... این هشدار را اصلاحطلبان به اصولگرايان داده بودند که تمامیتخواهی روزی گریبان آنها را هم خواهد گرفت... به نظر ميرسد فروپاشی اصولگرایی آغاز شده، گرچه اصلاحطلبان هم از این موضوع خشنود نیستند.
گروه سياسي: همانطور که قابل پیشبینی بود خروجی فهرست انتخاباتی شورای ائتلاف اصولگرایان، باعث مخالفتها و تنش درون گروهی اين جناح شد و حالا حتی اگر دیگر اصولیون تحت فشار، انصراف هم بدهند (که بعید است) فروپاشی اصولگرایان کلید خورده است خاصه آنکه گروههایی در تنظیم فهرست دخالت داشته و سهم بیشتری را از آن خود کرده اند که عملکرد مثبتی را حتی نزد دوستان خود به نمایش نگذاشته و علاوه بر اینکه انزجار عمومی را به دلیل رفتارهای افراطی در کارنامه خود ثبت نموده اند در اردوگاه اصولگرایان هم مورد قبول نيستند.
بررسی سوابق سه گروه (یاران احمدینژاد، پایداریچیها و موتلفه) که بیشترین سهم را از آن خود نمودهاند مدعای فوق را اثبات میکند. وجه دیگر قضیه آن است که این سه گروه بارها یکدیگر را تخطئه نموده و هر یک دیگری را مقصر شکستها و ناکامیهاي انتخاباتی و مدیریتی معرفی کردهاند و بارها در امور سیاسی لغزشهایی داشتهاند و آسیبهای جدی بر جامعه وارد آوردهاند حال چگونه باز به ائتلاف رسیدهاند سوالی است که باید پاسخ آن را در انگیزههاي درونی افراد و امری که به گروههای خاص ميشود جستجو کرد.
ائتلاف جدید به هیچ روی منطق و منش سیاسی را تداعی نمیکند و بیشتر نشان میدهد که آنان در سیاهی شب روبروی هم گارد گرفتهاند و مترصد فرصتی هستند تا از یکدیگر انتقام گیرند. ائتلاف ظاهری کنونی چشمانداز موفقیت آمیزی نخواهد داشت و پیداست که افراطیون اصولگرا بر این باورند تا به مدد ردصلاحیتهای گستردهای که صورت پذیرفته و میدان خالی از رقیب اصلی و کوتاه آمدن دیگر اصولگرایان، در صورت پیروز شدن فضای جامعه را رادیکالتر و خشونت و افراط را ادامه داده و علیه دولت منتخب عمل نمایند.
موتلفهايها كه همواره تا به امروز در تصمیمهای بزرگ خطا رفته و پس از انقلاب در انتخابات شرکت فعال داشتهاند اما اکثر اوقات اشتباه کردهاند. از اولین تصمیم که حمایت از جلالالدین فارسی در اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری بود نشان دادند که فهم درستی از اوضاع سیاسی نمیتوانند ارائه دهند و در دومین دوره هم علیرغم آنکه دو نفر از اعضای حزب موتلفه یعنی مرحوم عسکراولادی و مرحوم پرورش کاندیدا بودند اما از آنها هم که هم حزبی اشان بودند عبور کردند تا سال 76 که شکست سنگینی را متحمل شدند و متاسفانه روند خطاها همچنان ادامه یافت تا سال 88 که احمدینژاد را مورد حمایت قرار دادند و باز پشیمان شدند. چنانکه میبینیم روند خطاهای سیاسی استمرار دارد و باز از نو در حلقه یاران احمدینژاد نشستهاند و پایداری خود را در ائتلاف با پایداریهای تازه از راه رسیده میبینند.
یاران احمدینژاد چهرهای سیاسی و یا حتی فکری ندارند و «اشتباه بزرگی» در تاریخ سیاسی معاصر ایران به حساب ميآیند و خود اصولگرایان هم این حلقه را به نام جریان خاص یا جریان انحرافی ميشناسند. هر فرد و گروهی که به این گروه نزدیک شود و یا حمایت کند اولین موردی که به ذهن دیگران منعکس ميشود اختلاس، بحران، دروغ و خسارت و فروپاشی است. هر چند در نگاه اول جای تعجب است که بخشی از اصولگرایان که مدعای مذهبی و انقلابی هم دارند با جریان انحراف هم داستان ميشوند اما عمق مسئله را که بنگریم بخوبی در ميیابیم آنها هم دست کمی از این حلقه منحرف ندارند و در مقاطع مختلف و در چند سال اخیر انحراف در اندیشه دینی و عملکرد سیاسی داشتهاند و در واقع شارژ کننده جریان انحراف همین دوستان ائتلافی امروزیاشان هستند.
