مرتضی آژند
«دختر آبی» جان میداد نام یک کتاب باشد یا اسم یک فیلم شگفتانگیز بر پرده سینما یا حتی یک تابلوی نقاشی، میتوانست نمادی برای دوستی و صلح باشد، برای آشتی، نمادی از حل یک مساله، اما نام یک مرگ آتشین شد برای یک عشق نرسیده، یک بغض و زخمی عمیق.
ما کشور بحرانهای خود ساختهایم، کشور ناتوان در حل مسائل کوچک، کشور مسائلی برای تمام سالها، کشور پروندههای همیشه باز، کشور یک سری مسائل باید باشد که وقت و بی وقت از آن حرف بزنیم، یک عده حمایت کنیم و یک عده دیگر نفی؛ صحبت از دیدن بازی فوتبال است که قبل از مرگ سحر بازیچه دست سیاستمدارن بود اما حالا فقط یک دختر آبی مانده است و کلی بازنده!
یکی از کهنه ترین مسائل کشور همین رفتن و یا نرفتن زنان به ورزشگاه است، دولتها و مجلسها آمده اند و رفته اند اما کسی این پرونده را نبست، در قانون هم نیامده است که زنان نباید به ورزشگاه بروند، تنها میگویند نروند، صلاح نیست که بروند، برایشان خوب نیست. چنان از ورزشگاه رفتن زنان یک تابو و غول ساخته اند که مردها نیز کنجکاو شده اند ببینند که در ورزشگاهها چه اتفاقی رخ میدهد که زنان نباید ببینند، مگر همین مردانی که به ورزشگاه میروند مردان همین خانواده هایی نیستند که دخترانش میخواهند به ورزشگاه بروند، مگر همین مردان، کسانی نیستند که در محیط کار و مناسبات اجتماعی کنار زنان قرار میگیرند و اتفاق خاصی هم رخ نمی دهد، مساله ترسناک بودن مردان است، یا دوگانه سازیهای کاذب و دسته کشیهای که در این کشور باید باشد؟
مخالفان میگویند که اولویت کشور مساله ورود زنان به ورزشگاه نیست و دولتها با پیش کشیدن این مورد میخواهند ضعفهای عملکردی خود را پوشش دهند و با آدرس غلط دادن از مشکلات، دنبال سرگرم کردن جامعه هستند. شاید هم حرف مخالفان درست باشد اما چرا مخالفان این بهانهها را از دولتها نمی گیرند و با موافقت با ورود خانمها برای همیشه این پرونده را نمی بندند تا دولتها دیگر دلیلی برای صحبت کردن از این مساله نداشته باشند، خود مخالفان باعث شدند تا مساله ورود زنان به ورزشگاه لاینحل بماند بعد خود نیز شاکی میشوند که موافقان میخواهند سو استفاده کنند، خب ساده آن است که مخالفانی نباشند تا سواستفاده کنندگانی هم نباشد.
سیاست مداران موافق ورود زنان به ورزشگاه شاید بیشترین تقصیر را در مرگ سحر و حل نشدن این مشکل داشته باشند، سالیان سال است که در هر برنامه انتخاباتی یا هر وقت که میخواهند ژست مردم داری بگیرند از حقوق زنان دفاع میکنند اما هیچ وقت عملی از آنها سر نزده است، میگویند خواستیم اما نگذاشتند، ولی نمی گویند کدام برنامه عملی و منسجم را خواستیم اجرایی کنیم که مخالفت کردند البته شاید منظورشان از حمایت همین توئیت زدنشان باشد، حتی این توانایی را ندارند که بگویند چه کسانی مخالف هستند. هر چند شاید منطقی هم باشد که مساله ورود زنان مثل چندین مساله دیگر مانند رفع حصر از محصورین هیچ وقت حل نشود تا بتوانند به نام آنها از مردم رای بگیرند و رقیب را با این بهانهها شکست دهند. فقط معلوم نیست چرا رقیب که هر دوره به این بهانهها انتخابات را واگذار میکند خود پیش قدم نمی شود تا این مسائلی که حامیان روی آنها مانور میدهند را حل کنند.
سحر دختر آبی به خاطر یک لج تاریخی از بین ما رفته است و علاوه بر عمیق تر کردن فاصله مردم با اداره کنندگان امور کشور، باعث شده تا نام ایران با مرگ یک دختر عاشق فوتبال در دنیا بپیچد و شخصیتها، باشگاهها و فدراسیونهای بین المللی از این اتفاق نادر ابراز تاسف کنند و از ایران بخواهند اجازه ورود زنان به ورزشگاهها را بدهند. حالا یک مساله کوچک، یک حق بدیهی که قبل از مرگ دختر آبی میتوانست دلها را به هم نزدیک کند فاصلهها را بیشتر کرده و بغض و کینه جای آن نشسته است، هر چند شاید با فشارهایی که فیفا وارد کرده و مرگ دختر آبی مساله ورود زنان به ورزشگاه حل شود، اما آیا این ورزشگاه رفتن با ورزشگاه رفتن قبل از مرگ دختر آبی و فشارهای فیفا یکی خواهد بود؟