندازند؟ اگر بپذیرند که دارند اشتباه میکنند ۸۰ درصد راه را رفته اند زیرا اصلاح میکنند اما نمیخواهند بپذیرند. میگویند ما اصل هستیم. حتی آنجایی که آشکارا اشتباه میکنند، باز میگویند ما درست هستیم. آنها اشتباه میکنند اما مردم باید عذرخواهی کنند. این همه سیاستگذاری اقتصادی، سازمان ها، برنامه ریزی ها، قدرت، اختیار، قانون، دروازه های گوناگونی که مردم کنترل میشوند، ۸۵ درصد ثروت کشور دست شماست! حالا یک تخم مرغ خراب میشود، گرانی میشود، ارز بالا و پایین میشود یا کرونا میآید، باز مردم مسئولند!
یک عده در این کشور پیدا شده اند که هیچ حسی نسبت به اکثریت مردم ندارند. میگوییم جوان مردم برای مخارج روزانه اش دارد کلیه اش را میفروشد، انگار نه انگار! طرف اجاره خانه اش را ندارد بدهد، شرمنده است و به خانه اش نمی رود! اصلا انگار نه انگار، هیچ حسی را در آنها ایجاد نمی کند! میگوییم خانوادهها دارند متلاشی میشوند، هیچ حسی!
آخر چطور میشود آدم به اینجا برسد؟ مگر چه خبر است؟ قبل از شما هزاران آمده اند و رفته اند در حالی که خیلی هم از شما قدرتمندتر بودند، آنها الان کجا هستند؟ چه خبرتان شده است؟ مردم هم مثل شما هستند، همه انسان هستیم، خدا همه را مساوی خلق کرده است، دو تا نیستیم، یکی هستیم. کمی پایین بیایید و ببینید که خبری نیست! من نمی دانم کسی که با عشق به انسان ها زندگی نمیکند، چگونه زندگی میکند!؟ این چه نوع زندگی است که در دلش هیچ حس و عشقی نسبت به مردم وجود ندارد؟ خدا سعدی بزرگ، آن حکیم وارسته را رحمت کند که فرمود: تو کز محنت دیگران بی غمی ـ نشاید که نامت نهند آدمی! اجازه بدهید بشارت هم به شما بدهم. بزودی زود شاهد تحولات بزرگ در کل دنیا خواهیم بود. انشاءالله عدالت، محبت و انسانیت میآید. برخورداری و عزت تکتک انسانها در پیش است و شک ندارم که ملت ایران در این گام آخر هم، پیشگام و پیشتاز خواهد بود. انشاءالله همه عزیز باشید، زحمت کشیدید، بزرگواری کردید. خداحافظ شما