اگر چنين افرادي با اين خصايصي (دروغگويي)، در جامعه و كشوري، در قدرت و مسئوليتهايي هم قرار بگيرند فقط خداوند به داد چنين جامعهاي برسد!
گروه جامعه: از کورش بزرگ پادشاه هخامنشي ایران زمین در كتب تاريخي نقل است كه: «خداوندا، اهورا مزدا و ای بزرگ آفریننده این سرزمین بزرگ، سرزمینم و مردمم را از دروغ، خشکسالی و دشمن محفوظ نگاه دار» و يا «هر عمل زشتی صورت گیرد باعث اولین آن دروغ است» اما متاسفانه در ايران امروز، دروغگويي در بين بسياري از مسئولان و شهروندان ايراني به يك عادت تبديل شده است و جامعه را روز به روز به بي اعتمادي بيشتر سوق داده مطالعه مطلب زير خالي از لطف نيست.
شاید درک این موضوع که چرا افراد بی دلیل دروغ میگویند برای ما (آدم های عادی) کمی عجیب باشد. حتما شما هم اشخاصی را دیده اید که بی دلیل دروغ میگویند! حتی وقتی از آنها سوالی نمیشود، حتی وقتی راجع به بی اهمیت ترین مسائل صحبت میشود آنها باز هم دروغ میگوید! آنها نیاز به دروغ گفتن پیدا کرده اند!
چرا دروغ میگوییم؟
ساده ترین تعریف دروغ (یا حرف غیر راست) عبارتست از پنهان کردن واقعیت وقتی ما از فاش شدن حقیقت وحشت داریم. این نوع دروغ سرشاخه دروغ مصلحت آمیز نیز هست، مثل اینکه با وجود بد بودن غذا، از دستپخت شخص تعریف کنیم. این دروغ ها باعث میشود احساسات کسی جریحه دار نشود. (هر چند این دروغ نیز مورد تایید نیست، بهتر است آدمها انتقاد بشنوند حتی به قیمت جریحه دار شدن احساساتشان، البته انتقاد هم ظرافت های خودش را دارد و با توهین یکی نیست)
تعریف دوم وقتی است که اصولا نیازی به دروغ گفتن ما نیست و ما برای پیدا کردن شان اجتماعی یا پنهان کردن کاستیها یا برانگیختن حس ترحم در دیگران یا قرار گرفتن در مرکز توجه سعی در پنهان کردن واقعیت و دروغ گفتن داریم. البته دروغ های دیگری هم (مثل دروغگویی یک سیاستمدار یا کاسب) در جامعه وجود دارد که مربوط به بحث ما نیست.
مذمت دروغگویی در همه ادیان
در تمامی ادیان، دروغگویی مذمت شده و این نشان میدهد زشتی دروغ حتی پیش از شکل گیری جوامع مدرن در عرف ذهنی جامعه نهادینه شده بود. فی المثل در اسلام دروغگوتقریبا مترادف با منافق تعریف شده و طبق آیه 77 سوره توبه "اعمال آنها نفاقى در دلهايشان تا روز قيامت ايجاد كرد، به خاطر اينكه عهد خدا را شكستند و به خاطر اينكه دروغ میگفتند"
علل روانشناختی دروغ
دروغگوی نوع دوم درواقع باور دارد که چنین دروغهایی حقیقت دارند و بیشتر اوقات واقعیت را اشتباهی تلقی می کند و درمورد واقعیت ها داستان سرایی می کند. بیمار دروغگو فردی است که همیشه و بدون نیاز دروغ میگوید. بیمار دروغگو دچار یک اختلال یا مشکل ذهنی جدی است که باید اصلاح شود.
در اکثر موارد، فرد از این واقعیت آگاه است که دروغ می گوید و این کارش اشتباه است. در موارد قضایی، این افراد حتی می توانند طوری خودشان را هم متقاعد کنند که دستگاه دروغ سنج هم نمی تواند دروغ آنها را تشخیص دهد!
