گروه فرهنگ و هنر: فتحالله بینیاز محدودیتهای پرشمار از جمله بایکوت خبری جایزههای ادبی از سوی رسانههایی مثل رادیو و تلویزیون و مورد حمله قرار گرفتن این جایزهها از تریبونهای مختلف را از دلایل تعطیلی آنها برشمرد.
این نویسنده و منتقد ادبی در پاسخ به این پرسش که با توجه به تعطیلی تعدادی از جایزههای ادبی خصوصی در ایران که آخرین آنها جایزه گلشیری بود، چرا عمر جایزههای ادبی در کشور ما کوتاه است، گفت: به این دلیل که نه تنها نهادها و مؤسسات حکومتی کمکی به این جوایز نمیکنند هر چند این جوایز هم تمایلی به دریافت این کمکها ندارند بلکه مانع و رادع فعالیت آنها هستند. هیچگاه هیچ خبری درباره جوایز خصوصی ادبی در رسانههای رادیو تلویزیون پخش نشد. حتی به عمد این جوایز را نادیده گرفتند. در جاهایی هم در حد تریبونی که به فرد داده بودند، مثلا فلان معاونت یا مدیرکل، در مصاحبه با روزنامهها یا رسانههای فضای مجازی که در هر حال خواننده و ببینندهشان چیزی حدود 20 هزار نفر بوده، جوایز ادبی را مورد حمله قرار دادند و آنها را متهم کردند که از کشورهای دیگر پول گرفتهاند.
او افزود: از دیگر سو، برای برگزاری مراسم اهدای جوایز ادبی خصوصی، درِ تمام فرهنگسراها، خانه و کانونهای ادبی و هنری را بستند، حتی به سالنهای غذاخوری و تالارها اطلاعیه دادند که نباید به جوایز ادبی، حتی برای یک ساعت اجاره داده شوند. به روزنامهها هم اخطار داده شد که خبر مربوط به این جوایز را پخش نکنند. حالا شما توقع دارید جوایز ادبی عمر طولانی داشته باشند؟ مگر نشریات ادبی عمر طولانی داشتند که جوایز ادبی داشته باشند؟ مگر محافل نقد – مثلا خانه کتاب یا سرای اهل قلم یا شهر کتاب – عمر طولانی داشتند که جوایز ادبی داشته باشند؟
بینیاز در پاسخ به این سؤال که آیا جایزههای ادبی خصوصی در ایران بر ادبیات ما تأثیرگذار بودهاند یا خیر اظهار کرد: تا شما تأثیر را چه تعریف کنید. جوایز ادبی ایران در حد توانی که داشتند یعنی جامعه اجازه داده بود تاثیر خود را داشتند. جوایزی مانند گنکور، فمینا، مدیسی، رنودو، فناک و دسامبر در فرانسه، کاستا و اورنج در انگستان، پرنس آستوریاس، سروانتس و پلانتا در اسپانیا، جرج بوخنر در آلمان، پولیتزر و پن فاکنر در آمریکا و گیلر در کانادا در حد و اندازههای امکانات مدنی آن کشورها تاثیر داشتهاند. کسی توقع ندارد جایزههای جهانی بوکر یا ایمپک دابلین یا نوبل، ادبیات جهان را زیر و رو کنند، آنها طبق بضاعت علمی و ارزیابی داوران خود پیشنهادی به مردم میدهند. یا این پیشنهاد مانند آثار فاکنر، پاسترناک، ساراماگو، یوسا و مارکز با اقبال عمومی مواجه میشود یا نمیشود. در محدوده کوچکتری مثلا برندگان پولیتز در آمریکا، برای نمونه رابرت پن وارن (همه مردان شاه)، هارپر لی (کشتن مرغ مقلد) و جومپا لاهیری (مترجم دردها) هم مقبول میافتند یا نمیافتند. گاهی هم شماری از شاعران و نویسندگان برنده این یا آن جایزه ملی و جهانی در جذب مخاطب موفق نمیشوند.
او ادامه داد: عده قابل ملاحظهای از دوستداران ادبیات داستانی در جهان حتی نام شمار کثیری از برندگان نوبل را نشیندهاند، برای نمونه نام کسانی چون یوهان ینسن، ایوان بونین، اریک کارلفلت، زیگرید اوندست، ولادیسلاو ریمونت و چندین و چند نوبلیست دیگر. حال آن که نویسندگانی هم هستند که نوبل نبردند، اما عده زیادی از داستانخوانها آنها را میشناسند؛ مانند بورخس، ناباکف، کافکا، کنراد، ناتالیا گینزبورگ و خوان رولفو.
او همچنین اظهار کرد: در ایران هم شماری از برندگان جوایز ادبی از نظر جذب مخاطب موفق بودهاند. دلایل زیادی هست که چرا بعضی از آنها موفق نبودهاند، اما بیشک یکی از آنها این بود که جایی و فضایی وجود نداشت که منتقدین آنطور که دوست دارند نظرگاه خود را بنویسند. در اروپا و آمریکا منتقدین نقش مهمی در اعتلای جوایز ادبی دارند، اما اینجا محدویتهای پرشمار این نقش را از آنها گرفته است.
