گروه سیاسی: دکتر «ابوالفضل فاتح» رییس تبلیغات و رسانه ستاد میرحسین موسوی در انتخابات سال ۸۸ در یادداشتی، نوشت: «این روزها به مناسبت نهم دی ماه، از تریبونها و رسانههای یک سویه مطالبی بیان میشود که به وضوح دور از انصاف و خیرخواهی است و اثر مطلوبی نیز حتی برای طراحان آن نخواهد داشت. چرا که اگر اثری داشت به واگویه و تکرار آن پس از ۹ سال نیازی نبود. آری، نقد منصفانه از وقایعی که در دوران و پس از انتخابات ۸۸ روی داده است، بسیار ضروری و آموزنده است اما طرح و پمپاژ اتهامات یک سویه راه به جایی نمیبرد. در میان معدود دستنوشتههایم، خاطراتی از روزهای عاشورا و پس از عاشورای دیماه ۸۸ را میخواندم که بخشی از آن را با اندک ویرایش تقدیم حضور میکنم و شایسته است با حال و هوای همان روز خوانده شود.»
بسمه تعالی
برگی از خاطرات روزانه
۶ و ۷ دی ماه ۸۸
شنیدن خبرهای عاشورای تهران از درون خردم میکند. زد و خوردها، شعارها، آتشها و به خون کشیده شدن جمعی دیگر از هموطنان از جمله آقای سیدعلی موسوی و شکسته شدن حرمت روز عزای عظیم عاشورا. همین دیشب بود که واقعهی شکستن حریم جماران و سخنرانی ناتمام حجت الاسلام والمسلمین خاتمی در مراسم شب عاشورای حسینی (ع) نگرانی مضاعفی را دامن زده بود. آن روز آتش به تمثال مبارک امام و انتشار تلوزیونی آن و امروز حسینیه و بیت مکرمش. احساس میکنم در این صحنهآراییها این فقط ما نیستیم که آسیب میخوریم و این فقط آبروی آنها نیست که گرو میرود. این آبروی انقلاب و نظام است که گرو رادیکالیسم، تنگ نظری، بیتدبیری و خشونت شده است و بسان گردابی در حال بلعیدن همه چیز است.
با تهران تماس میگیرم. دوست همدل و همزبانی دارم. از ۱۸ سالگی در دفتر آقای مهندس بوده است. او استاد دانشگاه در رشتهی اقتصاد است. انسانی متدین، فهیم، باوقار و به غایت سنجیده. دکتر علی عرب مازار را میگویم. او نیز غمگین است. بیش از هرچیز نگران کشور و انقلاب است. کمی درد دل میکنیم و از راههای برون رفت از بحران میگوییم. از مخالفت مهندس با خشونت و اینکه خشونت تولید خشونت میکند و اینکه چه کسانی از رادیکال کردن فضا سود میبرند. از اینکه عمق شکاف روز به روز بیشتر شده و به جای تدبیر، سرکوب و رادیکالیسم جانشین میشود. از اینکه چه شد که سطح مطالبات از انتقاد علیه دولت و رییس آن بالا رفت و شعارهای عدهای رنگ دیگری به خود گرفت. این از آسیبهای تلقی این همانی بین رهبری انقلاب و دولت بود که دولت و حامیان دولت در همهی نهادها از شورای نگهبان و نهادهای امنیتی و نظامی تا تریبونهای نماز جمعه و … آن را به عمد یا سهو دامن میزدند تا رای به کاندیدای خود را رای به رهبری وانمود کنند و در آن نماز جمعهی مشهور نیز متاسفانه به آن تلقی قوت داده شد در حالی که مصلحت کلان نظام و انقلاب در ممانعت از این همانی رهبری با دولت بود. از اینکه در این فضا عدهای مشکوک و احتمالا وابسته به جریان مقابل یا مغرض و یا جاهل یا وابسته به جریانات بیرونی نیز سوء استفاده کرده و حرمتشکنی میکنند سخن گفتیم. حرمت شکنیهایی علیه اساس نظام. حرمت شکنیهایی که اساسا محکوم و نتیجهی طبیعیاش متهم کردن مهندس و فشار بر مهندس و تبلیغات مسموم صدا و سیما است و از این رو بسیار هم مشکوک است. به یاد میآورم که شخص آقای مهندس موسوی و همهی افراد اصلی که با ایشان کار میکردند همه دغدغهشان از ورود به انتخابات تصحیح روند موجود و تقویت اساس نظام و انقلاب و پیشرفت کشور متکی بر حقوق و خواست مردم بود.
