✍️حمزه فیضیپور
گاه سوالی به ذهن میآید که آیا صرف القاب، الفاظ و به تعبیری نام (دکتر، مهندس، آیت الله، مومن، متدین و...) معرفِ معنای حقیقی «هویت» و به تعبیری نشان فرد یا افراد در جامعه هستند یا اینکه حقیقتِ هویت (ویژگیها و شناسه ی اعمال، کارکرد و کردار) یعنی نشان هست که به القاب و الفاظ «محتوا و معنا» میبخشند؟
برای پاسخ به این سوال باید به برخی از معانی لغوی دو لفظِ «نام و نشان» توجه نمود. در فرهنگ لغت دهخدا، نام «لفظی است که بدان کسی یا چیزی را بخوانند، اسم هرکسی یا هرچیزی که بدان شناخته شود» و در دیگر فرهنگهای لغت، نشان به معنای«رد، اثر، نقش، مراد، مرام، اثبات، جلوه و ...» تعریف میگردد . با این تعاریف برداشت این است که الفاظ و صرفِ نامها هویت دهنده نیستند و اگر هم در شرایطی معرِف کسی باشند ناقص، تعارفی، صوری و شکلی خواهد بود. در صورتیکه این «نشان» یا مجموعه ویژگیهای عینی در کردار و کارکرد میباشد که معرف واقعیت و حقیقتِ نام ها، الفاظ و القاب هستند. آنطور که مولوی در این زمینه نیز به آن اشاره کرده است:
میم و واو و میم و نون تشریف نیست/ لفظ مومن جز پی تعریف نیست
«نام گذاشتن به وسیلهی چهارحرف نیست که به کلمه ی مومن شرافت میبخشد. بلکه ارزش مومن به ویژگی هایی است که به آن شناخته میشود مانند عمل صالح، وفای بعهد، امانتداری، راستگویی، تواضع، رازداری و....».
همانطور که اسم با رسم، ایمان با عمل، مدرک با درک، صورت با سیرت، ظاهر با باطن و گفتار با کردار معنای واقعی مییابند و صادقانه مورد پذیرش در جامعه قرارمی گیرند آدمها و نام هایشان نیز با نشانههای رفتاری ترجمه و معنی میشوند لذا برای تایید این قضیه که نامها با نشانها تعریف میگردند میتوان از آیات مختلف در قرآن استفاده نمود ازجمله این دو آیه ی شریفه :
- وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ (عنکبوت / 45)
- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (حج / 77)
در این دو آیه و آیات دیگر(سوره بقره: 177) نامها (مومن، نمازگزار، نیک نامی و..) به پیوست و الزام بروندادها (نشانها) یعنی مجموعه ای از ویژگیهای کرداری مانند پرهیز از کار زشت و منکرات (خودخواهی و غرور، دروغ، ریاء، تهمت، مکر، رباء، دزدی، ظلم و ..) و انجام اموراتِ معروف (تواضع و افتادگی، صداقت، پاک دستی، امانت داری، کار خیرِ عام المنفعه، نوع دوستی، مردم داری و .....) شناخته میشوند وبه نوعی با آن فرد و جامعه سالم تعریف میگردد.
گوش سر بربند از هزل و دروغ / تا ببینی شهر جان با فروغ
اینکه در یک تقسیمبندی از کیفیت وجود آدمها (منسوب به علی شریعتی) سخن از «هستند و نیستند» به میان میآید و گفته میشود که شخصیتهای مفید و موثر تا هستند، هستند و وقتی که نیستند هم هستند و یا فراترآنکه، آدمهای بزرگ دارای این جنبه از وجود کیفی میباشند که تا وقتی که هستند، نیستند و وقتی که نیستند، هستند بیانگر ملازمتِ عینی نامها و عناوین با نشانها (کارکردها و کردارها) میباشد . الفاظ مومن و دکتر به صرف نامِ منهایِ نشان، نه تنها بیانگر ایمان واقعی (مولد کردارهای مثبت) و سواد تخصصی (کارکرد و اثربخشی حرفه ای) نیستند بلکه به ضد خود تبدیل میشوند، به ناهنجاری رفتاری و بدبینیها دامن میزنند و اسباب تبعات منفی (کژکارکردی) و سرخوردگی افراد در جامعه میشوند:
ظاهرِ الفاظشان توحید و شرع/باطنِ آن همچو در نان تخمِ صرع (مولوی)
لذا میتوان در همراهی یا عدم همراهی الفاظ با نشانها ؛ به سه نوع تیپ شخصیتیِ : وابسته – نگاه ابزارگرایانه - (نام صرف و نشانِ فایده گرایی شخصی منهای نفع عموم)، دلبسته - نگاه ابرازگرایانه - (همراهی و همترازی نام و نشان) و وارسته – نگاه ایثارگرایانه – (تواضع و گم نامی و نشانهای مثبت رفتاری) اشاره نمود.
