گروه سیاسی: حتی اگر عبارت متداول و عامیانه «کار، کارِ انگلیسیهاست» را هم نادیده بگیریم، باز هم انگلیس یا به عبارت صحیحتر بریتانیا نقش مهم و بیمانندی در تاریخ روابط خارجی ایران دارد. امروز هم نام انگلیس هم پای روسیه و آمریکا، دو قدرت بزرگ جهان، بیشترین تکرار را در فضای رسانهای ایران دارد.
به گزارش هم میهن، اگر روسیه همسایه قدرتمند ایران سابقاً در تاریخ دشمن و اکنون دوست ایران قلمداد میشود و آمریکا کشوری در دوردستها سابقاً دوست ایران بوده و اکنون دشمن تلقی میشود، انگلیس هیچکدام اینها نبوده است؛ نه در دوران قاجار و پهلوی و نه در دوران جمهوری اسلامی، انگلیس نه دوست ایران قلمداد شده و نه دشمنی تمامعیار.
انگلیس چیزی بین این دو بوده و هست. شناخت «ماهیت و اصول روابط خارجی بریتانیا» پرسش بایستهای است که حمید کریمنیا، دیپلمات بازنشسته ایران آن را در آخرین اثر خود به محک گذاشته است. این اثر که توسط انتشارات نگاه معاصر منتشر شده است، در هشت فصل به بررسی «ماهیت و اصول روابط خارجی بریتانیا» پرداخته است.
حمید کریمنیا، دیپلمات بازنشسته وزارت امور خارجه که چندسال از خدمت خود را در سفارت ایران در لندن گذرانده است، پس از پایان کار دیپلماتیک خود به پژوهش و ترجمه و نگارش روی آورده و علاوه بر مقالات و یادداشتها در رسانهها تاکنون دو کتاب نیز به بازار نشر روانه کرده است. «فروپاشی کشورها» اثر روبرت کوپر با موضوع نظم و هرجومرج در قرن بیستویکم نخستین کتابی بود که حمید کریمنیا آن را به فارسی برگرداند و توسط انتشارات نگاه معاصر روانه بازار نشر کرد. اکنون «ماهیت و اصول روابط خارجی بریتانیا» نیز توسط همان انتشارات منتشر شده است.
کریمنیا در این پژوهش ۲۵۹ صفحهای علاوه بر بهرهگیری از اسناد و منابع کتابخانهای بر تجربیات دیپلماتیک و تحولات روز سیاست خارجی نیز توجه داشته و همین نکته اثر او را از آثار مشابه متمایز کرده است. کتاب کریمنیا به دو بخش تقسیم شده و نویسنده در بخش نخست که شامل پنج فصل اول است، به چیستی روابط خارجی بریتانیا پرداخته و بخش دوم که شامل سه فصل پایانی است، به چگونگی روابط خارجی در حال و آینده اختصاص دارد.
کریمنیا در پاسخ به این پرسش که آیا دوران اقتدار بریتانیا در دنیا به پایان رسیده یا نه؟ مینویسد: «پاسخ آن منفی است. هیچ کشوری که گذشته پرابهتی داشته حاضر نخواهد بود که بهآسانی آن را فراموش کند، بلکه با توجه به ساختار تغییریافته روابط بینالمللی و امنیتی، مؤلفههای تازهای در این راستا حکمفرما شدهاند و انگلستان نیز با چنین رویکردی در صحنه روابط جهانی حضور یافته است.»
پیش از این آثار متعددی در رابطه با سیاست خارجی بریتانیا منتشر شدهاند. کتاب «سیاست خارجی بریتانیا از سال ۱۹۴۵» اثر مارک گارنت، سایمون مبون و رابرت اسمیت با ترجمه حسامالدین واعظ زاده در سال ۱۳۹۹ توسط انتشارات هرمس منتشر شده و به مباحث تئوریک در سیاست خارجی بریتانیا پرداخته است و یا کتاب «سیاست و نقش انگلیس در ایران از نهضت ملی شدن نفت تا پیروزی انقلاب اسلامی (۱۳۵۷ - ۱۳۳۰)» اثر سیدداوود آقایی توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده است و دکتر سیدجواد شیخالاسلامی استاد برجسته دانشگاه تهران نیز آثار تاریخی متعددی، چون «اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا درباره قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس» و «خاطرات سیاسی سر آرتور هاردینگ» را منتشر کردهاند.
