رضا صادقیان
از فردای کودتای 28 مرداد 1332 تا همین امروز و لحظههایی که در آن بهسر میبریم، بحث، گفتگو و جدالهای بیپایانی را پیرامون آن رویداد تاریخی شاهد هستیم. کشمکشهایی که گاه به عرصه سیاست و موضعگیری برخی از شخصیتها در زمان حال ورود پیدا میکند، بیلبوردهای با مدیریت شهرداری تهران آخرین نمونه این موضعگیریهای سیاسی است که با استفاده از چهره مصدق به مصاف نقد سیاست خارجی دولت روحانی رفته است. گویی دولت مصدق نه بعد از 28 مرداد به حاشیه رفت و نه آنکه کار آن دولت را با تحرکات نظامی پایان دادند، در تمام این سالها دولت وی و کارکردها و سیاستهای آن دولت بارها مورد بازخوانی و نقد قرار گرفته و از حاشیه تاریخ در متن حضور دارد. تصاویر مصدق هنوز دست به دست میشود، پیرمردی که در احمدآباد مدفون است ولی سیاستها، تصمیمها و بازخوردهای دولتش حی و حاضر در میان ماست.
یرواند آبراهامیان، محمد علی موحد، همایون کاتوزیان، مازیار بهروز، گازیورسکی، عبدالله شهبازی، حسین آبادیان و بسیاری دیگر از محققان را میتوان به عنوان منتقدان سیاستهای شاه و کودتای 28 مرداد دانست. تحقیقات این افراد نشان میدهد سیاستهای انگلیس، آمریکا و با همراهی دربار و شخص اشرف پهلوی سرانجام منجر به کودتا و خلع ید محمد مصدق از قدرت قانونی شد. به اینترتیب تمام تحرکات جریان مقابل مصدق و حتی نامه عزل نخست وزیر را در فرآیندی غیرقانونی تفسیر میکنند. به دنبال چنین ادعایی، سخن گفتن از حرکت مردمی علیه سیاستهای دولت ملی مصدق و تحرکات بعدی را تنها به عنوان کودتا میشناسند و میشناسانند. این پژوهشگران هر کدام تلاش میکنند مسئله کودتا و شکلگیری آن را از منظر خویش نگاه کنند، نقطه اشتراک آنان کودتا دانستن و از میان بردن قدرت دولت قانونی محمد مصدق بهوسیله قدرتهای خارجی است.
داریوش همایون، علی میرفطروس، اردشیر زاهدی، داریوش بایندر و شماری از چهرههای دیگر نه تنها رویداد 28 مرداد را کودتا نمیدانند بلکه به ملی، مردمی و حرکتهای مردم در خیابانهای تهران به عنوان مخالفان دولت مصدق اشاره میکنند و به قدرت رسیدن دولت فضلالله زاهدی را خواست مردم میخوانند. به اینترتیب صحبت از دخالت آمریکا، انگلیس و کلیه اسناد منتشر شده سفارتهای خارجه این دو کشور را نادیده گرفته و یا تصویری از آن سندهای رسمی به دست میدهند که با برداشت خودشان هماهنگ باشد و یا در حرکتی دیگر بخشی از این اسناد را در مطالعات خود وارد کردند و از قسمتهای دیگر چشم پوشی کردند. این افراد نه تنها دست قدرتهای خارجی را نادیده میگیرند، بلکه تمام وقایعی که منجر به 28 مرداد سال 32 شد را در داخل کشور میجویند و اخراج مصدق از ساختار قدرت را نه به مخالفان داخلی و خارجی که به سیاستهای نخست وزیر مرتبط میکنند. در واقع دولت مصدق را نه تانکهای در خیابان، نه حمله و ویران کردن خانه نخست وزیر توسط توپ و تانک و یورش چماق به دستان بلکه «مردم» برکنار کردند. به اینترتیب مردم برای حفظ قدرت شاه با همکاری چند نفر از وطنپرستان نخست وزیر غیرقانونی و پرهزینه را به زیر کشیدند!
از کودتای 28 مرداد تا زمان حال 64 سال از آن رویداد گذشته است. بیش از نیم قرن سپری شده است و هنوز کشمکش درباره دولت مصدق وجود دارد و خواهد داشت. همین که بحثهای طولانی درباره دولت مصدق در نشریات چاپی شکل میگیرد و کتابهای که به این برهه تاریخی میپردازند در بازار نشر با اقبال روبرو میشوند حکایت زنده بودن آن وقایع تاریخی است. میتوان تمام این مخالفتها با برداشت سیاسی-تاریخی نزدیکان به قدرت رژیم پهلوی را در عبارتی کوتاه عنوان کرد. تمام این نقدها و دوباره خوانیها به «بازسازی غرور خدشهدار شده ایرانیان» باز میگردد. غروری که با دخالت کشورهای خارجی و با نیت به رسمت نشاخته شدن کلید واژه «ملی» صدمهای جدی خورد، آنان نه ملی شدن نفت را پذیرفتند و نه دولت «ملی» را.
اولی را با چون و چراهایی قبول کردند و دومی را با به راه انداختن یک کودتای نظامی و با دخالت رسمی در سیاستهای کشور هر دو را به هیچ گرفتند. تمام این نوشتارها میکوشند علل این تصمیم ضد ملی را جستجو کنند و زمینهسازی کودتا توسط نیروهای خارجی، آمریکا و انگلیس را مورد کنکاش قرار دهند و صدمههای تاریخی راترمیم کنند. از طرفی دیگر، تا مادامی که همچنان استخراج نفت در زمینهای کشور انجام میشود و مالکیت آن در ید دولت است، از منظر اقتصاد سیاسی همچنان آن تصمیم تاریخی در متن تحلیلها حضور دارد و راه گریزی از آن نیست.تردیدی نیست تا وقتی که سیاستهای نفتی در بودجه و برنامههای توسعهی کشور از جایگاهی قابل توجه برخوردار است، روح محمد مصدق بر فراز آسمان سیاست و اقتصاد ایران به پرواز بدون محدودیت ادامه خواهد داد.