*****************************
«ماه عسل» میتواند یک ماه نباشد!
تاریخچه ی ماه عسل به عنوان یک مراسم (سازگاری عروس و داماد برای آغاز زندگی مشترک) به چهارهزار سال پیشِ بابل قدیم بر میگردد و در آن پدرِ دختر در ماه نخست ازدواج نوعی نوشیدنیِ تهیه شده از عسل را به داماد تقدیم میکرده است . جدا از این تاریخ و بدون توجه به کارکردهای دیگر انجام این مراسم (از جمله کارکرد اقصادی و جلوگیری از فشارها، اسرافها و....) آنچه که میتواند اسباب طنز شود و بر این تاریخ افزوده گردد جابه جایی کارکردی این اصطلاح و یا افزودن معانی دیگری غیر از معنایِ لطیف این واژه میباشد از جمله اینکه: «ماه عسل؛ فقط سی روزِ یک ماه در آغاز زندگی نیست، میتواند ماههای سال یا سالهای چند را در بر بگیرد!»
بر این اساس حوزه فراگیریش میتواند متعدد باشد:
- ماه عسل هایِ انتخاباتی و جذب آراء
قولها، وعدهها، شعارها، بریز و بپاشها، فرافکنیها، انتقادات از گذشته، مناظرهها، میتینگها و ...
تا اینجا ؛ روند، روند طبیعی به حساب میآید. خوب ! انتخابات هست و رقیب و رقیب زنی (گرچه انصاف، وجدان و اخلاق توصیههای دیگر دارند)، پس چاره همان کارآیی زبان و شیرینگویی هاست من آنم که رستم بود پهلوان . مشکل زمانی مشکل تر مینماید که این ماه عسل تمامی نداشته باشد ! . مثلا زندگی در چهار سال قدرت (شورا، نمایندگی مجلس و ریاست جمهوری) همچنان همان فازِ ماه عسل تبلیغات باشد، انگار دیگران اشتباه میکنند، صحیح همین است که مورد اعتناء قرار گیرد: چهار سالِ در قدرت همان ماه عسلِ آغازین است ! پس دوره و دورههای دیگر باید تا که بعدا یا بعدها خدمت یا خدمتی به خلایق شاید!
و این زنجیره ناگسستنی ازوجودِ طمع و حرصها در چشیدن عسلِ ماه عسلهای قدرت همچنان تا ستونی دیگر فرج است ادامه دارد......
- ماه عسلِ جایگاهها و مناصب
انگار من نوعیِ منصوب و منتخب به پستی یا در سمتی (مثلا مدیر یک شرکت، مدیر یک مدرسه یا هر سمتِ نام و نان دار) حس میکنم حسب شایستگی هایم در پذریرش آن، آنقدر میخ اصرار هایی بر تخته ی انکارهایم کوبیده اند که لاجرم قرعه ی قطعی این سمت و عنوان به نام من تمام شده و لابد کسی یا کسانی شایسته تر از من وجود ندارد . لذا آن میشود که خود را عزیز دارم ! و این عزت اینگونه پاس داشته میشود که فعلا مهر انتصاب و انتخابم در این جایگاه، پست و عنوان خشک نشده پس باید وقت، ایام و ماهها را در این اندیشه کنم که چگونه برای ادامه این جایگاه و میز، هم وقت را بخرم و هم وقت را به ماه عسلها بگذرانم. چیزی که اینجا غریب میماند و میمانند انتظارات جمعیت خانوارها و خانواده هایی است که به گستره ی یک روستا، یک شهر یک استان و یا یک کشور میباشند.