گروه سیاسی: روزنامه اعتماد در گزارشی نوشت: سال خبرساز ایران که به گواه صاحبنظران رسانه و مردم کف جامعه، خبرنگاران از پوشش آن سربلند خارج شدند هر چند که خود از بند این سال رها نشدند؛ به فاصله ۱۷ مرداد ۱۴۰۱ تا امروز، روند وقایع بهگونهای پیش رفت که یک اصل پایه خبرنگاری به ناچار شکسته شد و بسیاری از خبرنگاران ایران خود سوژه خبر شدند و اخبار بازداشت و محدودیت کاری آنها بارها تیتر یک شد.
به گزارش اعتماد، ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ است و همچنان «الهه محمدی» و «نیلوفر حامدی» در بازداشت موقت بهسر میبرند و بیش از ۳۱۰ روز را، آنهم بدون حتی یک ساعت مرخصی، نه در تحریریه یا میدان که پشت میلههای زندان سپری کردند، «نازیلا معروفیان» هم خبرنگار دیگری است که همین روزها در بازداشت بهسر میبرد و دهها روزنامهنگار دیگر هم یا در انتظار حکم و دادگاه بهسر میبرند یا اینکه به اجبار امکان روزنامهنگاری ندارند. همین هفته پیش هم خبر رسید که خبرنگاری بهواسطه شکایت یک سیاستمدار باید یک سال را در تبعید بگذراند و مدیرمسوول روزنامه «اعتماد» هم به یک سال محرومیت از هرگونه کار رسانهای محکوم شد.
به فهرست بالا میتوان دهها نام دیگر را هم اضافه کرد و این درحالی است که در استانهای مختلف هم خبرنگارانی با محدودیتهای فراوان در این سال روبهرو شدند و همه اینها «پاداشی» بر پوشش حقیقت و روایت نظر و مسائل جامعه است. روایت خبرنگاران ایرانی از سالی که برخی خبرهای ایران جهانی شد و در برخی روزها شاهد آشتی مردم با رسانههای داخلی و روزنامههای کاغذی بودیم، چگونه است و بیم و امیدهای این سال برای آینده روزنامهنگاری ایران چه در چنته دارد؟ اگرچه جامعه روزنامهنگاری ایران خبرنگاران شایسته فراوانی برای روایت درست سال سپریشده در دل خود دارد، اما روایت «الناز محمدی» و «محمدحسین آجرلو» از جهات مختلفی حایز اهمیت است؛ دو روزنامهنگاری که حالا ناخواسته به سخنگوی عضو بیصدای خانواده خود هم تبدیل شدهاند.
اگر بگویم فردا روز خبرنگار است و امروز با غم زیادی از خواب بیدار نشدم دروغ گفتم
الناز محمدی؛ خواهر دوقلوی الهه محمدی، روزنامهنگار صاحبنامی در حوزه اجتماعی ایران است و در یک دهه گذشته بارها گزارشهای تاثیرگذار و جریانسازی درباره گروههای مختلف جامعه ایران نوشته است. او یک روز پیش از ۱۷ مرداد و در شرایطی که دادگاه خواهر روزنامهنگارش در مرحله نگارش حکم است، در پاسخ به پرسشی درباره حسوحالش در این روز به «اعتماد» میگوید: «من در همه سالهای خبری، از سال ۸۶ تا الان که خبرنگاری کردم همیشه خبرنگار حوزه اجتماعی بودم. من و الهه در تحریریههای مختلفی کار کردیم و همیشه برای من یک مرزی وجود داشت بین خبرنگارانی که برای انتخاب حوزه کاری و سوژههای گزارش دغدغه دارند؛ از نظر من کسانی که دغدغهای دارند و در رابطه با آن مساله مرتب میخوانند، منابع روز را مطالعه میکنند، اخبار و مسائل را با دقت و جزییات دنبال میکنند، جنس خبرنگاری آنها فراتر از یک شغل یا وظیفه کاری است و بسیار ارزشمند است... نمیخواهم بگویم خبرنگاری دغدغه شخصی است، اما میخواهم بگویم این دغدغه بخشی از کار است و در کنار آن تمام این موارد نیاز است که پیشنیاز همه این مسیر یک عشقی است که هرقدر بگوییم کلیشه است، اما واقعیت است و کسانی مثل الهه و نیلوفر از این دسته خبرنگاران هستند.»
