ایرانیان از گذشتههای دور بر اهمیت شادی در زندگی فردی و اجتماعی واقف بودهاند. چنانکه در بند اول کتیبهای از داریوش در شوش چنین آمده:
«بغ بزرگ است اهورامزدا، که این جهان را آفرید که آن جهان را آفرید که مردم را آفرید و شادی را برای مردم آفرید».
این سخن داریوش بازتاب بینش ایرانیان باستان است بر اقرار به اینکه اهورامزدا آفرینندهی مردم، دنیا و آخرت است؛ اما هم سنگ قرار دادن شادی با مردم، دنیا و آخرت، دلیل ارزش عظیم و مقام رفیع شادی در میان ایرانیان است.
اگرچه ارتباط تنگاتنگ مردم ایران باستان با طبیعت و عناصر طبیعی زندگی و آشنایی آنان با دنیای صنعتی و ماشینی معاصر و مصونیتشان از پیامدهای ناگوار و زیان بارش، آنان را انسانهایی پویاتر، سالمتر، شادتر و بانشاطتر میساخته، اما بدون تردید شرایط و ساختار فرهنگی – دینی، سیاسی – اجتماعی و اقتصادی بر روحیات و آداب زندگیشان تأثیر بسزایی داشته است.
با مطالعه و بررسی آثار فرهنگی و ادبی این سرزمین، میتوان نتیجه گرفت که با همهی فراز و فرودهای سیاسی – اجتماعی، مردم ایران همواره مردمی متدین و شاد بودهاند. بنابراین، شادی یکی از ویژگیهای هویت ایرانی است و به معنای دلبستگی به خود و دیگران و نقطهی آغاز حرکتهایی است تازه به سوی افقهایی دوست داشتنی و خوش فرجام و تعبیری مثبت است از موافق بودن جریان حیات با نیازهای انسانی.
عوامل شادی در ایران باستان
آئین و سنن:
یکی از عواملی که اسباب شادی و خوشی مردم ایران باستان را فراهم آورده و آنان را به آرامشی دلپذیر میرساند، آداب و رسوم و آیین و سنن ملی و مذهبیشان بود. منابع اشاره میکنند که دین رایج در ایران باستان، کیش زرتشت بوده و جشن و جشنواره از خصایص ویژه کیش زرتشتی است.
در این کیش تکلیف شاد بودن و نشاط داشتن از واجبات دینی است. طبق اصول آن کیش، اندوه از وجوه مشخصهی اهریمن است. پس تمام اعیاد مذهبی همراه با ضیافت، سرود و پایکوبی و بسیاری از آداب و رسوم لطیف و ظریف دیگر همراه بوده است.
عیدها و جشنها:
ایرانیان جشنهای بسیاری داشتند. آنان در هر ماه، تقارن نام روز و نام ماه را جشن میگرفتند و در سال 12 جشن برپا میکردند.
نوروز
چهارشنبهسوری
سیزده بدر
مهرگان
سده
تیرگان
یلدا
آذر
مزدگران (مژدهگیران)
خرّم روز
گاهنبارها
فروردگان
بهمنجنه
و... از جشنهای مهم محسوب میشدند.
اما گاهنبارها از شش جشن تشکیل میشدند و به علاوهی نوروز، هفت جشن بزرگ و واجب دینی و ملی ایرانیان به شمار میآمدند. با بررسی مبنا و ماهیت جشنهای کیش زرتشتی، روشن میگردد که مبنای شش جشن گاهنبارها، صرفاً دینی و نماد شکرگزاری به درگاه اهورامزدا بوده؛ و بنابراین، از نوع شادیها و خوشدلیهای درونی و انفسی محسوب میشده و آرامش پایدار درونی و احساس رضایت خاطر را در پی داشته است.
شش جشن گاهنبارها:
میذیو – رزمیه = میان بهار: به مناسبت آفرینش آسمان
میذیو – شمی =میان تابستان: به مناسبت آفرینش آب
پیتی شییه =خرمن کشی:به مناسبت آفرینش زمین
ایاثریمه = عید به خانه بازگشتن گلهها از کوه و مراتع: به مناسبت آفرینش رستنیها
میذیاریه
بیکرمن نویسنده و تاریخدان خبره ایران باستان: در روزهای اعیاد مذهبی رسم بر این بود که تمام توانگران نذرها کنند و نسبت به محتاجان سخاوتمندی به خرج دهند
= میانهی سال، میانهی زمستان: به مناسبت آفرینش جانداران( گاو و گوسفند)
همسپتمدم = معنایش نامعلوم: به مناسبت آفرینش آدم
گاهنبارها نماد طبیعتشناسی و طبیعی زیستن ایرانیان و وابستگی عمیق آنان به مظاهر مختلف طبیعت بود. انسان باستان ایمان داشت که اگر آب، زمین یا آسمان، بخل میکرد،از بذل نعمت دریغ میورزیدند، بلای خشکسالی به خاک سیاهشان مینشاند.
