رضا صادقیان
حادثه غمانگیز واژگون شدن اتوبوس دانشگاه آزاد زمینه اعتراض به مدیران این نهاد و طلب پاسخگویی از آنان را به عنوان یک مطالبه عمومی از سوی دانشجویان و افکار عمومی مطرح کرد. حضور ریاست دانشگاه در میان دانشجویان و شنیدن دغدغههای آنها بخشی از این مطالبه بود، با این حال جای این پرسش پابرجاست؛ کدامین نهادها و مسئولان ارشد و کسانی که طی سالهای مختلف و متوالی اهرم قدرت و مدیریت را در دست داشتهاند حاضر به ارایه پاسخ به شهروندان بودهاند؟
بحث دانشگاه آزاد به عنوان بزرگترین نهاد آموزشی با هزاران کارمند و صدها هزار دانشجو و مرکز آموزشی نیست. اینکه ریاست دانشگاه به میان دانشجویان بیاید و با دست دادن به آنان قول برگزاری جلسات را بدهد در حرف زیباست، ولی تجربه سالهای قبل نشان داده دغدغه دانشجویان به عنوان افرادی که با هزینه شخصی اقدام به تحصیل میکنند و بعضا از نظر کیفی در مقایسه با دانشگاههای دولتی در سطح پایینتری قرار داشته و دارند حکایت از آن دارد که بارها چنین دستهای نمادینی میان ریاستها با دانشجویان رد و بدل شده ولی در عمل اتفاقی رخ نداده است.
به واقع نه تنها دانشگاه آزاد موفق به شنیدن و پاسخ مناسب به مطالبات دانشجویان نشده، بلکه سایر نهادها و سازمانها نیز رویکردی مشخص در قبال پاسخ دادن به افکار عمومی را نداشته و ندارند. راهاندازی نشریات اختصاصی از سوی سازمانها نه تنها در راستای رسالت رسانهای سازمانها که ارگانی برای توجیه و سرپوش گذاشتن بر روی اشتباهها و تبلیغات مدیریت ارشد خلاصه شده است. رسانهای که به جای آنکه وظیفه اطلاعرسانی و انتقاد را برعهده بگیرد همیشه به صورت واحدهای روابط عمومی عمل کردهاند و اگر روزی و روزگاری اقدام به انتقاد کردند، بیتردید نقد رویکردهای سازمانی و مدیریتی دستگاه مرتبط با خودشان نبوده، کاستیها و ایرادها را در همهجا دیده و لمس کردند ولی چشمهایشان کمبودها را در «دیگران» دیده و «خودشان» مبرا بودهاند.
برخی مدیران آدرس پاسخگویی درباره سازمان تحت مدیریتشان را به مصاحبههای خودشان ارجاع میدهند، گفتگوهایی که بعضا در شبکههای صدا و سیما انجام میشود و مجری با دلی آرام به طرح سوالهای هماهنگ شده میپردازد و مدیر محترم با لب خندان و آرامش بیمثال اقدام به جواب میکند (حساسیتهای باور نکردنی انتخاب مجریان از سوی نهاد ریاست جمهوری در دورههای قبل و امروز قابل ذکر است) . به عنوان مثال؛ کدام یک از مدیران ارشد بانک مرکزی درباره نوسانات اخیر بازار ارز و طلا و بخشنامههای پیدرپی چنین نهاد تاثیرگذاری درباره کاهش قدرت خرید مردم و کنترل بازار پاسخگو بوده است؟ کدام یک از وزاتخانهها و سازمانهای تحت مدیریتشان درباره زمان و وقت گرانبهای شهروندان در هنگام مراجعه به شهروندان جواب دادهاند؟ کدام یک از مسئولان و مدیران ارشد صنایع درباره پایین آمدن ظرفیت شرکت تولید کننده در شهرکهای صنعتی، کارخانههای مهم و اخراج کارگران به واسطه تعطیلی کارگاههای تولیدی به شهروندان پاسخ دادهاند؟ گویی تمام اینها خلاصه شد به نصب تابلوهای «تکریم ارباب رجوع» و اختصاص یک میز و صندلی برای چنین عمل مهمی!
مسئله دانشگاه آزاد و جوابهای عجیب مدیران آن در روزهای اول حادثه و سکته کردن راننده مطرح نیست، گویی پاسخ ندادن در قبال کارها و سیاستهای ابلاغ شده بخشی از رویهای مدیریتها بوده و هست. مثالی دیگر در این زمینه راهگشاست، چنانچه فردی بعد از خواندن مصاحبه معاون اول رییس دولت، ریاست سازمان برنامه و بودجه، مدیر کل بانک مرکزی، مشاور اقتصادی رییس جمهور و اعضای شورای پول و اعتبار متوجه شد تصمیم و ابلاغ دلار با نرخ 4200 تومان از سوی کدام شخص و مدیرانی اتفاق افتاده و کدامین مدیر پیامدهای مخرب چنین تصمیمی را پذیرفته به فهم و درک وی میتوان میلیونهای درود فرستاد! هر کدام از مدیران میگویند ما مخالف بودهایم، چرا که به خوبی میدانند اعلام موافقت با چنین طرحی در رسانهها هزینه پاسخگویی آنان را بالا میبرد از همینرو مخالفت خود را اعلام میکنند.
پاسخگویی در حرف ساده است، به آسانی سخن گفتن و جملهبندی چند کلمه که معنای جواب دادن را به ذهن متبادر کند. رویه فعلی بسیاری از مدیران چنین است؛ پاسخی که داده میشود و رویکردی که تغییر نمیکند، معنای واقعی پاسخگویی زمانی خواهد بود که مخاطبان به عنوان اشخاصی که با یک موضوع درگیر بودهاند با رویکرد و سیاستی دیگر از سوی سازمانها و مدیریت مربوطه روبرو شوند، به غیر از این ما تنها با ادبیات و گفتارهای روبرویم که نقش آرامبخش موقتی را برای مخاطبان بازی خواهند کرد.