این نویسنده در پاسخ به این پرسش که برخی معتقدند ساختار جایزههای ادبی خصوصی در ایران به خاطر متکی بودن به فرد و یا چند نفر غلط است و نظر شما در اینباره چیست گفت: بیشتر نهادهای فرهنگی، اجتماعی، علمی، اقتصادی در قرن بیستم و قبل از آن در آغاز فردی بودند، از کارهای پزشکان، ریاضیدانها و فیزیکدانها و مهندسهایی چون پاستور، ماکسول، گوس، هایزنبرگ تا ارنست زیمنس، رودُلف دیزل، کارل بنز و بیل گیتس. اما چون تعالی همهجانبه جامعه با منویات و خواستههای این افراد همسو بود، دیری نپایید که شخص حقیقی به صورت شخصیت حقوقی و نهادی غیرفردی درآمد. پس مهم این است که آحاد جامعه متقاعد شوند که جوایز ادبی در راستای ارتقای سطح کیفی فرهنگ آنهاست. در ایران مردم را با ادبیات داستانی بیگانه کردهاند و حتی از آن ترساندهاند. نیکوکار مدرسهساز و بیمارستانساز وحشت میکند که یک پای حمایت مالی یا اداره یک جایزه ادبی شود. در ضمن بر خلاف تصور القاشده، جوایز ادبی خصوصی ایران در مجموع و برآیند نهایی ساختار فردی ندارند.
او در پاسخ به این سؤال که در ایجاد وضعیت موجود فضای ادبیات ایران و همچنین تعطیلی جایزههای ادبی و بنیادها نقش خود اهالی ادبیات چقدر است و چه میزان به تاثیر یا فشار نهادهای مختلف دولتی و شبه دولتی بر آنها بر میگردد نیز گفت: بیاییم مثالی بزنیم: فرض کنید مسابقات فوتبال لیگ سراسری تمام کشورها و مسابقات قارهای و جهانی در هیچ یک از شبکههای تلویزیونی و رادیویی ماهوارهای و معمولی، در هیچ روزنامه و مجلهای، در هیچ یک از رسانهها و فضاهای مجازی بازتاب نداشته باشند و احدی خارج از همان بازیگران و افراد وابستهها به تیمها از این بازیها مطلع نشوند، و هیچ خبری، تکرار میکنم هیچ خبری درباره فوتبال پخش نشود. فکر میکنید چه اتفاقی برای فوتبال پیش میآید؟ فکر میکنید پدیده فوتبال چند سال دوام میآورد؟ در حال حاضر ادبیات داستانی ایران، جوایز ادبی ایران، نشریات ادبی ایران و نقد ادبی ایران چنین وضعیتی دارد: مهجور، تکافتاده و انکارشده. شما در سال چند برنامه رادیویی و تلویزیونی میشنوید و میبینید که با ریشه و بنیان ادبیات داستانی سر و کار داشته باشد؟ چند مقاله و نقد سه چهارهزار کلمهای در عرصه ادبیات در روزنامهها و مجللات میبینید؟ تا به حال میان مسابقات پُربیننده ورزشی دیدهاید که مجریهای تلویزیونی بیایند و چند رمان و مجموعه داستان معرفی کنند؟
او درباره اینکه یک جایز ادبی تاثیرگذار که دولت کمترین تاثیر را در آن داشته باشد باید دارای چه شرایطی باشد؟ نیز اظهار کرد: شمار کثیری از جوایز معتبر ادبی در جهان از سوی دولتها حمایت میشوند. اما دولتها هیچ نقشی در تعیین معیارهای انتخاب آثار نمیدهند. شما را ارجاع میدهم به جوایز ادبی که در همین مصاحبه به آنها اشاره کردم؛ مثلا جایزه سروانتس در اسپانیا، جایزه کافکا (در چک )، گاورنر جنرال در کانادا، فرهنگستان در فرانسه و جایزه ملی کتاب در آمریکا. اما در ایران اگر از موارد بسیار استثنایی بگذریم، متولیان جوایز دولتی داورهاییها را منصوب میکنند که همچون مقامهای کشوری و لشکری مملکت فکر کنند. آنها هم کتابهایی را گزینش میکنند که نه تنها با منویات مسؤولان همسو باشد، بلکه خود نویسنده هم مانند داورها و مقامات کشوری و لشکری فکر کند.
بینیاز گفت: این نوع جوایز، جایزه خودی و گزینشی است و معمولا هم با اقبال منتقدین و مردم کتابخوان مواجه نمیشود. این کتابها هیچ تاثیری در جامعه ندارند و اگر به چاپ صدم هم برسند، خریدارانانش مردم عادی نیستند، بلکه مجامع فرهنگی و اداری و وزارتخانههای دولتیاند. هیچ اشکالی ندارد و حتی نوعی نوآوری است که داستان جنگی خوب نوشته شود، یا درباره صدر اسلام و شخصیتهای مهم صد سال اول استقرار اسلام، داستان نوشته شود، اما متن باید خصلت داستانی پیدا کند؛ حتی بدون پلات و خارج از دایره همه ژانرها، نه این که تکرار تاریخ باشد یا روایتی که چندصدبار درباره جنگ یا شخصیتهای مذهبی گفته شده است. داوران این یا آن جایزه دولتی میتوانند جایزه خود را به این نوع متنها بدهند، اما نباید توقع داشته باشند که نویسندههای سالهای بعد در همین زمینه خلاقیت نشان دهند و چیزی بگویند که برای خواننده تازگی داشته باشد.