آثار متعدد تاریخی، چون «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه» ترجمه کاوه بیات و «روابط ایران و انگلیس در جنگ جهانی اول» ترجمه حسن زنگنه و... به بررسی مقطعیِ رابطه ایران و بریتانیا اختصاص دارند و شاید جالبترین اثر در این زمینه کتاب «همیشه کار کارِ انگلیسیهاست» اثر جک استراو، وزیر سابق امور خارجه بریتانیاست که به بررسی روابط خارجی ایران و بریتانیا از زمان شاهاسماعیل تا عصر پسابرجام پرداخته است.
اما اثر کریمنیا در میان همه این آثار از جهت تلفیق مباحث تئوریک و تجربه دیپلماتیک شایان توجه است. گذشته از آنکه اثر کریمنیا کمتر در وادی حوادث و تحولات متعدد گرفتار شده، تلاش کرده تا اصول و نهادها و چارچوبهای روابط خارجی بریتانیا را معرفی کند و در نهایت نیز در دو فصل پایانی این اصول و چارچوب را در چند نمونه، چون روسیه و چین و در نهایت ایران به محک آزمون گذاشته تا خواننده را با فرآیند تصمیمسازی و تصمیمگیری در روابط خارجی بریتانیا آشنا کند.
اثر کریمنیا علاوه بر تبیین چگونگی شکلگیری و تطور نهادهای دخیل در سیاست خارجی بریتانیا به توضیح مفاهیم و ارزشهای لیبرالیسم انگلیسی و تاثیر آن در سیاست خارجی نیز پرداخته و از نقش اندیشههای چپ و مسائل ژئوپلیتیک نیز غافل نشده است. نویسنده پس از طرح مباحث تاریخی وضعیت کنونی نظام جهانی را مدنظر قرار داده و مؤلفههای قدرت و اثرگذاری بریتانیا را برشمرده و آسیبشناسی کرده است.
شناخت پیچیدگیهای روابط ایران و آمریکا از نکات شایان توجه اثر است که بهخوبی نشان میدهد چگونه بریتانیا از شاخصههای روابط ویژه با آمریکا بهعنوان بازیگر متحد خویش برای همکاریهای استراتژیک و امنیتی بهره برده است؛ لذا کریمنیا نتیجه گرفته است: «در واقع آمریکا و بریتانیا بهعنوان بازیگران عمده جهانی در این عرصه عموماً قدرتهای مکمل هم بوده و در برخی موارد، بهدلیل دیدگاههای خاص دچار اختلافنظر و روشهای خاص شدهاند.»
بخش دوم اثر در سه فصل، بیشتر به مباحث دیپلماتیک اشاره دارد و روابط بریتانیا با کشورهای عمده دیگر ازجمله روابط دیرینه و پرتنش با ایران را بررسی و تلاش کرده مباحث نظری و سیاسی ارائهشده را در این نمونهها ارزیابی کند. از ویژگیهای مثبت اثر توجه به مباحث ظاهراً حاشیهای و پنهان، اما بااهمیت در عرصه بینالملل و بهویژه در رابطه با بریتانیاست که توجه نهادهایی، چون سازمان کشورهای مشترکالمنافع یا کشورهای همسود و توجه به قدرت نرم بریتانیا و شورای فرهنگی بریتانیا است.
کریمنیا از رئیس شورای فرهنگی بریتانیا نقل میکند: «حوزه قدرتِ نرم جایی است که انگلستان در مقایسه با چین، آلمان، هند، ژاپن و روسیه و آمریکا در بالاترین نقطه آن در جهان قرار دارد.»
گذشته از ارزش پژوهشی محتوای اثر، ایرادات متعدد ویرایشی و مهمتر از آن درج ارجاعات بهصورت ناقص و نادرست که مراجعه به منابع نویسنده را تقریباً غیرممکن کرده از نواقص عمده این اثر است که جا دارد در چاپهای بعدی توسط ناشر و نویسنده جبران و اصلاح شود.
جنگ سفارتخانهها نخستین بار از لندن شروع شد
ماهیت و اصول روابط خارجی بریتانیا موضوع آخرین اثر حمید کریمنیا، دیپلمات بازنشسته وزارت امور خارجه است. به همین بهانه در گفتگو با کریمنیا به بررسی موقعیت بریتانیا در عرصه بینالملل و روابط این کشور با ایران و منطقه پرداختهایم:
یک عبارت در حافظه تاریخی ایرانیان وجود دارد که میگوید همواره «کار کارِ انگلیسیهاست». این تصور با توجه به نقش استعمارگر بریتانیای کبیر پیش از قرن بیستم و دوام حضور و نفوذ انگلیس در پیرامون ما پس از آن استقلال مستعمرات، که بهخوبی در کتاب شما توصیف شده تا چه اندازه با واقعیت شرایط بینالملل و بهویژه منطقه ما نسبت دارد؟
یکی از نکاتی که در کشور ما در مورد انگلیس وجود دارد، این است که ذهنیت عمومی نسبت به آن همان ذهنیت قرن نوزدهمی و دوره استعمار یا حوادثی است که بعد از آن دوران در ایران یا خاورمیانه اتفاق افتاده؛ ازجمله نقش آنها در دو کودتای ۱۲۹۹ و ۱۳۳۲ است.
