گروه فرهنگ و هنر: پس از انقلاب اسلامی بسیاری از شاعران و نویسندگان بخاطر فعالیتهای ادبی، گرایشات سیاسی و ملی و ... بازداشت شدند. از تعدادی از آنان اعترافات اجباری گرفته و در تلویزیون پخش شد، تعدادی از آنان در زندان درگذشتند و بسیاری دیگر پس از رهایی، از ایران مهاجرت کردند.
...
استاد امیرهوشنگ ابتهاج شاعر بلندآوازه ایرانی هم یکی از آنان بود که در سال ۱۳۶۰ توسط دادگاه انقلاب اسلامی بازداشت و در سال ۱۳۶۳ آزاد شد. ابتهاج میگوید که «در زندان بودم و با یک هم وطن هم بند، ترانۀ "ایران ای سرای امید" از بلند گوی زندان پخش شد، تا که شنیدم زدم زیر گریه! هم بندم گفت: چرا گریه میکنی؟ گفتم: شاعر این ترانه منم! گفت: پس تو که این ترانه را سرودی چرا در زندانی؟» و سرانجام ابتهاج نیز امروز در غربت و در فراغ میهن خود در آلمان درگذشت.
ماجرای وساطت "شهریار" برای آزادی "هوشنگ ابتهاج" از زندان
هوشنگ ابتهاج (سایه) در سال 1360 بازداشت شد اما حبس او دیری نپایید و در حالی که امیدی به آزادی زودهنگام نداشت، روزی نگهبان بند به او گفت: وسایلت را جمع کن؛ تو آزادی! ابتهاج، ناباورانه از زندان بیرون آمد و وقتی علت آزادی اش را جویا شد، دانست که شاعر بزرگ ترک، سید محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار) پیگیر آزادی او بوده است.
دوستی دیرین شهریار و سایه به روایت تصویر
ماجرا از این قرار بود که در سفر رئیسجمهور وقت - آیتالله خامنهای - به تبریز، شهریار با ایشان ملاقات میکند و بدون این که خواستهای برای خود داشته باشد، آزادی هوشنگ ابتهاج را از ایشان میخواهد. این وساطت مقبول میافتد و چند روز بعد، ابتهاج به آزادی سلامی دوباره میکند. شهریار و سایه، از جوانی دوست بسیار صمیمی یکدیگر بودند، به طوری که ابتهاج در این باره می گوید: "دوستی من با شهریار در حد دوستی نبود، عشق هم اگر بگیم، کمه… واقعا هم اون نسبت به من و هم من نسبت به او چنین احساسی داشتیم."
استاد ابتهاج سال ۱۳۹۱ در ۸۵ سالگی خاطرات خود را در گفتگو با میلاد عظیمی در کتاب پیر پرنیان اندیش عنوان کرد. در این کتاب هوشنگ ابتهاج به بیان عقاید و نظرات خود درباره بسیاری از چهرههای به نام موسیقی، شعر و سیاست در زمان خود میپردازد. او در این کتاب تائید میکند که آزادی اش از زندان در سال ۱۳۶۳ بعد از نامه محمدحسین شهریار به آیتالله خامنهای و بیان این نکته که «وقتی سایه را زندانی کردند، فرشتهها بر عرش الهی گریه میکنند» صورت گرفته است. ابتهاج یک سال بعد از زندان آزاد میشود.
...
ارغوان شعری درخشان از هوشنگ ابتهاج است. این شعر که درمیان مردم از شهرت و محبوبیت برخوردار است؛ خطاب به درخت ارغوانی است که در حیاط خانه شاعر روییده است.
شعر ارغوان، رنگی اجتماعی دارد و مضمون اصلی آن، حسرت آزادی و امید به فردایی بهتر است. شاعر در اندوه بیعدالتیها و حسرت آزادی، با درخت ارغوان که نمادی از امید به آینده، بهار و رویش دوباره است؛ سخن میگوید.
به کارگیری زبان شعری روان، وزن متناسب با مضمون شعر و استفاده از تشبیهها و استعارههای هنرمندانه از ویژگیهای این شعر است؛ اما علاوه بر هنر شاعری ابتهاج، آنچه که باعث محبوبیت و ماندگاری ارغوان در میان مردم شده است، بیان دغدغههای اجتماعی مردم در این شعر است.
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آنچنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را برمیگرداند
شعر ارغوان در فضایی غم آلود، آغاز میشود. آنچه که شاعر توصیف میکند چیزی جز رنج و سیاهی نیست. این فضا تا آخر شعر ادامه پیدا میکند؛ اما در پایان نور امیدی به آیندهای روشن بر این فضای تیره میتابد.
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
شاعر در پایان اگرچه غمگین است، ارغوان که نمادی از رویش و امید است را به پایداری برای فردایی بهتر و آزاد، دعوت میکند.
