رضا صادقیان
داستان بیش از آنچه گمان میکنیم وحشت آفرین است، براساس گزارشها روز چهارشنبه 28 تیرماه پدری برای کسب درآمد و گرفتن دیه، بچهاش را، لطفا برای چند ثانیه دقت کنید، فرزند خودش را زیر خودرو میانداخته و از راه دریافت دیه گذران زندگی میکرده ولی براثر اشتباه و انداختن کودک زیر ماشین، با دستان پدر مرگ هولناک فرزندش را رقم زده است. عامل اصلی چنین انتخاب شومی یکی است، «فقر» خانمانسوز که آنقدر افزایش پیدا کرده که باعث مرگ کودک میشود. براساس گزارش بانک مرکزی، طی سالهای 1362 الی 1382 خط فقر در ایران، براساس حداقل کالری، 2179 کالری در روز 18 درصد افزایش پیدا کرده است. این آمارها در روستاها نیز رو به افزایش بوده است، گزارش بانک مرکزی تلاش کرده مسئله فقر، تعریف فقر مطلق و نسبی را براساس دیدگاههای نظری و فرمولهای متفاوت ارزیابی کند، با این وجود بررسی هر کدام از روشها وضعیت مطلوبی را مقابل ما قرار نمیدهد. مصیبت فقر میراث سالهای گذشته است. ریشه در اصلاحات اراضی دهه چهل شمسی و هجوم بیامان روستاییان به حاشیههای شهرها دارد، ولی در حال حاضر همه را به خود مشغول داشته است.
دکتر حسین راغفر، استاد دانشگاه الزهرا که در حوزه فقر تحقیقات زیادی را براساس آمارهای رسمی منتشر شده ارایه کرده است، طی مصاحبهای در سال 94 با روزنامه شرق از وضعیت فقر در ایران میگوید، شرایطی که طی سالهای 84 به بعد با اینکه سیاستهای دولت نهم و دهم خبر از سیاستهای توزیع درآمدهای نفتی میدهد ولی آمارها خبر از افزایش فقر و رونمایی از واقعیتی تلخ میدهند. وی در همان گفتگو میگوید: ٤٠ درصد جمعیت ایران زیر خط فقر هستند و متاسفانه روز به روز آمار فقیران در کشور افزایش پیدا میکند. با احتساب جمعیت ٧٧ میلیون نفری ایران در پایان سال ٩٣، میتوان به این جمعبندی رسید که بیش از ٣٠ میلیون نفر از مردم ایران امروز به زیر خط فقر رفتهاند و دولت برنامه مشخصی برای توقف و کاهش این تعداد فقیر در کشور ندارد. به عبارتی نه تنها وضعیت ما در زمینه فقر با بهبود شاخصها طی سالهای گذشته همراه نشده، بلکه با شرایط بحرانی در شهرها و روستاها روبرو هستیم.
رئیس کمیته امداد امام (ره)، مهندس پرویز فتاح در مصاحبهای خبر از 11 میلیون جمعیت زیر خط فقر میدهد، این در حالی است که راغفر و برخی از پژوهشگران دیگر به این آمار واکنش منفی نشان داده و این آمار را صرفا متعلق به کسانی میدانند که در کمیته امداد و سازمان بهزیستی دارای پرونده هستند و ما با فقرای دیگر در این آمارها روبرو نیستیم. به عبارتی، نمیتوان به آمارهایی که از سوی نهادهای امدادرسان ارایه میشود چندان اعتماد کرد، با این حال چنانچه به آمار 11 و یا 12 میلیون فقیر نیز دقت شود، همچنان بحران فقر گریبان کشور را میفشارد و راهی نیست مگر پذیرش فقری رو به گسترش که جان بسیاری از افراد را در بدترین حالت ممکن میستاند. بحث درباره جمعیت 200 هزار نفری و یا اندکی بیشتر نیست، گفتههای مسئولان امر اشاره به 11 میلیون جمعیت رسمی میکند!
مرگ دلخراش، ناخواسته، غمانگیز و فاجعهبار کودک با دستان پدرش، حتی اگر تمام این آمارها را به دیوار بکوبیم و برای تک تک اعدادی که فقر را فریاد میزنند هیچ اعتباری قائل نشویم و چشمان خویش را در برابر این فاجعه و دیگر گرفتارهای و ناهنجاریها در جامعه ببندیم، نمیتوان نالههای کودکی که با دستان خانواده خود به سوی مرگ رانده شده است را نشنویم و بیتفاوت باشیم. نمیتوان صدای ضجههای آن کودک را نشنید و وقعی به فقر فلاکتبار در کشور نگذاشت. به نظر میرسد به جای برگزاری جلساتی درباره فقر و یا سنجش تعریف فقرنسبی و مطلق توسط بانک مرکزی، سازمان ملل و یا برخی از پژوهشگران خارجی و داخلی، میبایست در پی راه حل اساسی و تاثیرگذار در حوزه فقر باشیم. چنانچه صرفا در برابر این ناملایمتی فراگیر اجتماعی سخن بگوییم و از کاستیها گلهمند باشیم و به راه حل عملی جامه عمل نپوشانیم، دور از ذهن نخواهد بود که با خبر مرگ کودکان و انسانهای دیگر روبرو شویم.