شاید کتابهایی نظیر دائیجانناپلئون نوشته مرحوم ایرج پزشکزاد یا کتاب کار، کارِ انگلیسیهاست توسط جک استراو وزیر خارجه اسبق، بخشهایی از یک واقعیت تاریخی- فانتزی نسبت به این مسئله باشد، درحالیکه وضعیت کنونی در دنیا بسیار تفاوت کرده و انگلیسیها نیز با شناختی که از روابط جاری بینالمللی دارند، قطعاً موقعیت قرن نوزدهمی خود را از دست داده و بعد از جنگ دوم جهانی با توجه به شرایط تغییر کردهاند. اما تجربیات گذشته جهانی خود را بهشکل واقعبینانهای در روابط بینالملل بهکار گرفتهاند و این یکی از نتایج دوران گذشتهشان است.
یکی از مسائلی که باید دقت شود، شناخت انگلستان از جنبه نظری و ساختاری این کشور است. ازجمله؛ بهکارگیری قدرت نرم و بهرهگیری از نظریههای آمریکاییها در این مورد است. زیرا در دهه ۹۰ هنگامی که نظریههای قدرت نرم در آمریکا مطرح شد، توجه آنها به این موضوع جلب شد و با توجه به تجربیات دوران قدرت امپراطوری خود سعی کردند تلفیقی از این نظریات علمی آمریکاییها با آن دستاوردها بهوجود بیاورند.
هوش و تجربه سیاسی آنها باعث شده است که طی دو قرن گذشته بهرغم فرازونشیبهایی که آنها در صحنه بینالملل با آن مواجه شدند همواره از پس آن برآمده و بار دیگر در عرصه جهانی حضور فعال پیدا کنند که در کتاب به آنها اشاراتی شده است. در کشور ما آنچه تحقیق شده جنبههای تاریخی و سیاسی بوده و در نتیجه تصوراتی اکنون وجود دارد که بعضاً با واقعیت تطابق ندارد.
البته اینطور نیست که همه آنچه گفته میشود ناصحیح و دور از واقعیت است، بلکه اینها همه آنچه را که باید نسبت به این کشور و یا اساساً تمام غرب گفته میشود، نیست و ناقص یا بخشی از آن است. چهرهای که یکسره توهمبرانگیز و توطئهاندیش است و این ما را به اشتباهات فاحشی انداخته است؛ بنابراین در پاسخ سؤال شما میتوان گفت که هر چیزی که با ذهنیت غلط ما تعبیر به توطئه میشود و این لزوماً صحیح نیست و ما را به اشتباه انداخته و هزینهگرافی برای مقابله با آن چیزی که تصور اشتباه دارد، باید داد.
انگلیسیها تا چه اندازه در مدیریت تحولات منطقه ما نقش برنامهریز و برنامهساز دارند؟
در مورد مدیریت تحولات در منطقه خلیجفارس باید گفت که؛ انگلیسیها همانگونه که خود اذعان دارند یک قدرت درجه دوم در جهان بوده و بازیگری هستند که در کنار آمریکا و دیگر متحدان غربی نقشی در روابط بینالملل ایفا میکنند، و بنا به مسئولیتی که برای خود تعریف کردهاند، در روابط امنیت بینالمللی تا حدودی تأثیرگذار هستند. این نقش بنا به موقعیت آن یا بهطور مستقیم بوده یا از طریق شبکههای بینالمللی و نهادها و سازمانهای بینالمللی است.
در این منطقه نیز با توجه به سابقه تاریخی و وجود روابط سنتی خود، علاوه بر موارد ذکرشده از شبکههای دیگر نیز بهره برده و این شبکهها در تنظیم این روابط بسیار تأثیرگذار هستند. از این نظر تحولات منطقهای از طریق نهادهای بینالملل و شبکههای اشارهشده تأثیرات خود را بر این روند دارند. البته حضور کموبیش نیروهای نظامی و آموزشهای مربوطه به ارتشهای منطقهای نیز همواره یکی از عوامل دیگر در تثبیت شرایط مهم بوده است.