از ضرورت گفت و گوی ملی گفتیم و متفقیم که تا آقایان موسوی و خاتمی و کروبی و هاشمی و تا رهبری انقلاب هستند، اگر درهای گفتوگو و مفاهمهای باز شود، روزنهی امیدی خواهد بود و اگر چنین نشود و در دوران آنان امور به منزل نرسد، شکاف ترمیم و شیوهها اصلاح نشود دیگر حساب آینده بسیار دشوار و مبهم خواهد بود. به ویژه که دیوارهای اعتماد تا حد زیادی فرو ریخته و ظرفیت توطئهپذیری کشور بالا رفته است. به ویژه که هر آینه محتمل است دستی پلید از آستین به درآمده و مصیبتی برپا کند. سخن به آنجا میرسد که با این همه متاسفانه تاکنون مهندس نشانهی معنیداری از عزم برای بهبود اوضاع دریافت نکرده است، اما در عین حال مشتاق مطالعهی راههای برون رفتی است که به نفع مردم و کشور باشد. حتی با خود میگوییم اگر کمک به کشور است پیشنهاد دهیم که استخوان در گلو و خار در چشم سکوت کند و یا حتی متن جام زهرگونهای تنظیم کند، اما آیا به راستی اوضاع بهتر خواهد شد؟ آیا بیقانونیها و خودسریها و بیاعتنائیها به آزادیها و رای مردم به سر خواهد رسید و هزار امای دیگر. روزی که از مهندس خداحافظی میکردم عرض کردم که ای کاش خدایی نکرده قصهی شما و رهبری تکرار تاریخ نشود. در گذشته نیز هرگاه دعوایی به نام جمهوری خواهی و اسلام خواهی شکل گرفته نتیجهاش دیکتاتوری بوده است. مهندس نیز در پاسخ تمایل داشت که بدون تنازل از حق مردم، هر راه حل و گفتوگویی را دنبال کند.
شخصیت نجیب مهندس هیچگاه چیزی برای خودش نمیخواست و با تمرکز بر رفتار و گفتارش درمیافتی که تنها در جستجوی برگشت امور به مسیر قانونی و شفقت حکومت با مردم بود. صبح میشود، نزدیک ظهر به وقت تهران است. خبرهای بدی میرسد. تعدادی از دوستان حلقهی نخست مهندس به همراه جمع دیگری از فعالان سیاسی دستگیر شدهاند. دکتر قربانعلی بهزادیاننژاد، دکتر علیرضا بهشتی، دکتر علیرضا بهشتی شیرازی و آقای فروزنده. از آقای مهندس باقریان نیز خبری در دست نیست. نازنین انسانهایی که در شرافت و ایمان و بزرگیشان و عمق ایمانشان به امام و انقلاب تردید نیست. پیکر آقای علی موسوی نیز دیگر در دسترس خانواده نیست. غروب به منزل آقای عرب مازار تماس میگیرم. او را نیز بردهاند. افسوس میخورم و تنها میگویم «خدا در جای حق نشسته است”.»
با مهندس تماس میگیرم. دیروقت است، ساعت از ۱۱ شب به وقت تهران گذشته است. گرم و صمیمی و آرام مثل همیشه حال و احوالی میکند. تازه از منزل آقای علی موسوی آمده است. غمگنانه تسلیتی میگویم. تُن صدای مهندس قدری با همیشه تفاوت دارد و از آنچه بر مردم و کشور و انقلاب و نظام میگذرد، محزون است. میگوید: «بسیاری را گرفتهاند. راههای ارتباط من را با مردم قطع و باران تهمت و افترا را سرازیر کردهاند. از سوی دیگر فضا را به رسانههای بیگانه دادهاند و گلایه از شعارهای ساختار شکنانه میکنند. من که همیشه مخالف ساختارشکنی بودهام. شانزده بیانیه دادهام و در همهی آنها چارچوبها و مرزها را تبیین و اجرای بیتنازل قانون اساسی را خواستهام، اما آنها بهتان میزنند و هرچه میخواهند میکنند و میگویند و هر روز دامنهی بی تدبیریها را توسعه میدهند.»
گفتم از این جفا افسوس میخورم. به یاد میآورم که تا چه اندازه و با وسواس ما را سفارش به حفظ هویت خط امامی و رعایت مرزها میکردید. گفتم یادم هست که سفارش میکردید که جملهی «بسیج مدرسهی عشق است» در جایگاه مناسب قرار بگیرد و یا سفارش رهبری انقلاب و مراجع عظام را به من داشتید. با اینکه از ارادت عمیق و مدام من به امام و رهبری واقف بود، باز سفارش میکرد. مهندس ادامه داد: «این ماییم که علیه امام عظیمالشان توطئه میکنیم و تصویر ایشان را آتش میزنیم؟ این ماییم که حرمت حسینیه و عاشورا میشکنیم؟ این ماییم که آتش میزنیم و خون مردم میریزیم؟ هیهات. در زمان جنگ و در بسیاری از تنگناها به یاد میآورم که امام میفرمود خدایی هم هست. من دلم روشن است. بگذار هرچه میخواهند بکنند. بگذار دستهایمان و رسانههایمان را ببندند و ما را وابسته و بی دین معرفی کنند، اما خدایی هم هست. برای خودم آبرویی قائل نیستم. آنچه بود و هست سرمایهای از امام و انقلاب و شهیدان است. دل من برای انقلاب، مردم و جمهوری اسلامی میسوزد. به جای تدبیر و پاسخ معقول خشونت ورزیده میشود. همه را دستگیر کردهاند. بیایند مرا هم دستگیر کنند.» گفتم خدا نکند که چنین اشتباهی مرتکب شوند. گفت «امیدوارم خداوند همه چیز را به نفع اسلام و انقلاب و مردم ختم به خیر کند.»