این روزنامهنگار روایت خود درباره خبرنگار و کار الهه محمدی را به این صورت ادامه میدهد که «بحثم درباره نوع و جنس کار خبرنگاری است که در آن خبرنگار در هر گوشهای از ایران که اتفاقی رخ داد برای حضور و پوشش آن، کوله آمادهای از شجاعت دارد. در روزنامه «شهروند» که با الهه همکار بودیم سفر زیاد میرفتیم، حق ماموریتی نداشتیم اما یادم هست که با چه عشقی به این سفرها میرفتیم و اثرگذاری گزارش برای ما بهترین هدیه بود. روزی که مساله مهسا هم رخ داد الهه بدون کوچکترین تردیدی از صندلی بلند شد و میگفت باید کاری انجام دهیم و از همان لحظه اول با مصاحبههایش خبر را پوشش میداد و روزی هم که خبر خاکسپاری مطرح شد، الهه گفت باید سفر بروم. امروز خبری دیدیم که مسوولی از اختصاص بخشی از پتانسیل حمل و نقل کشور برای مراسم اربعین سخن گفته بود و یادم آمد که پارسال همین حوالی بود که الهه برای پوشش مراسم خاکسپاری مهسا امینی میخواست عازم سقز شود. الهه در آن سال با چه مصیبتی بلیت پیدا کرد و یادم است برای بازگشت هیچ اتوبوس و بلیت هواپیمایی وجود نداشت و در نهایت پس از کلی معطلی و با سختیهای فراوان با یک ماشین شخصی برگشت و یادم هست که چقدر خانواده نگران بودند تا این ده ساعت گذشته و الهه به خانه رسید. میخواهم بگوم خبرنگار باید این کار را بکند و الهه و نیلوفر دقیقا همین کار را کردند. من هر وقت به الهه میگویم به تو افتخار میکنم، میگوید من کارم را انجام دادم و این افتخار ندارد اما به نظر من بسیار باارزش است.»
این روزها اما فضای رسانهای و خبری ایران پر از پیامهای تبریک «روز خبرنگار» است و مسوولان مختلف به شیوههای متفاوت این روز را گرامی میدارند؛ خانم محمدی درباره حسوحالش در این روز هم میگوید: «اگر بگویم فردا روز خبرنگار است و من امروز با غم زیادی از خواب بیدار نشدم، دروغ گفتم. خیلی خیلی غمگینم، برای روزنامهنگاری ایران، برای دو خبرنگار، برای خودم که درس این کار را خوانده و عشق این کار را دارم و برای همه روزنامهنگارانی که در گمنامی یا بیخبری با مسائل فراوان دست و پنجه نرم میکنند، اما این چراغ را زنده نگه داشتهاند و هنوز با تمام این غمها و این فشار و اندوهی که روی دوشم هست و خوب میبینم که بعضی روزها کشانکشان و سینهخیز و با چه سختی خود را به تحریریه میرسانم. این عشق هنوز در دل من روشن است و این غم آنقدر سنگین است که همچنان من را به تحریریه میکشاند، غم هست و آنقدر هم سنگین است که روز به روز شعله امید روزنامهنگاری در دلم را کمنورتر میکند، اما باید بگویم همچنان روشن و زنده است. هر روز این شعر نیما از نظرم میگذرد که «نازکآرای تن ساق گلی/ که به جانش کشتم و به جان دادمش آب/ای دریغا/ به برم میشکند...» روزنامهنگاری برای من همین نازک آرای تن ساقه گلی است که بهزعم خودم و در حد توانم آبش دادم الان احساس میکنم در حال خشکیدن است و هم من به عنوان باغبان و هم آن باغی که این روزنامهنگاری در آن کاشته شده در حال از بین رفتن است.من به سهم خود همه زندگیام را برای روزنامهنگاری گذاشتم و همچنان با همه سختی و غمش شعله و نورش را در دلم زنده نگه داشتم... و میدانم که دل الهه و نیلوفر هم به همین کارهای خوب روزنامهنگاری بچهها خوش میشود و از زنده بودن روزنامهنگاری خوشحال میشوند.»