اینکه احمدینژاد اندیشهای و یا توان مدیریتی و یا آگاهی و درک درستی از دین و مذهب و نیز انقلاب اسلامی داشته باشد گزافگویی و غلوی بیش نیست. وی و یارانش به سبب خودبزرگبینی و دوپینگهای پی در پی توانستد مسندهایی را بدست آورند و به دلیل کمظرفیتی و همان عدم آگاهی از مبانی دینی و مسیر انقلاب با هوچیگری و رفتارهاي کوچه بازاری راه انحراف رفتند و متاسفانه کشور را با خسارتهای بزرگ روبرو ساختند كه اصولگرایان منصف و صادق هم به این اعتراف دارند و اینکه امروز در ائتلاف اصولگرایان نامی از آنهاست خود نشان از انحراف اصولگرایان دارد.
جبهه پایداری که از سال 90 و پس از انتخابات 88 پا به عرصه سیاسی نهاد در فضای سیاسی، اجتماعی به افراط گری و خشونت و تعصب و تفکرات خشک شهره است. در این جبهه افرادی از دولتهای نهم و دهم محمود احمدینژاد و برخی از نمايندگان مجلس حضور دارند. بیشترین تاثیرپذیری جبهه پایداری از آیت الله مصباح ميباشد که با نوعی اندیشه غیر قابل انعطاف، از مخالفان سرسخت و جدی اصلاحات و اعتدال و برخی از اصولگرایان ميانهرو بشمار ميرود.
شورای ائتلاف اصولگرایان با اعلام فهرست انتخاباتی خود نشان داد تابع تفکراتی است که قائل به افراط است و به رای مردم قائل نیست و در واقع این ترکیب یعنی اصولگرایی را هم قبول نداریم. ضمن اینکه کجروی آشکار ائتلاف اصولگرایان دلخوری و مخالفتهایی را در پي داشت و لیستهای دیگری بیرون آمد. ریشههاي رفتاری گروههای سهگانه و برخي سياسيون فرصتطلب و ائتلافی که اینگونه شکل ميگیرد را باید در نفع طلبی، خودخواهی، میل به کسب قدرت از هر راهی، کینه حتی نسبت به برادران حزبی خود، عدم رشد سیاسی و اجتماعی و نگاه ابزاری به مردم و دین جستجو کرد.
از هر سو که به فهرست شورای ائتلاف نظر انداخته شود و ماجرای ردصلاحیتها پیش رو قرار گیرد حقیقت و واقعیتی را فاش ميسازد که امروز اصولگرایان با آن مواجه شدهاند و آن انحصارطلبی و اقتدارگرایی است و اينكه به هیچ وجه حاضر نیستند قدرت را از دست دهند که اگر لازم باشد برادر هم بر دار ميکنند و این هشدار را اصلاحطلبان داده بودند که تمامیت خواهی روزی گریبان آنها را هم خواهد گرفت و اکنون مشهود است.
با اين احوال، به نظر ميرسد فروپاشی اصولگرایی آغاز شده است و اصلاحطلبان هم از این موضوع خشنود نیستند. اصلاحات مخالف سیاسی را ميپذیرد و به عقلای اصولگرا همانطور که پیشتر هشدار داده بود گوشزد ميکند که تندروی و خشونت و تمامیتخواهی برخی در اردوگاه اصولگرایان آتشی بر خواهد افروخت که قبل از هر چیز کاشانه خودشان را ميسوزاند و این آتش امروز شعله برکشیده و به نفع هیچکس نیست. تدبیری باید تا اطفای این حریق کرد، تردید به خود راه ندهند و زودتر افراطیون را طرد کنند.
تصور نمیشود اصولگرایان اصيل و اصلی از این خطاهای به عمد تازه به دوران رسیدهها بگذرند و البته افراطيها اقبالی کم در ورود به مجلس خواهند یافت که اگر مشارکت مردم در انتخابات حداکثری باشد طومارشان را بار ديگر در خواهند پیچید. اصلاحطلبان و اعتدالگرایان و اصولگرایان صادقی که در معرض شبیخون، تندروها (و به تعبيري تکفیریهاي داخلي) قرار دارند مطمئن باشند جامعه به هیچ روی افراط را انتخاب نخواهد کرد و ميتوانند با مدیریت و عملکرد منطقی و صادقانه آرای مردمی را بدست آورند.