حمزه فیضی پور
معمولا مدیریت را با عناصری چون برنامه ریزی، تصمیمسازی، سازماندهی و هماهنگسازی (رهبری) تعریف میکنند و مدیر موفق را کسی میدانند که با این عناصر «نسبت» داشته باشد: یعنی دانش، باورمندی، دغدغه مند بودن و عملیاتی کردن عناصر را در منظومه ذهن و میزکاری خویش تعریف کرده باشد. اتفاقات ناگواری که در گوشه وکنار ایران ما رخ میدهد و برای مدتی افکار عمومی «کوتاه مدت نگر»! همین جامعه را جریحه دار میکند نشان میدهد میز کاری مدیران ما به این عناصر روی خوشِ باورمندی و اجرایی کردن نشان ندادهاند. واکنش مدیران پشت میز نشین نسبت به بروز حادثهها در حوزه کاری خود در جای خود هم دیدنی است وهم شنیدنی!
وقتی که مشکلی به وجود میآید (سرویسِ جابه جایی دانشجویان دانشگاه آزاد در حادثه اخیر، یک بخاری نفتی و چند اتفاق ناگوار و یا وقوع زمین لرزهای) «دستپاچگی» در صدور دستورات کاملا نمایان میشود که این خود یعنی نداشتن و تعریف نکردن اهداف و ابزارهای معقول تحقق آن اهداف طراحی نشده! ! به عبارتی وقتی که «کار از کار میگذرد» مدیران به تکاپو میافتند، بخشنامهها و بیانیههای مقطعی شروع به صدور و علم مدیریت باز تعریف میشود! اول: کار گروهی به نام آن حادثه شکل میگیرد و دیوانی اداری برای خود دست وپا میکند، گل به سبزه آراسته میگردد و بر چالاکی و چابکی «دولت لاغر ما»! میافزاید. دوم: در درون کار گروه، زیر مجموعهای دیگر به وجود میآید تا برای مدیران مافوق خود از نو « برنامهریزی» بکنند که نسبت به حادثه چه موضعای بگیرند.
سوم: از طرف زیر مجموعه کارگروه، گروهی دیگر تعیین میشوند تا تحقیق و تفحص را شروع نمایند و نتیجه کار را (بعد از حضور در محل حادثه و کلی عکس گرفتن و شاید هم عکس سلفی) به زیرمجموعه، بعد زیر مجموعه به کارگروه، بعد کار گروه به مدیرارشد ارائه نمایند. چهارم: در این مدیریتِ توام با صبر هرگز دقت فدای سرعت نمیشود! و شاید هم، زمان هرچه طول بکشد مدیریت، کارآمدتر خود را نشان میدهد و اما نتیجه کار:
1) عرض تسلیتها آغاز!
2) عیادتها آغاز!
3) عیادتها با عکاسیها آغاز!
4) عبارت «توجیه» آغاز! بعد «توضیح»
5) عاقبت: مقصر معلوم نمیشود و تقصیر و قصور به «طبيعت» و دست «تقدیر» واگذار میگردد. . . .
ای کاش میشد این آرزو را بکنیم: کار از از کار نگذرد و «آغازها» همان برنامه ریزی در مدیریتی باشد که پیش نگری اساس کار آن باشد نه آنکه پس از حادثهای «پیش نگریهای عقیم» آغاز گردد.
هرکه اول بنگرد پایان کار / اندر آخراو نگردد شرمسار