✍محمدحسین روانبخش
دو سال از دولت رئیسی گذشت و حالا حال او، حال بندهی خدایی است که از آبشار نیاگارا به پایین پرید و بعد از اینکه بیرونش آوردند، از او پرسیدند به چه انگیزهای چنین کردی؟ آن بندهی خدا گفت: من انگیزه منگیزه نمیدانم چیست؛ فقط بگید کی من را هل داد!
رئیسی حالا شاید فهمیده باشد چرا بعضیها با آن همه اصرار، هندوانه زیربغلش گذاشتند و به طرف ریاست جمهوری هلش دادند. آنها سهمشان را گرفتهاند اما در سردرگمی و چهکنم - چهکنم امروز رئیسی نه تنها شریک نیستند، کم کم دارند طلبکار هم میشوند. آینده خوشگلی که رئیسی برای خودش در رویاها میدید، سوزاندند و زمان حال را هم برای او زهرمار کردند!
اما داستان، فقط داستان گرفتاری رئیسی در وانفسایی نیست که چیزی از آن سر در نمیآورد؛ داستان فراتر از این حرفهاست. دولت رئیسی برآیند همه ادعاها و شعارها و وعدههایی است که در تمام این سالها از سوی حاکمیت داده میشد؛ مجموع انقلابیگریهایی که تحریم را نعمت میدانست و مذاکره را خیانت؛ حاصل فکر و عمل آنهایی که مردم را به تحمل بدبختی و اشکنه خوردن و دم نزدن دعوت میکرد تا روزهای روشنی بیاید!؛ نتیجه نهایی یکدست سازی و نظارت استصوابی و کنار زدن دیگران و... . این دولت دارد نتیجهی این همه سال ادعا را نشان میدهد. سالها آجر روی آجر چیدهاند و وعده دادند که داریم به سمت دولت آرمانی میرسیم و نتیجه؟ دولت رئیسی. کوه، موش زایید!
مشکل شخصی رئیسی در مقابل مشکل اینها چیزی نیست. رئیسی نهایتا چند شب خوابش نمیبرد و آرامبخش میخورد؛ اما آنهایی که ته ادعاهایشان درآمد، چه در پیش دارند معلوم نیست.