محمد توکلی
دو سال پیش در چنین روزی خبری شوکهکننده از طریق رسانهها منتشر شد: خبر درگذشت ناگهانی آیتالله هاشمی رفسنجانی. آیتالله که تا ساعتی پیش از مرگ نیز در حال زندگی عادی روزمره و فعالیت در مجمع تشخیص مصلحت نظام بود به یکباره از میان مردم رفت؛ رفتنی که هنوز و همچنان تازه است و داغی پا برجا!
اهل سیاست این داغ را بیشتر از دیگران احساس میکنند؛ داغی که با خالی ماندن جای او در سپهر سیاسی ایران بیشتر از قبل احساس میشود. برخی گمان میکردند افرادی نظیر ناطق نوری، حسن روحانی و یا حتی سیدمحمد خاتمی توان پر کردن خلاء آیتالله هاشمی را خواهند داشت اما آنچه در عمل شاهدش بودیم این بود که آن جای خالی همچنان خالی است.
هاشمی رفسنجانی از انتخابات۸۴ به این سو راهی دیگر را برگزید؛ راهی که اصول و مبانی آن مربوط به همان هاشمی پیش از انتخابات۸۴ بود اما صراحت و پذیرش سخن و خواست متن جامعه در گفتار و رفتار او نقش پر رنگیتر یافته بود. همین آمدن به سمت مردم که نقطه اوج آن را در بحران۸۸ شاهد بودیم سبب غضب جناح تندرو علیه او شد؛ خشم و عصبانیتی که هنوز هم نشانههایی روشن از آن به سادگی قابل رویت است.
جای خالی هاشمی رفسنجانی پر نشد و این جای خالی مستقیماً امنیت و منافع ملی را نشانه گرفته است. توضیح بیشتر آن که شکاف میان حاکمیت و جامعه واقعیتی خطرناک است که نمیباید به سادگی، انکار یا فرافکنی از آن عبور کرد. افرادی چون زندهیاد هاشمی که پایی در نظام سیاسی داشتند و پایی در میان مردم در بزنگاهها میتوانند با تدبیر خود، اگر گوش شنوایی باشد راهگشای بحرانها شوند.
در دو سال اخیر و با فقدان آیتاله همگان بیشتر از همیشه متوجه اهمیت چنین شخصیتهایی شدهاند و حال باید منتظر ماند و دید که آیا راهی برای احیای چنین شخصیتهایی یافت میشود یا شاهد افزایش شکافها و تنشها خواهیم بود؟!