محمد توکلی
وقتی به آنچه مسئولان قضایی و برنامههای صداوسیما از آنچه بر سحر خدایاری رفت دقت میکنیم به این نتیجه میرسیم که ظاهراً هیچکس تمایلی به آغاز حرکت از «پله اول» این ماجرا ندارد و همه آنان که از طریق تریبونهای رسمی در اختیارشان مشغول روایتگری از این حادثه تلخ هستند بدون اشاره به ریشه این حادثه از «پله دوم» حرکت خود را آغاز میکنند.
آنان میگویند «دختر آبی» به دلیل درگیری با ماموران نیروی انتظامی به قوه قضاییه فراخوانده شد و در نهایت بدون آن که حکم قضایی صادر شده باشد به علت مشکلات روحی که داشت خودسوزی کرده و درگذشت و پس از این خودسوزی نیز بدخواهان جنگ روانی را آغاز کردند تا با شایعهسازی در جامعه التهاب ایجاد کنند» بیاییم فرض کنیم از صفر تا صد این روایت از حادثه تلخی که رخ داد دقیق است و منطبق بر واقعیتها؛ اما مشکل اینجاست که در این روایت که در روزهای اخیر به دفعات از برنامههای یکطرفه صداوسیما به مخاطبان عرضه شده جای پاسخ به این پرسش همچنان خالی است که علت درگیری این دختر جوان با ماموران نیروی انتظامی چه بود؟
تقریباً در هیچیک از روایتهای رسمی اعلام شده از این حادثه اشارهای هر چند گذرا به این «پله اول» وقوع این فاجعه هولناک نمیشود و حتی با برخی حاشیهپردازی و برجستهنمایی مسائل فرعی تلاش میشود این پرسش مهم به فراموشی سپرده شود. واقعیت آن است که سحر خدایاری قربانی موضوعی شد که هر چه قوانین را بالا و پایین کنیم اثری از حکمی قانونی برای آن یافت نمیشود ومشخص نیست نیروهای برقراری امنیت در ورزشگاهها در چنین مسئلهای بر اساس کدام قانون در حال فعالیت هستند.
از ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاه سخن میگوییم، همان ممنوعیتی که سبب درگیری میان مرحوم خدایاری و ماموران شد و کار را به دستگاه قضایی و در نهایت بازداشت و بازجویی کشاند. در این روزها همّ و غمّ بسیاری بر آن شده تا معترضان به این حادثه را به سکوت دعوت کرده و مقدمات برخورد قضایی و امنیتی با آنان را فراهم آورند. این رویکرد در شرایطی پی گرفته میشود که اگر اندک تدبیری وجود داشت میبایست به جای فرافکنیهای این چنینی و به میان کشیدن پای «دشمن» برای ریشه به وقوع پیوستن چنین حادثه جانکاهی فکری میشد.