دروغ های نوع دوم معمولا از یک ضعف شدید روحی و عدم اعتماد به نفس نشات میگیرد، معمولا با ترس از بی توجهی اطرافیان شروع می شود. بیشتر افراد دروغگو کودکی خوبی نداشته اند و مدام مواجه با تحقیر و توهین یا بی توجهی اطرافیان شده اند. فرد دروغگو آرزو دارد در همه کارها عالی باشد چون همیشه تحقیر شده و به همین علت، شروع به دروغ گفتن می کند. حتی اگر اوایل این موضوع تفریحی باشد اما چون تکرار مداوم هر رفتاری تبدیل به عادت میشود. حتی رو شدن دست افراد در این موضوعات نیز نمیتواند خیلی جلوی این رفتار بیمارگونه را بگیرد.
به عنوان مثال شما در یک جمع تازه وارد شروع به صحبت از بیماری ناشناخته ای می کنید که تمام پزشکان در علاج آن ناتوانند، به هر حال این دروغ ممکن است توجه (یا ترحم) زیادی را به خود جلب کند. اما پس از چندی همه منتظر علایم جدی تری از بیماری هستند و راه حل فرد دروغگو در این مورد باز هم توسل به دروغ های بیشتراست. بعد اگر یک نفر متوجه این بیماری دروغین شود این مساله به شدت شرم آور خواهد شد.
دروغگو کم حافظه است؟
متاسفانه فرد دروغگو یا بیمار دروغگو کمترین توجهی به آثار دروغ ندارد. او مدام و در پی به دست آوردن توجه بیشتر دروغ میگوید ولی اساسا این رفتار در بلند مدت عکس خود عمل میکند. در بازجویی های فنی پلیسی معمولا دهها بار از متهم چگونگی اتفاق پرسیده و نوشته میشود. در نهایت این تناقضات ذهنی متهم است که او را به دام می اندازد (یا آزاد میکند).
به زبان ساده ناخودآگاه انسان فقط عین اتفاقات را ثبت میکند و هر چیزی که مغایر با این اصل باشد از یاد فرد میرود، مضاف بر اینکه خود فرد دروغگو و ناخودآگاه وی میداند که این موضوع منطبق بر واقعیت نیست و بالاخره یک جایی دچار خطا می شود. و از آن جایی که میگویند الخائن خائف افراد دروغگو و خائن همواره در وحشت از رسوایی به سر میبرند و از آرامش لازم برخوردار نیستند. فرد دروغگو بهتر از هرکسی میداند که دروغ بد است و هیچ چیز بدتر از این نیست که حرف یک فرد همراه با تردید قبول شود (یا نشود و مورد تحقیق قرار گیرد) و هیچ چیزی بهتر از این نیست که بی درنگ حرف یک فرد در مورد هر مسئله ای پذیرفته شود.
ساختار روانی دروغگويان
افراد دروغگو ساختار ذهنی سالمی ندارند، همده انسان های با سواد و با فرهنگ هرگز دروغگویی نمیکنند، زیرا نیازی به این کار ندارند، دروغگویی کار افرادی است که هرگز در زندگی چیزی برای عرضه نداشتهاند و همیشه فکر میکنند داشته هایشان به درد نمیخورد و حسرت داشته های دیگران را میخورند.
به مرور این افراد دارای ارزش هایی میشوند که با ارزش های پیشین به شدت در تناقض است، به دلیل سختی کار علمی و فرهنگی این افراد به سرعت روی به مادیات و ظواهر می آورند (این ظواهر حتی میتواند در حد مدارک تحصیلی بالا باشد ولی در درون، فرد سواد یا علم آنچنانی ندارد)
این افراد در زندگی جدید با افرادی ارتباط پیدا میکنند که دارای ارزش های مشترک باشند و تغییر تفکراتشان اعجاب آور است. این افراد حتی به کسانی که در زندگی ارزش های مشترکی دارند نیز دروغ میگویند، دروغ گویی به صورت بیمار گونه ای جزو عادات این افراد است. فرد دروغگو علاقه ای به کمک به دیگران ندارد (کما اینکه کمکی هم از اون ساخته نیست)، افراد بزرگ منش معمولا به بزرگ شدن دیگران کمک میکنند اما این اشخاص اجازه نمیدهند اطرافیان از آنان بیشتر دیده شوند. این افراد معمولا دست به تحقیر میزنند و چون علمی برای مباحثه ندارند به سرعت اشخاص را مورد حمله قرار داده و تمسخر میکنند.