میخواستیم زندگی معمولی داشته باشیم اما نگذاشتند و نمیگذارند
«محمدحسین آجرلو» خبرنگاری است که همین چند ماه پیش کار خبرنگاریاش را از دست داد و همسرش، نیلوفر حامدی، هم بیش از ۳۲۰ روز است که در بازداشت به سر میبرد. او درباره حسوحالش در آستانه روز خبرنگار و نوع نگاهش به این روز در سال پرتلاطم زندگی کاریاش میگوید: «اصولا درباره فلسفه نامگذاریها در ایران شاید درک اشتباهی ایجاد شده و مدام به تبریک خلاصه میشود، اما به گمانم اصل موضوع این است که در چنین روزهایی به شرایط و جزییات آن نام خاص فکر کنیم و در حد توان به درک آن نزدیک شویم. صرفنظر از این توضیح و شرایط من و نیلوفر، روز خبرنگار باز هم روز خوبی است که به خود یادآوری کنیم که در کشور به رسانهها چه میگذرد؛ اینکه چقدر مجبور هستیم خود را سانسور کنیم و گاهی کاری را که صد درصد درست میدانستیم انجام ندادیم و... شاید این روز فرصتی است که به این موارد فکر کنیم که چقدر تیترها و محتوا عوض میشود و چه سوژههایی امکان کار ندارد؛ البته همه جامعه از مسوولان کشور گرفته تا برخی مردم انگار انتظار ندارد که خبرنگار به وظیفه اصلی خود عمل کند؛ مثلا امروز رییس مجلس در جمع خبرنگاران رفت اما واقعیت این است که نیاز خبرنگار این نیست و این دردی از مشکلات رسانهای باز نمیکند. خواسته خبرنگار این است که فضا باز بشود و بتواند کارش را انجام دهد و به او انگی زده نشود. نیاز خبرنگار این است که روزنامهنگار را به بهانههای مختلف به زندان نیندازند و دنبال اتهام مختلف برای انجام کارهای رسانهای نباشند. قطعا این فشارها باعث میشود که خبرنگاران بروند یا اگر ماندند کار دیگری غیر از خبرنگاری انجام دهند یا اینکه اگر کار میکنند چنان کیفیت کار را پایین آوردند که مسالهای برایشان پیش نیاید و این بلایی است که بر سر جامعه رسانهای آوار شده است.»
این روزنامهنگار به یک مساله برجسته دیگر و انتظار جامعه از خبرنگاران هم میپردازد: «خیلیها در این مدت از ما پرسیدند که چرا از ایران نمیروید یا در این مدت پرسیدند که چرا از ایران نرفتید یا آنوقتها اگر نیلوفر گزارشی مینوشت و سروصدا میکرد (که همیشه درباره جامعه و دغدغههای مردم بود) خیلیها میگفتند کاش این گزارش را نمینوشتی... مساله این است که الان جامعه هم پذیرفته که اگر خبرنگاری درباره مسائل جامعه گزارشی بنویسد با او برخورد میشود و انگار همه منتظر برخورد با آن خبرنگاری هستند که میدانند خواست مردم را پوشش داده است؛ یعنی جامعه هم این برخورد را پیشبینی میکند و این انتظار را دارد و این حرفی بود که ما از قبل زیاد میشنیدیم و الان هم میشنویم ولی واقعیت این است که ما کشورمان را دوست داریم و میخواستیم زندگی معمولی داشته باشیم، اما نگذاشتند و نمیگذارند. واقعا نمیدانم چه بگویم.»
