به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۱ - ۱۳:۳۴
 
۳
تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۴ ساعت ۱۶:۳۴
کد مطلب : ۴۸۸۱۵۷

سودای مشترک ما و مبینا!

سودای مشترک ما و مبینا!
مهدی نورمحمدزاده
«کارمن» سرآشپز یک رستوران درب و داغان و شخصیت اصلی سریال جذاب «خرس» است، این سریال رستورانی تاکنون جوایز متعددی نصیب خود کرده که محل بحث بنده نیست. نکته مهم نامزد کارمن است، نامزد سرآشپز سریال چه کاره باشد خوب است؟!
برخلاف حدس ما و شاید همه فیلمنامه‌نویسان ایرانی، «کلیر» یک پزشک متخصص است که به رغم شلختگی و آوارگی کارمن، همچنان دوستش دارد. جالب اینکه همه دوستان کارمن هم خانم دکتر را به اسم کوچک صدا می زنند، نه مثل اینجا که دانشجوی ترم اول رشته تغذیه هم اول پروفایلش Dr نوشته است!
ارزش معنوی رشته پزشکی روشن است، اما آنچه قهرمان المپیک ما را هم به سودای پزشکی کشانده، موقعیت ویژه اجتماعی و اقتصادی این رشته در ایران است. پول هنگفت ناشی از سیاستگذاری غلط و فقدان نظارت‌های قانونی در برخی تخصص‌های پزشکی، جایگاه این رشته در ایران را از یک حرفه خدماتی ارزشمند به یک طبقه برتری‌جوی اجتماعی و اقتصادی سوق داده است، اتفاقی متفاوت با کشورهای توسعه یافته!
مالیات گریزی، دریافت دستمزد با سکه و دلار و حتی دریافت پاداش‌های ناعادلانه به قیمت له شدن دیگر گروههای پزشکی از قبیل پرستاران و بهیاران بخشی از تبعات تلخ سیاست‌های غلط مدیریتی در دهه‌های گذشته است. پزشک‌سالاری به جای «مدیریت سلامت»، از یک طرف باعث بی توجهی به اصل بهداشت و پیشگیری شده و از طرف دیگر باعث ولعی کاذب و عمومی و اغلب بدون زمینه استعداد و علاقه نسبت به رشته‌های پزشکی در بین کنکوری‌ها شده است. تا آنجا که دختر قهرمان تکواندو هم که مدال خوش رنگش در کل ایران به تعداد انگشتان دست نمی رسد، آرزوی تعویض لباس سفیدرنگ تکواندو با روپوش پزشکی را دارد!
فربهی اقتصادی و اجتماعی که ریشه منطقی و عقلانی نداشته باشد، تبعات تلخ فرهنگی هم پیش می آورد که به گمانم در کنار عموم مردم خود پزشکان را هم درگیر کرده است. یکی از اساتید دانشگاه که همسرش جراح زنان است همیشه با نفرت از درآمد نجومی همسرش تعریف می‌کند؛ چرا؟ بخاطر شبهایی که تنهایی خوابش می‌برد و همسرش تا بامداد مشغول جراحی و چاپ پول است! چنین زندگی چه نسبتی با معنا دارد؟!
البته مشکل زیادی پیچیده است و جنبه‌های دیگری هم دارد، از یک طرف فشار مالی و کاری رزیدنت‌ها به حدی رسیده است که برخی خودکشی می‌کنند و باقی‌مانده‌ها هم سرشار از عقده‌های سرکوب شده یاد می‌گیرند بیمار را به شکل عابر بانک ببینند؛ از طرف دیگر دوپینگ کنکور جای علاقه و استعداد واقعی را گرفته و بخشی از پزشکان آینده در اینستاگرام کم از سلبریتی‌های خوش رنگ و لعاب، عشق بازیگری و طنازی ندارند!
در این ساختار معیوب که خود پزشکان هم فرزندان قبول نشده‌شان را با صرف میلیاردها تومان برای تحصیل پزشکی به روسیه و ترکیه راهی می‌کنند، نباید مبینا را بخاطر آرزوی پزشکی سرزنش کرد. مبینا نعمت‌زاده هم یک قربانی است درست مثل همان دانشجوی برق شریف که انصراف می‌دهد و دنبال پزشکی می‌رود، یا همان رزیدنت پزشکی که تازه علاقه‌اش را یافته و هنرآموز داستان‌نویسی شده است. تا وقتی علاقه و استعداد بستر رشد و احترام پیدا نکند، پول و شهرت سودای مشترک ما و مبینا خواهد ماند!
پربيننده‎ترين مطالب و خبرها