این افراد همواره دچار استرس، بیقراری، کم خوابی، کم خوری و انواع بیماری هستند، حتی اگر قائل باشیم استرس عاملی مهم در سرطان است باید گفت اکثر این افراد در معرض بیماری های جسمی اند اما از نظر روانی، این افراد بیماران روانی خطرناکی اند که کلید همه بیماری های روانی (دروغ) در نزد آنان است.
چه باید کرد؟
گاهی اوقات خیلی راحت می توان تشخیص داد که فردی دروغ میگوید. داستانهایی که می بافد با عقل جور درنمی آید. جزئیات و اعداد به شدت با یکدیگر تناقض دارد. خیلی ساده است کشف دروغ مرد کچل چاقی که با او در حال صحبت هستید و میگوید به تازگی قرارداد مانکنی امضاء کرده ام. یا خیلی دانش نمیخواهد کسی که یک سال پیش سرطان داشته حالا هیچ نشانی از بیماری نداشته باشد.
زندگی کردن با یک دروغگو
کشف اینکه یکی از دوستانتان به شما دروغ می گفته، واقعاً ناراحت کننده است. آن فرد می تواند فردی باشد که شما به او اعتماد کرده بودید. هیچوقت نمی توانید بفهمید که چطور باید روی چنین فردی تکیه کنید و به او اطمینان کنید. مشخص نیست که آیا این دروغگویان می توانند درمان شوند یا خیر. خیلی افراد عقیده دارند که مشاوره می تواند به این افراد برای بالا بردن اعتماد به نفسشان کمک کند. و بعضی هم اصولا امیدی به بهبودی این افراد ندارند.
کسانی که مبتلا هستند این چند سوال شاید بتواند کمک کند
چه چیزی باعث می شود ما به این فکر بیفتیم که دروغ گفتن، بهترین راه حل در وضعیت موجود است؟
چه ترسی در پشت این انتخاب اشتباه، پنهان شده است؟
ترس از این که اشتباه کرده باشیم؟
ترس از این که دیگران از ما خوششان نیاید؟
ترس از این که قادر نباشیم حقیقت را در قالبی محترمانه، قابل پذیرش و قابل تحمل عرضه کنیم؟
چرا فکر می کنیم که دروغ در شرایط خاصی می تواند نتیجة خوبی به همراه داشته باشد؟
آیا این حرف من در آینده باعث شرمنده شدنم نمیشود ؟
آیا این فرد با من در آینده هم ارتباط خواهد داشت ؟
روی سخن با افرادی است که خود بهتر می دانند دروغگویند و هنوز حاضر به پذیرش نیستند. سوالات بالا را به دقت بررسی کنید و درباره پاسخ هایتان عادلانه قضاوت کنید. وقتی انگیزه های دروغ گویی تان معلوم شد، بهتر می توانید خودتان را برای مقابله، مجهز کنید. اما شمایی که با دروغگویان در ارتباطید کار زیادی از دستتان بر نمیآید، اما اگر دوستشان دارید و دلتان برای فرد دروغگو میسوزد و حاضر به ترک او نیستید، دروغ های کوچک آن ها را با حرف هایی از قبیل "مطمئنی ؟" یا "اینجوری نبوده ها !" یا حرف هایی از این قبیل فاش کنید.
البته متاسفانه اکثر این افراد محکوم به تنهایی هستند چون نه تنها ذهن آنها مثل یک ذهن سالم کار نمیکند بلکه مثل داستان دباغی که به بازار عطرفروشان رفت (مولانا) به محض روبرو شدن با خود واقعی و حقایق انکار ناپذیر افشا شده، دچار خشم میشوند و بازی را به هم میزنند، كه اگر چنين افرادي با اين خصايصي، در جامعه و كشوري، در قدرت و مسئوليتهايي هم قرار بگيرند فقط خداوند به داد چنين جامعهاي برسد!