رضا صادقیان
بحثهای اخیر درباره کابینه پیشنهادی حسن روحانی به مجلس شورای اسلامی از نگاه اصلاحطلبان به مولفههای «تجربه» و «تحصیلات-تجربه» بازمیگردد، سخنی از سهمخواهی و دریافت حق نیست. دیدگاهی که قد و قواره برخی از وزارتخانه و معاونتهای ریاست جمهوری را آنقدر بزرگ و تاثیرگذار در امروز و آینده کشور میداند که ترجیح میدهد کسانی بر مسند کار تکیه بزنند که همزمان از تحصیلات کافی و تجربه کلان برخوردار باشند، وزارتخانه را آنقدر فربه میدانند که راضی به گزینههای صرفا سیاسی و تجربه شده نیستند.
به عنوان مثال وزیر اقتصاد شخصیتی از جنس تحصیلات آکادمیک و صاحبنظر در این حوزه شناخته میشود، او قبل از آنکه به عنوان وزیر اقتصاد شناخته شود به عنوان فردی دانشگاهی در میان اقتصاددانان از جایگاهی قابل احترام برخوردار است. در میان اقتصاد خواندهها به عنوان نهادگرا شناخته میشود، در مقایسه با ایشان رئیس بانک مرکزی قرار میگیرد که قبل از هر امری مدیری با تجربه است و بازار مالی و اقتصاد را بیشتر براساس تجربه کسب کرده، مدرک دکتری دارد ولی صاحبنظر در حوزه اقتصاد نیست. مدیری که گرایشهای اقتصادی وی در دستهبندی اقتصاددانان نهادگرا، باورمندان به بازار آزاد و اقتصاد دولتی روشن نشده است. به عنوان مثال میتوان شخصیت علمی و تجربه مدیریتی وی را با مرحوم دکتر نوربخش مقایسه کرد، فردی که با حضور در تلویویون و در مناظرهای برابر از گفتههای خویش دفاع کرد و روانشاد دکتر مهدی صحراییان را به چالش کشید.
طی چهارسال گذشته محمدباقر نوبخت همزمان در کسوت دبیرکلی حزب اعتدال و توسعه، سخنگوی دولت و مدیریت این سازمان تاثیرگذار در کشور را در دست داشته است. سازمانی که با هجمههای مدیران ارشد دولت نهم و با همراهی و تشویقهای بیوقفه برخی از نویسندگان که کلیت این نهاد را یادگار سیاستهای آمریکا و دنیای سرمایهداری میدانستند به نابودی کشانده شد و کار به جایی رسید که بدون ابلاغ دستور سازمانی اتاق برخی از کارشناسان و مدیران سابق را قفل و تمام وسایل آنان را بعد از چند روز در کارتن به آدرس پستی منزلشان فرستادند. سازمان برنامه و بودجه را به حاشیه فرستادند تا نهاد نظارتی «خاصه خرجی»ها را رصد نکند و مشکلی در خرج کردن از کیسه دولت نداشته باشند. با روی کار آمدن دولت روحانی توقع میرفت این نهاد نظارتی به جایگاه اصلی خود بازگردانده شود و از قدرت کافی بهره برد، گویا به هر دلیلی و شاید ناتوانی و پرمشغله بودن مدیریت اصلی آن امکان بازسازی نیافت، مهمتر آنکه در همین دوره بود که برنامه ششم توسعه توسط این نهاد به نگارش درنیامد و تدوین آن به مجلس شورای اسلامی سپرده شد که در نوع خودش بیسابقه بود.
ذکر نام آقای نوبخت و سیف از این رو آورده شد تا میزان توقع شهروندان و تواناییهای ایشان براساس تجربه کار مدیریتی خودشان ارزیابی گردد، به نظر میرسد انتخاب گزینههایی همانند این شخصیتها نه تنها دولت دوزادهم را در مقایسه با دولت یازدهم قویتر نخواهد کرد، بلکه فاصله میان سیاستهای دولت و مطالبات جامعه بیش از گذشته خواهد شد. فرجام چنین کمکاری و ناتوانی مستقیم به پای اعتدالگرایان و اصلاحطلبها نوشته میشود و گریزی از این چالش در سالهای آینده نیست. خواسته یا ناخواسته در موقعیت فعلی جریان اصلاحطلب و اعتدالگرا در یک کشتی نشستهاند و چنین همنشینی سبب کسب اعتماد و جلب رای مردم در سه انتخابات اخیر شد، چنانچه کابینه دولت دوازدهم از ناتوانی و کمکاری در حوزه مدیریتی رنج ببرد بدون شک انتخابات آینده بزرگترین چالش دولت و اصلاحطلبان خواهد شد، انتخاباتی که نیروهای اصولگرا اکثر کرسیهای پارلمان را تصاحب میکنند و با انتقاد، سنگاندازی و استفاده مکرر از ابزار استیضاح وزیران غیرهمسو دولت را با بزرگترین چالش روبرو میسازند، به آسانی تجربه سال 82 و برآمدن مجلس هفتم تکرار میشود.