با خود میاندیشم راستی این چه تدبیری است که بر امور مسلط شده است؟ این چند ماهه به اندازهی چند دهه اشتباه صورت گرفته است. این اشتباهات نه تنها برای نظام برآمده از انقلاب اسلامی بلکه برای هر نظام دیگری در هر سطح و ترازی غیرقابل پذیرش و خطرناک است. و دریغ که این اشتباهات پیوسته تکرار میشود و انحرافات بزرگی پدید آمده است. این به این معنی نیست که در این سو اشتباه یا تندروی نبوده است، اما حساب مسوولیت حکومت از حساب مسوولیت منتقد و معترض فاصله بسیار دارد. افسوس آنها که اساسا وظیفهشان پذیرش مسوولیت است از بار مسوولیتها شانه خالی و همچون سازمانهای زیرزمینی، امور را تدبیر میکنند و هر ظلمی که در حق منتقدان صورت میپذیرد بیفرجام و بیسرانجام میگذارند. در مقابل همهی مسوولیتها را متوجه شخصیتهای منتقدی میکنند که اجازهی برگزاری یک راهپیمایی و تجمع و حتی عزاداری آزادانه را نداشتهاند، تشکیلاتشان تعطیل و نزدیکانشان دستگیر و رسانههایشان توقیف شده است. هرکس با لباس با موقعیت رسمی بیقانونی و ظلم و جنایت کند، نفوذی است و مسوولیتی متوجه مقامات نیست، اما هر چه اثری از رنگ سبز داشت مسوولیتش متوجه سران منتقد است. عجیب است که مسوولان متوجه آثار این برخورد غیرمنصفانه و دوگانه بر اعتماد مردم نباشند. به یاد میآورم چند روزی از انتخابات گذشته بود. دیدم که مهندس نگران آیندهی کشور است. پرسیدم؟ گفت «اگر چنین پیش برود، آینده آبستن تلاطم و بحرانهای بسیاری است. جوانان این نسل متفاوتند. اگر بیتدبیریها و بیمسوولیتیها ادامه یابد، در آینده بسیاری به دست اندرکاران امروز اعتماد نخواهند کرد. اگر برای ما نیز آبرویی مانده باشد شاید بتوانیم به نفع امام و انقلاب در عبور از دشواریها کمک کنیم. در غیر این صورت از همه عبور خواهند کرد و این نگرانی بسیار بزرگی است.»
این سخنان مردی است که جز برای انقلاب و مردم دلش نمیتپد. او را باید بشناسی و از نزدیک دیده باشی تا بدانی که چرا امام عظیمالشان آنچنان شیفتهی او بود. بگذار کسانی که سلوکشان بیشتر به میراثخواران میماند، او را متهم کنند که از اول ایمان نداشت تا بدینگونه انتقام دیگری از امام گرفته باشند، امامی که نه فقط در ماجرای نخست وزیری و طول جنگ، بلکه پس از جنگ نیز با ادبیات کم سابقهای هم تدبیر و هم تدین و تقوای مهندس را ستوده بود. بگذار کسانی که هنرشان نسل کشی سیاسی و شعارشان سرکوب کردن است، سخن از خرد کردن او و هر منتقد دیگری سر دهند و همه را خس و خاشاک بخوانند. گیریم کسانی که از دروغ امپراطوری ساخته، ظالمانه همهی راهها را به روی خود گشوده و همهی روزنهها را به روی منتقدان بستهاند، عدالت و آزادی را با هم به مسلخ برده، معترضان را منکوب کرده و حالا سخن از دستگیری مهندس موسوی این فرزند دانشگاهی و متدین امام بگویند، روزی حقیقت آشکار خواهد شد و پردههای ریا و تزویر فرو خواهد افتاد. اما کیست که نداند این رفتارها و رویکردها غیر قابل جبران و به شدت مشروعیتزدا است و تنها منویات جاهلان و معاندان و بدخواهان را برآورده خواهد کرد؟ هرگز مباد که چنین شود و ان شاء الله خداوند، اساس انقلاب و نظام و ایران را در پناه خودش محفوظ بدارد.