داریوش احمدیان
حسن روحانی را به دو وجه میشناسند؛ گروهی او را به دلیل نقشش در مذاکرات اواخر دهه شصت کن منجر به قطعنامه۵۹۸ شد، رهبری مذاکرات هستهای باتروئیکای اروپایی در سالهای ۸۲ تا ۸۴ که به توافق سعدآباد و پاریس انجامید، و نقش مستقیم در مدیریت مذاکرات منجر به توافق هستهای مردی برای عرصه دیپلماسی و مذاکرات سخت و سرنوشتساز میدانند و «شیخ دیپلمات» میخوانندش و گروهی دیگر به دلیل حضور سی سالهاش در مهمترین رکن امنیتی نظام یعنی شورایعالی امنیت ملی و نقش پررنگی که در پروندههای امنیتی داشته است فردی «امنیتی» میدانند که به دلیل همین خصلت بیشتر از آنکه سیاستمدار باشد، با همان روحیه خاص مردان امنیتی در پی حلوفصل مسائل در پشت پرده است.
از جمله دو راهیهایی که در انتخابات۹۲ پیش روی مردم قرار گرفت انتخاب بین «شیخ دیپلمات» و چهرههای سیاسی دیگر بود که در سوابقشان جز بیانیهخوانی در مذاکرات و تحریم و قطعنامه یافت نمیشد. مردم به روحانی رای دادند تا با آنچه از دیپلماسی و مذاکره میداند موانع تحریمی را از پیش پای مردم ایران بردارد. تلاشهای او در دولت اول اعتدال به برجام ختم شد و همین برجام و وعده روحانی برای ادامه همین روند تا رفع تحریمهای غیرهستهای در انتخابات۹۶ هم سبب همراهی مردم با او شد.
اما امروز و با گذشت کمی بیشتر از یک سال از روزهای انتخابات۹۶ شاهد آن هستیم که بازگشت تحریمها نزدیک است و ظاهراً اثری هم از فردی که به دیپلماسی مشهور بود نیست. آنچه این روزها از زبان روحانی و حتی ظریف میشنویم تقریباً هیچ تفاوتی با شرایطی که رئیسی و یا سعید جلیلی به کرسی قدرت تکیه میزدند ندارد!
شاید بتوان بخشی از این تغییر رویکرد را واکنشی به اقدامات و اظهارات مقامات دولتترامپ دانست اما واقعیت آن است که روحیه تعاملگرا کاملاً در حال دگرگونی است و اندک اندک شاهد وضعیت تنشآفرینی به جای تنشزدایی و تقابل و به جای تعامل هستیم. از این واقعیت گریزی نیست که چه جناح تندرو بخواهد، چه نه رای به روحانی آری به دیپلماسی در مقابل نگاه دیگر در ساختارهای تصمیمگیری کشور است.
آری به دیپلماسی به معنای پذیرش حضور در کنار میز مذاکره و پذیرش الزامات آن است. تهدیدات پشتتریبونها که از سوی مقامات کشورها مطرح میشود هنگامی که بدون تاکتیک قابل اعتنایی در عرصه مذاکرات و دیپلماسی باشد بیشتر از آنکه در راستای منافع ملی ارزیابی شود میتواند به ضرر ملتها تمام شود.