به روز شده در ۱۴۰۳/۱۰/۰۲ - ۲۲:۳۷
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۴ ساعت ۲۰:۴۵
کد مطلب : ۴۰۵۷۷۳

فراز و نشیب‌‏های رابطه ایران و آمریکا

فراز و نشیب‌‏های رابطه ایران و آمریکا
گروه سیاسی: احمد زیدآبادی در هم‌میهن نوشت: در انقلاب ۵۷ خشم از آمریکا نقشی مهم بازی کرد. گروه‌های مخالف رژیم شاهنشاهی اعم از مارکسیست و مذهبی و لیبرال و ملی‌گرا، هر کدام به دلایلی، آمریکا را مشوق دولت پهلوی برای اجرای برنامه‌های مورد نفرت و انزجار خود معرفی می‌کردند و اغلب آنها، نه‌فقط خواهان قطع رابطه با آن کشور، بلکه ورود به مرحله‌ای از جنگ و ستیز و مبارزه با آن بودند.
گروه‌های مارکسیستی و چپ‌های مذهبی اساساً فلسفۀ انقلاب را در مبارزه با «امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا» خلاصه می‌کردند و مدافع نزدیکی به اتحاد جماهیر شوروی برای نیل به این هدف بودند.
مذهبی‌های لیبرال و ملی‌گرایان، اما برخوردی چنین شدید و غلیظ با آمریکا را نمی‌پسندیدند. آن‌ها ضمن آنکه آمریکا را عامل سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق و حامی شیوۀ حکمرانی مستبدانۀ محمدرضاشاه می‌دانستند و به همین جهت نیز از کاهش و تعدیل رابطه با ایالات متحده حمایت می‌کردند، اما از برافروختن آتش خصومت بین دو کشور نگران بودند و به سمت و سوی آن حرکت نمی‌کردند.
در این میان، بنیانگذار جمهوری اسلامی ضمن بازآفرینی مفاهیم مربوط به نظریۀ امپریالیسم در چارچوبی از واژگان دینی، از یک طرف، ابتکار عمل گروه‌های چپ را برای معرفی خود به عنوان «پیشگامان مبارزه با آمریکا» خنثی کرد و از طرف دیگر، با طرح شعار نه شرقی نه غربی، راه نزدیکی به کمونیسم بین‌الملل و اتحاد شوروی را بست و بدین‌وسلیه توازنی نسبی در روابط ایران با دو بلوک اصلی حاکم بر جهان آن روز پدید آورد.
با این همه، هنگامی که ایران در جنگ هشت‌ساله با کمبود تسلیحات روبه‌رو شد، نیرو‌های قدرتمندی در داخل نظام به فکر کاهش تشنج با آمریکا افتادند و سرانجام ماجرای سفر مک فارلین، مشاور امنیت ملی رونالد ریگان به ایران را رقم زدند.
سفر مک فارلین به تهران که به‌صورتی کاملاً محرمانه برنامه‌ریزی شده بود، تاب مستوری نیاورد و بر اثر شکافی که در بلوک قدرت حاکم بر ایران بروز کرده بود، افشا شد و شرح آن از روزنامۀ لبنانی الشراع سر در آورد.
پیامد‌های این افشاگری، برای هر دو طرف ماجرا سنگین بود. در طرف آمریکایی، دولت ریگان به دلیل پیوند دادن فروش سلاح به ایران و پرداختِ غیرقانونی سود ناشی از آن به ضدانقلابیونی که علیه حکومت چپگرای نیکاراگوئه می‌جنگیدند، مورد نقد شدید دموکرات‌ها قرار گرفت و کنگره به تشکیل کمیسیونی برای تحقیق رسمی در این باره رأی داد.
در ایران نیز تشنج بین نهاد‌ها و گرایش‌های سیاسی شریک در قدرت بالا گرفت و کار به استعفای نخست‌وزیر و طرح پرسش از وزیر خارجه از سوی نمایندگان مجلس کشید. هدفِ همۀ این تحرکات، ظاهراً نوعی چالش با قدرتِ تقریباً بلامنازع، اما غیررسمی رئیس مجلس وقت بود که عامل اصلی تدارک ماجرا به شمار می‌رفت. این تشنج و چالش، اما با دخالت قاطع بنیانگذار جمهوری اسلامی، درجا متوقف شد و مجال هیچگونه عرض‌اندام جدی پیدا نکرد.