سال تاثیرگذار رسانههای ایران
«نغمه دانشآشتیانی»، روزنامهنگار و عضو هیاتمدیره انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران هم سال پرخبر ایران را سالی مهم برای رسانههای ایران میداند و میگوید: در این سال شاهد آشتی جامعه ایران به رسانهها و روزنامهها بودهایم. او درباره شرایط خبرنگاری و روزنامهنگاران ایران در این سال میگوید: «در یکسال گذشته برخلاف برخی اظهارنظرها که وضعیت رسانهای کشور را بهطور کلی منفعل و غیرتاثیرگذار میدانستند من فکر میکنم اینطور نیست و سال مهم و تاثیرگذاری را رسانههای ایران پشت سر گذاشتند. البته وقتی بحث رسانه میشود صداوسیما و... هم هست، اما وقتی من از احیای رسانه سخن میگویم بحثم رسانههایی است که تلاش کردند صدای جامعه را بازتاب دهند. خیلیها میگفتند دوره رسانههای کاغذی گذشته اما یکسال گذشته به ما نشان داد که اگر یک روزنامهنگار متخصص و کاربلد و پرتلاش در رسانههای پوششدهنده خواست جامعه کار کند، میتواند بزرگترین فعالیت رسانهای ایران و حتی جهان را ایجاد کند. این وضعیت رسانههایی است که تلاش کردند خواست جامعه را پوشش دهند و باعث سربلندی این صنف شدند، اما در همین حال برای رسانههایی که تلاش کردند این صدای تازه را پوشش ندهند، سال دیگری بود و چه بسیار رسانههایی که اعتبار خود را از بین بردند.»
این روزنامهنگار در ادامه به بحث مرجعیت رسانهای هم اشاره میکند و معتقد است که در این سال مرجعیت به داخل کشور بازگشته است: «مساله دیگر هم فعالیت شدید و پرحجم رسانههای فارسیزبان خارج از کشور است که تمام تلاش خود را کردند که مرجعیت رسانهای را از کشور خارج کنند اما بدنه نحیف و شکننده رسانههای داخلی (منظور البته همان طیفی از رسانههاست که پوششدهنده خواست جامعه هستند و بالاتر به آنها اشاره کردم) نه فقط با فشار داخل روبهرو بود بلکه با امپراتوریهای رسانههای خارج از کشور هم روبهرو بود؛ امپراتوری به لحاظ نیروی انسانی و مالی و همه این شرایط درحالی بود که وضعیت مالی و امنیت شغلی روزنامهنگاران در این سال نسبت به گذشته تغییری نکرده و همچنان خبرنگاران شریف ما با کمترین حقوق و حتی گاهی بدون بیمه مشغول کارند و حتی این مساله حقوق و دستمزد و امنیت شغلی در بدنه رسانههای اصولگرا هم حاکم است و آنها هم به لحاظ دستمزد با مسائل فراوانی روبهرویند (البته تاکید میکنم بدنه و بحثم مدیریت و افراد خاص نیست) پس این شرایط به ما میگوید که بدنه رسانهای کشور در هر دو جناح دستمزد واقعی خود را نمیگیرند. نکته دیگری که برای خودم قابلاعتناست اینکه مردم در داخل ایران با توجه به اتفاقات یکسال گذشته و حجمی از اخبار و اطلاعات و گزارشهایی که از سوی رسانهها میخوانند، به نظرم پیوند عمیقتری با رسانهها و خبرنگاران برقرار کردند و مشخصا خانمها نیلوفر حامدی و الهه محمدی در مردمیکردن خبرنگار و رسانه نقش برجستهای داشتند و حالا دو چهره خبری داریم که عامه مردم قصه زندگی و کاری آنها را میدانند؛ بهویژه که هر دو همین تازگی اعلام کردند که به هیچ چیزی غیر از مردم وابستگی نداشتند و دینشان مردم ایران است و محکمترین پیوند رسانهای را با مردم ایران برقرار کردند و من خودم به عنوان یک روزنامهنگار به احترام این دو روزنامهنگار و بهویژه این دو اظهارنظر آخر میایستم چون روزی که وارد شدم، برنامهام این بود که غیر از مردم به چیزی فکر نکنم و این دو بزرگوار این ماموریت را بار دیگر به من یادآور شدند.»