از این رو، با سیر در آفاق و اندیشه، در دهشهای اهورامزدا، به رسم سپاس به درگاه او میرفتند و با جشن و سرور، آیین شکرگزاری به جا میآوردند. این امر نیز یک احساس رضایت خاطر و امنیت را برای آنان فراهم میکرد و باعث شادی درونی آنان میشد.
در ایران باستان عید یا جشن نوروز در اساس مبنایی فلسفی داشته و نماد چرخش روزگار، گردش فصلها، آغاز بهار، رستاخیز طبیعت، حرکت و حیات بوده و در شمار شادیهای بیرونی و آفاقی قرار داشته است.
اعتقاد به مظاهر و موضوعات نیک و پاک، با انگیزههای برخاسته از سرشت زیبایی پسند ایرانیان، نوروز را دارای عظمت گردانده است. در حقیقت، ایرانیان در این روز، پاکبینی و نیکاندیشی و دانایی و توانایی خود را جشن میگرفتند و به پاس آن شادخواری میکردند.
در سنت ایرانیان، نوروز همیشه توأم با شادی، سرور، موسیقی، شیرینی و … همراه است. بنابراین، موسیقی و ترانههای ویژهی نوروزی با دورهگردی خنیاگران و نوروزخوانان، طراوت و شادابی خاصی به مردم شهر و روستا میبخشید.
گذشته از شادی و انبساط خاطر گذرا که رهاورد جشنها و مراسمهای سنتی و مذهبی بوده است، مردم با انگیزههای درونی و معنوی نیز اقدام به کردار نیک میکردند و نهال شادی مداوم و پایدار را در دلهای خود و همنوعان میکاشتند.
این قبیل اقدامات عبارت بودند از: مهرورزی، دادگستری، دستگیری از ناتوانان، رفع کدورتها، دفع دشمنیها و زشتیها، رد و بدل تحفهها یا میوه و گل به نشان دوستی و محبت و مانند آن.
از جشنهای ایرانیان، فقط زندگان به خوشی و نشاط نمیرسیدند، بلکه بنا بر اعتقادات ایرانیان باستان، فرهوشیها یا روانهای مردگان نیز به نشاط و سرور میآمدند.
بدین ترتیب، در ایران باستان فکر شادی را میآموختند و روح شادی را میپروراندند و با آئینهای شاداب، شرایط اجتماعی و نحوهی زندگی، مردم را به خوشی تبدیل میکردند و سلامت و آرامش مردمان زنده و رستگاری روانهای رفته را به ارمغان میآوردند.
شادی یکی از ویژگیهای هویت ایرانی و از جمله نعمات الهی است و در علوم رفتاری یک هنر و فضیلت به شمار میآید و به همین سبب امری تحصیلی و اکتسابی است، نه فطری. آموزش آیین شادمانی به انسان معاصر، به دلیل دوریاش از طبیعت و احساس خلأ معنویت و نابسامانیهای فطری و روانی، یک ضرورت است.
نیاکان ما آموزش شادی درونی و بیرونی را به عنوان یکی از مهمترین عناصر فرهنگی، به طور مستقیم و غیر مستقیم به هموطنان میآموختند و باعث پخش شدن نیروی شادی بین تمام افراد یک جامعه میشدند.
باید بدانیم که ترویج روحیهی شادی و نشاط میتواند پیوندهای نوعدوستی، ریشههای تعلق خاطر به کشور و ملت، شکوفایی نبوغ و خلاقیت، آرامش قلبی و امنیت اجتماعی را ایجاد و تقویت نماید.
پس تا میتوانید شادی را همه جا پراکنده کنید،
به یاد داشته باشید که اثرات بخش کنندهی شادی توسط شما به خودتان باز خواهد گشت.
به شادی بباش و به نیکی بمان
ز خوبی مپرداز دل یک زمان
فردوسی