بابک خطی *
کمی از ظهر گذشته است و بعد از ویزیت روزانه پای صحبت یکی از استادان صاحب تجربه و دلسوز نشستهام که برایم از خاطرهی اخیرش میگوید (نقل به مضمون): چند شب قبل زنگ تلفن همراهم به صدا در آمد و شماره فردی که در زمانی دور بیمارم بود و به دلیل یک پیگیری شمارهام را به او داده بودم آنهم بعد از پانزده سال روی صفحه گوشی نقش بست. خسته از کار روزانه بودم و به ساعت که نگاه کردم یازده و نیم را نشان میداد و واقعا حالی برای جواب دادن نبود. اما با خودم گفتم تماس فردی چنان محترم، بعد این همه سال و این ساعت شب باید چیزی قابل اعتنا باشد. جواب دادم و صدایی مضطرب شروع به سلام و عذرخواهی کرد و توصیف اینکه همسرش در میانه راهی در جاده دچار درد زایمان شده است و او مستاصل که تا آمدن اورژانس چه کند
استاد برایم تعریف کرد از نبودن اثری از خستگی بعد از حرفهای بیمار سابق، از چیزهایی که به او گفت و راهنمایی هایی که کرد و کودکی که نهایتا فردا در بیمارستان به دنیا آمد و...
من به آن مرد فکر میکنم که در آن شرایط اضطراب و فشار شماره این پزشک برای او به مثابه نقطه نهایی امید و اعتماد بود.
با خود میاندیشم در بیمارستانها و کلینیکها و مطبهای کشور دستیاران، کارورزان و سایر پزشکان در موقعیتهای مختلف (دولتی، خصوصی، آموزشی و. . .) در جایگاههای اعتمادی چنین نشستهاند و با تلاشی شبانه روزی چنین امیدی را به بیمار و همراهانش هدیه میدهند؛ امید به زندگی، ادامه دادن و بهبود شرایط و همراهی و اخذ اعتماد در سختترین شرایط یک بیمار و حتی وقت هایی که فرجام یک بیماری علیرغم همه تلاشها به بهبودی یا نجات ختم نمیشود. آرامشی که وقتی یک بیمار خود را به دست پزشک و تیم درمان میسپارد بدان دست مییابد و با خود میگوید: " دیگر نگران نیستم، چون هر اقدامی که لازم باشد را برای من انجام میدهند. "
هدف این یادداشت توصیه دادن شماره تلفن از سوی پزشک به بیمار یاترویج پاسخگویی به بیمار در وقت نامناسب نیست تنها تلنگری است برای نشان دادن نقطه خوشرنگ امید و اعتماد جامعه به پزشکان خود و این خود مایه امیدواری است که علیرغم هجمه هایی که خصوصا طی سالهای اخیر پیکره اعتماد بین بیمار و پزشک را هدف قرار داده است، با بازتولید چنین الگوهایی از پزشکان دلسوز، هنوز پزشکان و بیماران صاحبان این گوهر گرانبها هستند.
از سویی با خود میاندیشم که از فرافکنی هم باید پرهیز کرد و خطوط جداکننده را هرگز از یاد نباید برد. از یاد نباید برد اگر من خوب از بیمارم شرح حال نمیگیرم و وقت کافی برای معاینه صرف نمیکنم، اگر هزینههای غیرضروری بر روند درمان تحمیل میکنم، اگر به روشی غیر منصفانه و آغشته به تقلب وارد دورههای پزشکی میشوم و به خاطر عدم شایستگی در جایگاهی که تصرف کردهام موجب آسیب به بیماری میشوم، همه اینها ناشی از کم کاریها و حقارتهای من است و نباید آن را به حساب اکثریتی که بر مسند این اعتماد نشستهاند گذاشت و پایههای آن را لرزاند. این من هستم که باید از عملکردم شرمسار باشم و بدانم اعمال امثال من باعث دلیر شدن رسانههای زرد سوگرا در تحریک کاذب جامعهای میشود که به پزشکان خود اعتماد دارد. اسمم را میشنوم و از افکارم بیرون میجهم، استاد است که صدایم میکند.
لبخند روی لب دارد. . .
* طبیب کودکان
*حکیم خارچین: پزشک حاذقی که استادانه بیماری را درمان و خار از دلها بیرون میکند.