گروه سیاسی: مهدی تدینی (پژوهشگر مسایل سیاسی و فلسفی) در یادداشتی نوشت: ناگهان پیرامون یک نام جنجال بزرگی شکل میگیرد. در نگاه نخست عجیب به نظر میرسد که فرد گمنام و کمتأثیری مانند هدی رستمی به سوژۀ دعوایی بزرگ تبدیل شود، اما اگر کسی از این منازعات و شدت آن تعجب کند، از «جامعهشناسی سیاسی ایران» هیچ نمیداند؛ درست همانگونه که اگر کسی بپرسد چرا در فوتبال اینهمه آدم دنبال یک توپ میدوند، از فوتبال هیچ نمیداند. هدی رستمی ــ مانند مورد فرهادی که پارسال همین روزها رخ داد ــ بهترین گزینه برای فهمیدن حال سیاسی ایران و پی بردن به پساپردۀ جامعهشناسی سیاسی ایران است.
برای کسانی که شاید کمتر از موضوع مطلعند یک توضیح کوتاه بدهم: «فمتریپ» و «فیلایران» یک پروژۀ جهانگردی است که میکوشد با ارائۀ تصاویر زیبا، آشناسازی و تحریک ذائقه، توریستهایی را جذب ایران کند. دختر جوانی به اسم هدی رستمی ــ که البته گویا نام اصلیاش این نیست ــ این پروژه را تعریف و هدایت میکند. پروژۀ فیلایران و شخص هدی رستمی، فارغ از اینکه اصلاً نمیدانم چقدر این پروژه تأثیرگذار باشد، ناگهان به سوژۀ دعوایی بزرگ تبدیل شد که در همۀ رسانهها بازتاب یافت و در نهایت دیروز صداوسیما نیز به حمایت از این پروژه گزارشی پخش کرد (که البته حمایت صداوسیما از کسی، خود بدترین تخریب است). معترضان هدی رستمی و این پروژه معتقدند در پس این پروژه اغراض سیاسی نهفته و تلاش میشود اوضاع ایران سفیدنمایی شود. این اصل اعتراض است و مبنای نتیجهگیریهای بعدی میشود.
خشم و کشاکشی که سر هدی رستمی درگرفته است، نشانۀ «سیاستزدگی» جامعۀ ایرانی است. اول ببینیم «سیاستزدگی» یعنی چه و مقصر آن کیست؟ سیاستزدگی یعنی هر کس خواستار این باشد که در هر موضوعی مطالبۀ سیاسیاش محقق شود. در ذهن سیاستزده، «مطالبۀ سیاسی» اولا بر هر چیزی است: اولا بر ورزش، فرهنگ، تجارت، تفریح، دین و هر چیز دیگر. در واقع، «انگیزۀ سیاسی» میشود «معیار مطلق»؛ هر پدیده و امری بر اساس آن «داوری» میشود.
آری جامعۀ ایران سیاستزده است، اما مقصر این سیاستزدگی جامعه نیست، بلکه حاکمیت کاری کرده است که آدمها سیاستزده شدهاند، زیرا پیشتر سیاست بر همۀ مسائل زندگیشان سایۀ سنگین انداخته، چه بسا آوار شده است. بنابراین، سیاستزدگی پیامد طبیعی وضعیتی است که حاکمیت سیاسی برای جامعه ایجاد کرده است. وقتی نیشتر سیاست هر روز به تن شهروند میخورد، جامعه هم به این نتیجه میرسد در هر چیز دنبال نیشتر سیاست بگردد؛ به ویژه وقتی دائم به شهروند اثبات میشود حتی نیشترهایی که فکر میکرده سیاسی نیست، سیاسی بوده است. پس شهروند نسبت به دنیای بیرون گارد سیاسی میگیرد، زیرا سیاست زندگیاش را کاملاً تصرف کرده است. من از انسانهای تصرفشده انتظار ندارم فیلسوفانه رفتار کنند!
اما یک نکته میماند: تأکید دارم دو سطح را از هم جدا کنیم: یک: تشخیص؛ دو: واکنش.
«شم سیاسی» جامعه بیراه حس نمیکند. یعنی جامعه معمولاً یا تقریباً درست تشخیص میدهد. اما در واکنش معمولاً احساسی رفتار میکند. برای مثال ممکن است تشخیص بدهید دوستی به شما دروغ میگوید. بعید است در واکنش او را کتک بزنید، فقط مراقبت میکنید دیگر فریب او را نخورید. در اینجا فهمیدن دروغگویی «تشخیص» است و مراقبت ــ یا کتک زدن ــ «واکنش» است.
ذهن سیاستزدۀ جامعۀ ما باهوشتر از آن است که اشتباه تشخیص دهد یا خیلی بیراه تشخیص دهد، اما ممکن است در واکنش احساسی عمل میکند... به همین دلیل من جامعه را کاملاً درک میکنم، زیرا تشخیصش درست است و واکنش هیستریکش هم معلول وضعی است که بر او تحمیل شده است. وقتی سیاست بر نان و پنیرِ سر سفرۀ مردم تأثیر میگذارد، چطور میتوان از مردم انتظار داشت خونسرد باشند و ذرهبین سیاسی به دست نگیرند؟ در این میان، طبیعی است که زیر این ذرهبین چیزهای کوچک هم بیش از حد بزرگ به نظر میرسد. موجودات ریز زیر ذرهبین هیولا به نظر میرسند...