اشعار ابتهاج در دو سبک کلاسیک و شعر نو سروده شده است. اولین دفتر شعر او به نامه "نخستین نغمهها" که سبکی کلاسیک دارد در سال ۱۳۲۵ چاپ شد. مجموعه شعر "سراب" که با مضامین شعر جدید سروده شده نیز در سال ۱۳۳۰ بیرون آمد. مجموعه شعر بعدی که "سیاهمشق" نام دارد با وجود این که بعد از "سراب" منتشر شد حاوی اشعار سایه بین سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۹ بود. در این مجموعه که حاوی تعدادی غزل است چیرهدستی این هنرمند نمایان میشود، تا جایی که برخی از منتقدان ادبی پارهای غزلهای آن را از بهترین غزلهای دوران معاصر میدانند.
استاد شفیعی کدکنی پست زیر را برای درگذشت او منتشر کرد:
«نخستین نغمهها»، «سراب»، «سیاه مشق»، «شبگیر»، «زمین»، «چند برگ از یلدا»، «تا صبح شب یلدا»، «یادگار خون سرو» و «تاسیان» از جمله آثار اوست. از مهمترین آثار ابتهاج میتوان به "حافظ به سعی سایه" اشاره کرد که تصحیح غزلهای حافظ است و نخستین بار در سال ۱۳۷۲ به چاپ رسید. سایه این کتاب که حاصل سالها تلاش بیوقفهاش در پژوهش و حافظشناسی است را در مقدمهاش به همسرش پیشکش کرده است. "بانگ نی"، "تاسیان"، "آینه در آینه"، "پیر پیرنیاناندیش"، "یادگار خون سرو" و "راهی و آهی" از دیگر آثار این شاعر تردست است.
نمونه ای از اشعار استاد ابتهاج
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است
یاد دلنشینت ای امید جان
هر کجا روم روانه با من است
ناز نوشخند صبح اگر توراست
شور گریه ی شبانه با من است
برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من است
گفتمش مراد من به خنده گفت
لابه از تو و بهانه با من است
گفتمش من آن سمند سرکشم
خنده زد که تازیانه با من است
هر کسش گرفته دامن نیاز
ناز چشمش این میانه با من است
خواب نازت ای پری ز سر پرید
شب خوشت که شب فسانه با من است
یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس
بانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفس
تنگ غروب و هول بیابان و راه دور
نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس
خونابه گشت دیده ی کارون و زنده رود
ای پیک آشنا برس از ساحل ارس
صبر پیمبرانه ام آخر تمام شد
ای ایت امید به فریاد من برس
از بیم محتسب مشکن ساغر ای حریف
می خواره را دریغ بود خدمت عسس
جز مرگ دیگرم چه کس اید به پیشباز
رفتیم و همچنان نگران تو باز پس
ما را هوای چشمه ی خورشید در سر است
سهل است سایه گر برود سر در این هوس
چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی
مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی
ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم
که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی
می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش
به مستی، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی
سخنها داشتم دور از فریب چشم غمازت
چو زلفت گر مرا بودی مجال حرف در گوشی
نمی سنجد و می رنجند ازین زیبا سخن سایه
بیا تا گم کنم خود را به خلوت های خاموشی
دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند
سایه ی سوخته دل این طمع خام مبند
دولت وصل تو ای ماه نصیب که شود
تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند
خوش تر از نقش توام نیست در ایینه ی چشم
چشم بد دور ، زهی نقش و زهی نقش پسند
خلوت خاطر ما را به شکایت مشکن
که من از وی شدم ای دل به خیالی خرسند
من دیوانه که صد سلسله بگسیخته ام
تا سر زلف تو باشد نکشم سر ز کمند
قصه ی عشق من آوازه به افلک رساند
همچو حسن تو که صد فتنه در آفاق افکند
سایه از ناز و طرب سر به فلک خواهم سود
اگر افتد به سرم سایه ی آن سرو بلند
امیرهوشنگ ابتهاج در ششم اسفند ماه ۱۳۰۶ در خانواده ای سرشناس از اقلیتهای مذهبی، در شهر رشت زاده شد. پدرش «میرزا آقاخان ابتهاج» از بزرگان رشت بود. ابتهاج تحصیلات ابتدایی و بخشی از تحصیلات متوسطه را در رشت گذراند و سپس برای ادامه تحصیل راهی تهران شد.
فعالیت های شاعری هوشنگ ابتهاج
سایه (هوشنگ ابتهاج) هم در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساساً شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد.
سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمهها» را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود. «سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپارهاست با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی.
مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سال های ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمیگیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که میتوان گفت تعدادی از غزلهای او از بهترین غزلهای این دوران بهشمار میرود. ابتهاج در مجموعه های بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با کتاب شبگیر خود که حاصل سالهای پر تب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ است به شعر اجتماعی روی آورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازهای در شعر معاصر گشود.