همانگونه که در کتاب شما توضیح دادهشده انگلیس در دهههای اخیر نقش خود را در کنار و همراه با آمریکا تعریف کرده است. آیا این مسئله به معنای همسانی یا نزدیکی منافع انگلیس و آمریکاست؟ بهویژه که در برهههای مهم و مختلفی، چون حمله به افغانستان و عراق و حتی مواجهه با ایران و موارد دیگر انگلیس نسبت به سایر قدرتهای اروپایی در همراهی نزدیکتری با آمریکا عمل کرده است.
روابط ویژه انگلستان با آمریکا امروزه در حوزه امنیت بینالملل همواره بعد از جنگ دوم جهانی وجود داشته و آنها همکاری نزدیکی در حوزه اطلاعاتی دارند. البته این به معنی تفاهم کامل آنها از جنبه عملیاتی یا راهبردی نیست. بعضاً اختلافنظرهایی در جنبه تاکتیکی یا راهبردی مشاهده شده است. اما در مجموع تجربیات و داشتههای غنی انگلیس در عرصههای امنیتی و اطلاعاتی ... مورد توجه طرف آمریکایی قرار گرفته است.
موارد متعددی قابلذکر است که میتوان در ایران و منطقه خاورمیانه مثال زد. ازجمله؛ نقش این دو در کودتای ۲۸ مرداد تا حمایت از حکومت شاه و بعد از انقلاب در جنگ تحمیلی هماهنگیهای متعدد اعم از حمایت از صدام، از طریق قطعنامههای سازمان ملل یا در پرونده اتمی جمهوری اسلامی ایران در آژانس بینالمللی اتمی را میتوان مثال زد. اما شیوههای هر یک ممکن است تفاوتهایی با هم داشته باشد.
در مورد جنگ در عراق و افغانستان و همکاری مستقیم با آمریکا، در ابتدا افکار عمومی مردم و پارلمان انگلیس با این همکاری موافق نبود. اما از آنجا که موضوع این جنگها امنیت بینالملل و خدشهدار شدن این سیستم بود، دو بازیگر بدون توجه به مقررات بینالمللی دست به این مداخله زدند. از اینرو سابقه همکاری این دو قدرت در عرصههایی که ساختار کنونی امنیت بینالملل در معرض تهدید باشد، صریح و هماهنگ است. این روابط ویژه بهخصوص در چارچوب کشورهای متحد غربی و در حوزه کشورهای انگلوساکسونی مفهوم خاصی پیدا میکند که همکاری آنان را میتوان بهتر متوجه شد.
نمونه دیگری که میتوان در اینجا ذکر کرد، لغو قرارداد فروش زیردریایی فرانسه به استرالیا و خرید زیردریایی اتمی آمریکایی – انگلیسی است که چندماه قبل توسط دولت استرالیا در قالب توافقنامه همکاریهای امنیتی کشورهای موسوم به «پنج چشم» صورت گرفت، فرانسویها را بسیار خشمگین کرد، اما آمریکائیها به فرانسویها قول دادند که جبران آن را در جای دیگری بکنند.
علت تنش مداوم، اما در عین حال استمرار روابط ایران و انگلیس با وجود فراز و نشیب دائم چیست؟ جدا از انگلیسیها که مانند همه قدرتها به حضور و نفوذ و دیپلماسی در همه کشورهای جهان علاقهمند هستند، آیا ایران هم در استمرار و حفظ روابط با انگلیس اصرار و منافعی دارد؟ این سؤال با توجه به وجود رویکرد انتقادی جریان حاکم در دولت فعلی که در شکل تندتر خود با وقایعی، چون حمله به سفارت انگلیس و مورد مشابه دیوارنویسی اخیر خود را نشان داده، مطرح میشود.
علت تنش مداوم در روابط ایران با انگلستان را میتوان در دو قوه جاذبه و دافعه موجود در روابط دانست. انگلستان همواره بر اهمیت ایران بهعنوان کشوری مهم و داشتن روابط تأکید جدی داشته و دارد و این سخن دیپلماتیک و تعارفپذیر هم نبوده است. ایران حاشیه شمالی منطقه خلیجفارس و جایی است که حضور سنتی آنها برای دو قرن موجب اهمیت ویژهای شده است. از طرفی شبهقاره هند نیز دارای اهمیت ویژهای برای آنها بوده و هنوز هم هست.
از دیرباز ایران به همین دلایل دارای اهمیت ژئواستراتژیک بوده است. علاوه بر اینکه خود ایران کشوری با ارزش از جنبههای گوناگون میباشد. اما دافعههای این روابط همانا مواضع انقلابی جمهوری اسلامی در مورد همه کشورهای بازیگر، ازجمله انگلستان بوده است که همواره با مواضع انقلابی خود در منطقه و اروپا مشکلاتی را برای آنها و ... ایجاد میکند. از اینرو هرازگاهی این تضادهای سیاسی و عقیدتی موجب بروز بحران در روابط دوجانبه میشود.