اما در سال سخت و پرفشار خبرنگاری ایران، انجمن صنفی روزنامهنگاران تا چه اندازه توانسته به حمایت از این صنف بپردازد و این سال از نگاه فعالان صنفی چگونه سپری شد؟ عضو هیاتمدیره انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران در پاسخ به این پرسش هم میگوید: «انجمن صنفی روزنامهنگاران تهران در یکسال گذشته که سال پر فراز و نشیبی برای رسانهها و فعالان رسانهای بود تمام سعی خود را کرد که همراه و همگام با اتفاقات پیش رفته و در کنار جامعه رسانهای کشور باشد. به اطمینان میتوان گفت که انجمن در مناقشات بزرگ و مهم یکسال گذشته بیانیههای مهم و تاثیرگذاری منتشر، همچنین ارتباط مستمر و جدی خود را با بدنه رسانه حفظ کرده است.
هرگونه اتفاق حقوقی و قضایی که برای فعالان رسانهای رخ داده توسط انجمن ثبت و ضبط و پیگیری شده است. حتی فراتر از محدوده استان تهران که موظفی انجمن است در سراسر کشور اگر مسالهای برای فعالان رسانه در اتفاقات یکسال گذشته رخ داد هیاتمدیره نسبت به آن آگاه شده و واکنشهای مناسب داشته است که بخشی رسانهای و بخشی هم در دبیرخانه انجمن موجود است. پیگیریها و رسیدگیهای ما منحصر به چهرههایی که اسامی آنها بارها در اخبار تکرار شده، نیست و تک تک افرادی که دچار مساله حقوقی و قضایی شدند مدنظر قرار داشتند. تشکیل کمیته پیگیری وضعیت خبرنگاران دستگیرشده یکی از خروجیهای انجمن در یکسال گذشته در موضع مورد پرسش شماست. همچنین انجمن با وجود اینکه بخش زیادی از انرژی و تمرکز خود را به اتفاقات یکسال گذشته اختصاص داده بود سعی کرده وظیفه «صنفی» خود را نیز فراموش نکند که تشکیل کمیتههای رفاهی و قضایی و آموزشی از جمله مصادیق آن است.
ما تلاش کردهایم که امکانات رفاهی مختلف برای اعضا فراهم کنیم که اطلاعات آن در فضای رسانهای انجمن موجود است و همچنین در حوزه آموزش فعالیتهایی انجام شده که برگزاری دومین دوره جایزه انجمن نشانه آن است. در کمیته حقوقی نیز هرگونه گزارش رسیده از سوی اعضا در زمینههای حقوقی، مالی بیمهای و... را پیگیری میکنیم.» با همه این شرایط اما به نظر میآید برخی رفتارها با خبرنگاران حالا درس و پیامی برای دیگر روزنامهنگاران داشته آنهم به این صورت است که اگر برخی سوژهها پیگیری خبری شود، ممکن است منجر به برخوردهای غیرحرفهای با روزنامهنگار شود و به عبارتی ساده کار راستین رسانهای ممکن است عقوبت داشته باشد؛ در چنین شرایطی انجمن صنفی چه کاری میتواند برای تداوم پویایی این صنف انجام دهد؟
دانشآشتیانی در پاسخ به این پرسش هم از رسالت روزنامهنگاری و شجاعت روزنامهنگاران ایران میگوید: «من فکر میکنم خبرنگاری که قسم خورده جز حقیقت ننویسد و خودش را نماینده مردم سرزمینش میداند جز به حقیقت وامدار نیست و از هیچ چیزی در برابر آن رسالتی که بر دوشش گذاشتند، نمیترسد. خبرنگار هر لحظه خودش را در محضر خدا و مردم میداند؛ پس اگر ما یک جامعه رسانهای شریف و متخصص و شجاع داشته باشیم بخشی از سوال شما پاسخ داده شده اما این وظیفه مدیران رسانهها و نهاد دولتی متولی امر رسانه را از دوششان برنمیدارد. همچنین از نهاد قضایی نیز همواره انتظار میرود با عدالت و انصاف با جامعه رسانهای برخورد کند، چرا که رسانه چشم بیدار جامعه است. هرگاه رسانهها را در فشار و بنبست قرار دهیم هزینه آن را باید در ناکارآمدترشدن نهادها و سیستمهای جامعه بدهیم اما نهاد صنفی یعنی انجمن ما نیز بر خود واجب میداند کنار جامعه رسانهای که سعی دارند جز حقیقت ننگارند، بایستد.»