گروه بین الملل: زوی بارل، تحلیلگر مسائل سیاسی و نظامی خاورمیانه در گزارشی نوشت: در عملیاتی که به گفته سخنگوی ارتش اسرائیل شامل «حملات دقیق به اهداف نظامی در ایران» بود، بار دیگر شاهد رویارویی مستقیم میان دو کشور بودیم. این بار، دامنه عملیات بهطور چشمگیری گستردهتر از پیش بود، هرچند همچنان در چارچوب «کاهش تواناییها و قابلیتهای نظامی» باقی ماند و به حملهای نینجامید که بتواند بهطور اساسی ساختار تهدید استراتژیک ایران علیه اسرائیل را دگرگون سازد.
این اقدام نشاندهنده آغاز یک جنگ تمامعیار نیست؛ جنگی که سایه آن همواره بر هرگونه تنش مستقیم میان ایران و اسرائیل سنگینی میکند. بهنظر میرسد که این عملیات، پایان «دور انتقام» باشد. فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت ایران، در موضعگیری رسمی تأکید کرد: «ملت ایران به نیروهای دفاعی خود افتخار میکند و به آنان اعتماد دارد.» رسانههای ایران نیز ابعاد خسارت را کم دانستند و مقامات دولتی بهسرعت از «بازگشت به وضعیت عادی» خبر دادند؛ وضعیتی که شامل ازسرگیری پروازهای غیرنظامی، تداوم تبادل کالاها و بازگشایی مدارس است.
این عملیات بر اساس طرحی استراتژیک و سیاسی با هماهنگی یا حتی هدایت ایالات متحده طراحی شده است. برنامهریزی این حمله نه تنها تحت تأثیر ملاحظات سیاسی داخلی آمریکا، مانند انتخابات پیش رو قرار گرفته، بلکه با توجه به متغیرهای منطقهای عواملی همچون پیامدهای احتمالی این حمله برای کشورهای منطقه، بهویژه کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس انجام شده است.
اگرچه بنیامین نتانیاهو گاهی اصرار دارد که اسرائیل قادر است بهتنهایی علیه ایران اقدام کند، واقعیت این است که اسرائیل به شدت به حمایت ایالات متحده نیازمند است. این پشتیبانی نه تنها امکان اجرای عملیات را فراهم میکند، بلکه نقشی اساسی و تعیینکننده در حفظ امنیت جبهه داخلی اسرائیل ایفا میکند.
حمایت آمریکا از اسرائیل، با هزینههای سیاسی خاصی همراه است و اسرائیل را ملزم میکند تا در تصمیمات خود، نه تنها منافع آمریکا، بلکه منافع سایر کشورهای منطقه را نیز در نظر بگیرد. ایران نیز بهخوبی از این ملاحظات منطقهای آگاه است و از این فرصت برای کاهش اثرات منفی احتمالی بهره میبرد. طی سه هفته گذشته، مسعود پزشکیان، رئیسجمهور ایران و عباس عراقچی، وزیر امور خارجه، تلاشهای دیپلماتیک گستردهای را آغاز کردهاند که شامل مذاکرات متعددی با مقامات ارشد اروپا و ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، بوده است.
عباس عراقچی همچنین چندین دور مذاکره با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس برگزار کرده و از این گفتگوها برای ارسال پیامهای غیرمستقیم به ایالات متحده استفاده کرده است. از سوی دیگر، آمریکا نیز از طریق سفارت سوئیس در تهران و عمان بهطور غیرمستقیم با مقامات ایران در ارتباط بوده است. هدف اصلی این مذاکرات، جلوگیری از گسترش تنشها و ممانعت از بروز جنگی گسترده در منطقه است.