این را باید اضافه کنم که ایران از گذشته دور تاکنون روابطی با این کشور داشته و برخی پیوندهای اجتماعی و ... همواره موجب شده تا گسلهای بهوجود آمده تا حدودی ترمیم گردد. از اینرو روابط اگر در برخی موارد دچار گسست سیاسی یا تضعیف آن میگردد، اما در لایههای غیرسیاسی این روابط وجود داشته و حفظ شده است و دو کشور عملاً در شرایطی هستند که نمیتوانند قطع رابطه همانند آنچه در آمریکا اتفاق افتاده است را داشته باشند. وقایعی که در چند نوبت در سفارتخانههای دو طرف از ابتدای انقلاب روی داده، نوعی هشدار و علامت به طرف مقابل است که زبان خاص خود را دارد.
جنگ سفارتخانهها که ابتدا در سال ۱۳۵۹ با اشغال سفارت ایران در لندن اتفاق افتاد، شروع شد و سپس در تهران نیز همین سناریو از جانب گروههای بهاصطلاح خودسر یا تندرو تکرار گردید. اینها علامتهایی هستند که برای اجرایی شدن هدفی یا برعکس اجرایی نشدن برنامهای به طرف دیگر داده میشود. اما انگلستان هم تبلیغات خود را بهصورت حرفهای و گسترده در نزد افکار عمومی به راه میاندازد. در برخی موارد شاید چندان ناراضی از این عمل حمله به سفارت خود هم نباشد. ضمن آنکه علاوه بر تبلیغات گسترده خسارتهای وارده را نیز تا ریال آخر دریافت کرده است.
چنانچه در جریان عملیات اخیر رنگپاشی به دیوار سفارت، سفیر و اعضای آن با حضور خود در خیابان کلی تبلیغات بهراه انداختند. این را باید اضافه کنم که رویکرد انگلستان در روابط خارجی با کشورها بر اساس مؤلفههای ژئواستراتژیک است. بدین معنی که روابط با کشوری مانند ایران از این زاویه اهمیت خود را پیدا میکند و نگاه منطقهای و جهانی آن اعم از روابط دوجانبه مفهوم پیدا میکند. در واقع روابط دوجانبه بعد از این رویکرد اهمیت خواهد داشت و این بازیگر در راستای طرحها و برنامههای منطقهای و جهانی خود به این روابط مینگرد.
ایران در چه چارچوب و فرآیندی میتواند روند روابط خود با بریتانیا را بهبود ببخشد و یا با شیوه مناسبتری مدیریت کند؟
انگلستان همچون بسیاری از کشورهای مهم در عرصه بینالملل، همچنانکه اشاره شد، دارای موقعیت جهانی و منطقهای هست که عضویت دائم در شورای امنیت از آن جمله هست. این کشور همانند دیگر قدرتهایی نظیر روسیه یا چین و ... دارای ویژگیهایی هست که در صورت شناخت لازم میتوان و باید از این روابط استفاده بهینه شود.
روابطی که در سؤال قبل اشاره شد، ظرفیت و علائق ذاتی در داشتن و حفظ آن روابط موجب دافعه و جاذبههای اجتنابناپذیری شده است؛ بنابراین شرط آن رعایت برخی موازین و بهرهگیری از اصول روابط دوجانبه و بینالمللی است. شناخت از پیچیدگیهای روابط چنانچه طرف مقابل از این موقعیت بهرهمند بوده میتواند در حفظ یک روابط حداقلی، اما مدام و فارغ از افتوخیزهای چندباره جلوگیری کند.ظرفیتهایی که وجود دارند میتوانند در بسیاری از موارد در منافع کشور قابل استحصال باشند. چنانچه بسیاری از کشورها در شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی نظیر ایران در حال حاضر از این روابط استفاده کرده و بهرهمند هستند.
در مقایسه با قدرتهای شیطانی که بارها در مواضع کشور دخالت داشته، میتوان با تجربهای که در روابط خود با دیگر قدرتها بهکار گرفتهایم، در این مورد نیز استفاده شود؛ بنابراین اگر ارادهای وجود داشته باشد امکان آن وجود دارد و هیچ دلیلی ندارد که میان قدرتهای اصلی و بازیگر جهانی که همگی دارای صفات مشابه هم در عرصه بازیگری جهانیشان هستند، تفاوت چندانی قائل شد و بهنوعی روابط متوازن ایجاد کرد.