احسان امینی
نتیجه انتخابات در هر نظام سیاسی پیشخوانی است گویا، صریح و شفاف که بیانگر مطالبات مردم و جریانهای سیاسی است. طبیعتا زمانی که گفتمانی در انتخابات پیروز میشود تغییرات مدیریتی در سطح مدیریت ارشد و میانی باید بر اساس گفتمان پیروز و در جهت تحقق شعارها و وعدههای انتخاباتی محقق شود تا بدنه بروکراسی کشور بتواند مسیر خود را در جهت خواست عمومی ملت همسو نماید.
در غیر اینصورت مشارکت مردم در انتخابات برای انتخاب یک گفتمان و نه گفتن به گفتمانهای دیگر از اساس بی معنا خواهد بود. در طول سالیان اخیر سیاستمداران ما واژههای بسیاری را از معنا تهی کردهاند و امروز متاسفانه نشانهها از این قرار بوده که به مفهوم "وفاق ملی" نیز جفا شده است. چرا که عدهای وفاق ملی را تنها به سهم دهی به جریان رقیب تقلیل دادهاند. سووال عقلا و دلسوزان ایران آن است که بر اساس کدام قاعده وفاق ملی صرفا به معنای تعامل دولت با جریان شکست خورده در انتخابات و سهم دادن به نمایندگان حامی این جریان است؟
نمایندگان تفکری که ملت به آنتن پشت کرده و رای به این دولت از اساس با هدف گفتن یک نه بزرگ به این جریان رخ داده! از اتفاق وفاق بین حاکمیت و مردم و وفاق دولت به عنوان بخشی از حاکمیت با بی صدایان و ان بخش از افکار عمومی که یا در انتخابات شرکت نکرده اند یا به امید تغییر ریل سیاستورزی در انتخابات مشارکت کردهاند بر هر وفاقی مقدم است. چرا کابینهی پیروز باید مدیران منتسب به جریان رقیبی را منصوب کند که نه تنها باور و اعتقادی به شعارها و گفتمان دولت ندارند بلکه تا چند ماه قبل در جهت عکس این شعارها رفتار کردهاند؟
عدهی به دنبال آن هستند که افرادی را به عنوان چهرهی معتدل بتراشند و با لباس وفاق ملی به دولت تحمیل کنند که وابستگی آنها به جریان رقیب و نا کارآمدی آنها روشن است و یقینا اگر به مدیریتهای حساس منصوب شوند زیر فشار همان سهمخواهان به گونه ی عمل خواهند کرد که سرمایهی اجتماعی حداقلی ایجاد شده برای دولت از بین رفته و مردم و نیروهای حامی دولت را به سبب تداوم سیاستهای قبل دچار سرخوردگی خواهند کرد که در این میان نهایتا زیان حاصله متوجه دولت خواهد بود. سهم دهی در سیاست برای دولتها نقطه آغاز دارد اما نقطه پایانی ندارد. مدیری که بر اساس سهمیهها و سهمها و... منصوب شده باشد، تمام دوران مسئولیتش را به سهمدهی خواهد گذراند.