هرگونه تغییر استراتژیک در عملکرد ایران در خاورمیانه به توسعه روابط دیپلماتیک بازمیگردد که طی سالهای اخیر به پیش رفته است. در سال ۲۰۲۲، ایران روابط دیپلماتیک خود را با امارات متحده عربی احیا کرد و در مارس ۲۰۲۳ نیز گام مشابهی را با عربستان سعودی برداشت. بهتازگی، روابط ایران و مصر نیز بهبود یافته است؛ امری که در دیدار عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور مصر، با مسعود پزشکیان در نشست بریکس در کازان روسیه مشهود بود. دو رئیسجمهور بر تمایل خود برای تقویت روابط دوجانبه تأکید کردند. هرچند این روابط هنوز بهطور کامل بیاعتمادیهای تاریخی میان ایران و کشورهای عربی را رفع نکرده است، اما فضایی از منافع مشترک ایجاد شده که بهعنوان یک «طناب حفاظتی دیپلماتیک» برای ایران در منطقه عمل میکند.
این تلاشهای دیپلماتیک ایران فضایی را ایجاد کرده که تاکنون کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، مصر و اردن از پیوستن به ائتلاف نظامی به رهبری ایالات متحده در دریای سرخ برای مقابله با انصارالله خودداری کردهاند. این کشورها همچنین بهطور آشکار اعلام کردهاند که اجازه استفاده از حریم هوایی خود برای حمله به ایران را نخواهند داد. این موفقیت دیپلماتیک، نگرش سنتی تقسیم خاورمیانه به کشورهای سنیمذهب طرفدار آمریکا و محور شیعه ضدآمریکایی را به چالش کشیده است.
این تقسیمبندی منطقهای، استراتژیای بود که ایالات متحده و اسرائیل امیدوار بودند سنگبنای یک اتحاد دفاعی منطقهای شود؛ اما پس از جنگ غزه و امتناع اسرائیل از پیشبرد مذاکرات برای حل مسئله فلسطین، این اتحاد عملاً متوقف شده است. علاوه بر این، تلاش برای ایجاد یک ائتلاف ضدایرانی تنها به مسئله فلسطین و سیاستهای اسرائیل محدود نمیشود. کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس نیز نسبت به میزان حمایت واقعی ایالات متحده از اسرائیل دچار تردید شدهاند و این پرسش برایشان مطرح است که آیا در صورت تهدیدات امنیتی، آمریکا بهطور کافی از آنها حمایت خواهد کرد یا خیر.
عربستان سعودی هنوز از واکنش ناامیدکننده رئیسجمهور ترامپ در سال ۲۰۱۹ پس از حمله به تأسیسات نفتی آرامکو ناخشنود است؛ زمانی که آمریکا تنها در ازای دریافت هزینه، حمایت خود را پیشنهاد داد. امارات متحده عربی نیز همچنان در انتظار تأیید نهایی ایالات متحده برای خرید جنگندههای اف-۳۵ است؛ وعدهای که در ازای امضای معاهده صلح با اسرائیل به آنها داده شده بود. بهاینترتیب، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس نمیتوانند در مواقع بحرانی به حمایت قطعی و تضمینشده آمریکا اتکا کنند.
استراتژی جدید ایران که تلاش دارد این کشور را نه صرفاً به عنوان یک محور تقابل، بلکه بهعنوان یک قدرت تأثیرگذار منطقهای معرفی کند، میتواند پیامدهای قابلتوجهی بر سیاستهای نظامی ایران بهویژه در قبال اسرائیل داشته باشد. این رویکرد جایگاه ایران را در روند یافتن راهحلهایی برای بحرانهای لبنان و غزه نیز تقویت میکند. در حالی که اسرائیل تمرکز خود را بیشتر بر واکنشهای تاکتیکی به حملات ایران گذاشته و هنوز استراتژی دیپلماتیکی برای پایان دادن به این درگیریها ارائه نکرده است، ایران از نفوذی کلیدی در ایجاد آتشبس در لبنان و بهتبع آن در غزه برخوردار است. به این ترتیب، حتی با وجود ترور حسن نصرالله و سایر رهبران ارشد حزبالله توسط اسرائیل، ایران همچنان بهعنوان یکی از بازیگران اصلی در هرگونه طرح برای حل بحران لبنان شناخته میشود.