بعد از این تجربه، دولت آمریکا برای مدتی از هرگونه تعامل مخفی با ایران پرهیز می‌کرد و مذاکرات علنی و رسمی را با تهران ترجیح می‌داد. در دوران نخستِ ریاست‌جمهوری اکبر هاشمی‌رفسنجانی، نیاز به منابع مالی جهانی برای بازسازی ویرانی‌های جنگ هشت‌ساله، بار دیگر او را به فکر تشنج‌زدایی با آمریکا انداخت. دولت هاشمی به دلیل حساسیت‌های داخلی، علاقه‌ای به مذاکرات علنی و رسمی با سران کاخ سفید نداشت و هرگونه مذاکره‌ای را به‌صورت مخفی می‌پسندید. مقام‌های آمریکایی با اصلِ مذاکرۀ مخفی با دولت هاشمی مشکلی نداشتند، اما حرف‌شان این بود که اگر خبر مذاکرات به رسانه‌ها درز پیدا کند، آنان به دلیل نوع نظام قانونی و سیاسی کشور خود، قادر به تکذیب آن نخواهند بود.
همین مسئله چنان زمانبر شد که فرصت بهبود رابطه بین دو کشور را در آن مقطع زمانی سوزاند. هاشمی در دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش، اما اصلاً امکانی هم برای تداوم تلاش‌هایش در جهت کاهش تشنج با واشنگتن پیدا نکرد. او در این دوره چنان از سوی بنیادگرایان و متحدان پیشین خود در جناح محافظه‌کار تحت فشار قرار گرفت که نقشش در ادارۀ امور کلان کشور به‌طور بی‌سابقه‌ای تضعیف شد. هاشمی نهایتاً ریاست‌جمهوری را در حالی به سیدمحمد خاتمی واگذار کرد که روابط ایران و آمریکا تا حد یک برخورد نظامی وخیم شده بود.
پیروزی خاتمی رابطۀ ایران و اروپا را که بر اثر دادگاه میکونوس به بحران کشیده شده بود، به خودی خود ترمیم کرد و لحن آمریکا را نیز در برابر تهران تغییر داد. با این حال، خاتمی مجوز تشنج‌زدایی در روابط با واشنگتن را دریافت نکرد و فقط به او اجازه داده شد در حد کاهش و کنترل تنش‌ها با شبکۀ سی‌ان‌ان مصاحبه کند و خواهان ایجاد شکافی در دیوار بی‌اعتمادی بین دو کشور شود و بس!
کار خاتمی در این زمینه روزبه‌روز سخت‌تر هم شد. مخالفان محافظه‌کار او در عرصۀ قدرت نه‌فقط سد راه هرگونه دیدار و مذاکره با آمریکا شدند، بلکه هرگونه تماس با ایالات متحده را نیز خلاف عزت و اقدامی ضددینی و ضدانقلابی به حامیان نظام معرفی کردند.
از این رو محمود احمدی‌نژاد به عنوان کسی که گفته می‌شود معتقد به «خرید» نهادی بین‌المللی برای منزوی ساختن آمریکا در صحنۀ جهانی بود، به قدرت رسید. دولت او تا هنگامی که خزانه‌اش از درآمد‌های ارزی مربوط به اوج گرفتن بهای نفت پر و پیمان بود، شعار‌های ضدآمریکایی را تشدید کرد، اما هنگامی که چشم‌انداز کمبود منابع در افق اقتصاد کشور نمایان شد، او نیز در رویکرد خود تجدیدنظر به عمل آورد و برای نخستین بار نامه‌ای سرگشاده خطاب به رئیس‌جمهور آمریکا منتشر کرد که بی‌پاسخ ماند.
از آن به بعد رابطۀ ایران و آمریکا تحت‌الشعاع برنامۀ اتمی جمهوری اسلامی قرار گرفت؛ به‌طوری‌که مذاکرات رودرروی وزیران خارجۀ دو کشور منجر به امضای توافقنامۀ برجام در دولت حسن روحانی شد. شادی ناشی از امضای برجام نیز دیری نپایید و با حضور دونالد ترامپ در کاخ سفید، رابطۀ دو کشور به بحرانی‌ترین وضعیتش در تاریخ خود رسید.
خلاصه آنکه رابطۀ تهران و واشنگتن در طول ۴۴ سال گذشته، به‌رغم فراز و فرود‌های آن، به‌عنوان مسئلۀ اصلی سیاست خارجی کشور مطرح بوده و بسیاری از کارشناسان حوزه‌های مختلف، نظرشان بر این است که تا این مشکل به‌نحوی حل نشود، امیدی به ثبات در روابط خارجی و برقراری رابطۀ عادی اقتصادی با بخش بزرگی از نظام جهانی نمی‌توان داشت.
برچسب ها: آمریکا
پربيننده‎ترين مطالب و خبرها