سایه پس از درگذشت احسان طبری در بهار ۱۳۶۸، مثنوی «قصه خون دل» را به یاد و در رثای او سرود. بسیاری از کارشناسان برآنند که بخش عمدهای از
معروفیت ابتهاج، مدیون وابستگی او به حزب توده ایران بودهاست. در مهرماه سال ۹۵ بیست و سومین جایزه بنیاد موقوفات افشار را که در این بنیاد برگزار گردید به هوشنگ ابتهاج اهداء شد. در این جلسه علاوه بر سید مصطفی محقق داماد و غلامعلی حداد عادل شخصیتهای برجسته فرهنگی چون محمدرضا شفیعی کدکنی، حسن انوری، فتحالله مجتبایی، علی اکبر صالحی، سیدرضا صالحی امیری، احمد مسجدجامعی، عبدالحسین مختاباد، ژاله آموزگار و… حضور داشتند.
تخلص (سایه) هوشنگ ابتهاج
تخلص شعری ابتهاج، «ه.ا. سایه» است به همین سبب او در میان مردم و شعر دوستان به نام سایه نیز مشهور است. ابتهاج در مورد دلیل انتخاب این تخلص میگوید:
حروف و کلمات برای من رنگ دارند. «ر» خاکستری، «گ» نارنجی و «ج» سیاه است. «ی» کلمات برایم سرد و گرماند. سایه کلمهای سرد است. گلابی کلمهای گرم. بهگمان من، در کلمه سایه یک مقدار آرامش و خجالتیبودن و فروتنی و بیآزار بودن هست. اینها برای من جالب بود و با طبیعت من میساخت. خود کلمه سایه از نظر حروف الفبا حرف نرم بدون ادعایی است. در آن نوعی افسوس است و ذات معنای این کلمه، نوعی افتادگی دارد در مقابل خشونت و حتی میشود گفت وقاحت.
ورود هوشنگ ابتهاج به رادیو تا استعفا
از سال 1350 وقتی 44 ساله بود سرپرست برنامه گل ها در رادیو ایران شد و برنامه موسیقیایی گلچین هفته را پایه گذاری کرد و در سال 1357 بعد از حوادث میدان ژاله به همراه محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی و حسین علیزاده در 17 شهریور 1357 از رادیو استعفا داد.
کتاب های هوشنگ ابتهاج تا قبل از انقلاب
هوشنگ ابتهاج بعد از نخستین نغمه ها در سال 25، مجموعه شعرهای سراب در سال 1330 را منتشر کرد و تا قبل از انقلاب اسلامی مجموعا هفت کتاب از شعرهای ایشان منتشر شد. بعد از انقلاب نیز 5 جلد کتاب او چاپ شده است.
ازدواج و همسر هوشنگ ابتهاج
هوشنگ ابتهاج در سال 1337 وقتی 31 ساله بود با آلما مایکیال ازدواج کرد که ثمره آن چهار فرزند بنام های یلدا متولد 1338، کیوان متولد 1339، آسیا متولد 1340 و کاوه متولد 1341 میباشد.
خاطره از هوشنگ ابتهاج
هوشنگ ابتهاج سالها پیش در بیان خاطرهای گفته بود: هشت نُه ساله بوده که یکی از هم کلاسیهای او از هوشنگ ابتهاج و دو نفر دیگر میخواهد نام خودشان و نام مادر و نه پدرشان را روی یک برگ کاغذ بنویسند تا شباهنگام نزد پدر برد و آیندۀ آنان را پیشگویی کند.
آن مرد گویا روحانی و اهلدل بوده و چند مورد را برای هر یک مینویسد. سایه میگوید، چون از آن دو نفر بعدها جدا شدم نمیدانم آنچه دربارۀ آنان گفته بود تحقق یافت یا نه. اما دربارۀ من گفته یا نوشته بود که آیندۀ تو با «سخن» گره میخورد و خانوادۀ پرجمعیتی تشکیل میدهی و ۹۴ سال زندگی میکنی! سایه میگوید: وقتی دو مورد اول محقق شد و دیدم مرا با شعر و موسیقی میشناختند و دور وبرم هم شلوغ است وقتی ۴۹ ساله شدم به یاد سومی افتادم و ترسیدم! چون خیال میکردم ۹۴ که خیلی دور از دسترس است، چون زمان ما ۷۰ سال هم زیاد بود و احتمالا نوشته یا گفته بوده ۴۹، ولی همکلاسی ما به اشتباه به عکس نوشته ۹۴ و خیلی مراقب بودم اتفاقی برای من نیفتد که یک وقت در ۴۹ سالگی از دست بروم! این خاطره را روزی در اتومبیل و در بازگشت از مطب پزشکی در میدان آرژانتین تهران برای دکتر شفیعی کدکنی نقل میکند و استاد میگوید: آن دو مورد که محقق شد (هم سخن هم فرزند و خانواده) پس این سومی هم میشود و همان ۹۴ سال درست است. سایه هم در پاسخ میگوید: البته اگر نوع رانندگی شما پیشگویی را باطل نکند!.
و امروز صبح، نوزدهم مرداد 1401 در 94 سالگی، دخترش یلدا در پست اینستاگرامی خود با بیان این که "سایه با هفتهزارسالگان سربهسر شد" نوشت: «بگردید، بگردید، درین خانه بگردید، درین خانه غریبید، غریبانه بگردید.» روانش شاد، نامش ماندگار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش (391834)