احمد ابوالفتحی
حالا گذشته آن زمان که نشریات مستقل تیراژ هفتصد هزار نسخهای را هم تجربه میکردند. حالا زمانهای است که صاحبنظران رسانه، ناقوس مرگ رسانههای کاغذی را به صدا درآوردهاند و چه صدای نامطبوعی دارد این ناقوس. مطبوعات کاغذی مستقل از بدو تولد بازوی جامعه مدنی بودهاند و همین حالا هم، با وجود کمتوجهی قابلتوجه مخاطبان بالقوهای کهترجیح میدهند سرهاشان را در گوشیهای تلفن همراه و مانیتورهای لپتاپ و کامپیوتر فرو ببرند و خبر را از جهان مجازی پیگیری کنند، هنوز بخش عمدهای از بار جامعه مدنی را همین مطبوعات به دوش میکشند.
مهمترین کنش رسانهای سال نودوپنج چه بود؟ به گمان من ماجرای«گورخوابها». ماجرایی که اگر چه همچون بسیاری دیگر از خبرهایی که به وجدان جامعه ایرانی هجوم میآورند، تبی بود که به سرعت برق و باد به عرق نشست، اما در همان زمان محدود، وجدان ایرانیان را با زلزله مواجه کرد. تبوتابی در جامعه افکند و تا آن حد موثر واقع شد که رئیسجمهور را هم به واکنش وا داشت. وظیفه این اطلاعرسانی را چه کسانی برعهده داشتند؟ این خبر را چه کسی کشف کرد؟ کدام ساختار رسانهای آن را منتشر کرد و کدام رسانهها دست در دست هم دادند و پیگیر آن شدند؟ مطبوعات کاغذی؛ روزنامهها. همان رسانههایی که کارشناسان ناقوس مرگشان را به صدا درآوردهاند.
هنوز هم بخش عمدهای از وظیفه اطلاعرسانی حتی در فضای مجازی، برعهده روزنامههای کاغذی است. بسیاری از شهروندان هر صبح صفحات اول مطبوعات را در نرمافزارها و شبکههای اجتماعی بالا و پائین میکنند تا از نحوه چینش این صفحات، پیغامهای رسانهای را دریافت کنند. اگر خبر «گورخوابها» در روزنامهها با تیترهای خلاقانه و عکسهای تاثیرگذار همراه نشده بود، آیا اثرگذاری آن خبر در حد بسیاری از خبرهایی که شاید بالقوه اثرگذارتر هم هستند، اما خلاقانه و در ظرف رسانهای درست، منعکس نمیشوند نمیماند؟ مطبوعات کاغذی مستقل، ظرف رسانهای درستی برای اطلاعرسانی هستند. ظرفی که اگر بشکند معلوم نیست چه چیزی جای آن را خواهد گرفت.
رنگیننامههای وابسته به نهادهای قدرت و سرمایه که شاید با بهرهگیری از رانت قدرت یا رانت وابستگی بتوانند به حیات کاغذیشان ادامه دهند، کارکردی برای جامعه مدنی نخواهند داشت. جامعه مدنی نیازمند مطبوعات کاغذی مستقل است، تا در یک ظرف رسانهای، شامل گزارش و خبر و عکس و یادداشت و تحلیل، که خلاقانه در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند، اطلاعرسانیای درست و اثرگذار دریافت کند. مطالب و اخبار منفردی که سردبیری مشخصی ندارند و نحوه چینش آنها کنار یکدیگر بر مبنای بخت و اقبال است، ظرف چندان مناسبی برای اثرگذاری عمیق نیستند. بر این مبنا، ناقوسِ مرگِ مطبوعات کاغذی به نوعی میتواند ناقوس مرگ اثرگذاری عمیق رسانهای هم باشد و این به هیچ وجه به سود جامعه مدنی نیست. اگر مطبوعات یکی از ارکان دموکراسی محسوب میشوند، صرف اطلاعرسانیشان نیست که آنها را به چنین رکنی تبدیل کرده است. نحوه اطلاعرسانیشان هم هست. ظرف مطبوعات را به دست خودمان نشکانیم که شکستن این ظرف، شاید به بریدن سرانگشتان منجر شود.
نمایشگاه مطبوعات، میتواند جایی باشد برای بازاندیشی در مسئله مطبوعات کاغذی. فعالان مدنی، مردم و رسانهها در چنین فضایی میتوانند رودررو با یکدیگر سخن بگویند. از کم و کیف خواستههای هم مطلع شوند و به یک عزم مشترک برای پیشبردن جامعه مدنی دست بیابند. اگر اینگونه به نمایشگاه مطبوعات نگاه کنیم، تحریم نمایشگاه از سوی چند روزنامه بخش خصوصی که داعیه اصلاحطلبی هم دارند، بیتدبیری محض است. این رسانهها با عدم حضور در نمایشگاه، مدیریت دولتی را تحریم نکردهاند، خود را از هماندیشی با مخاطبانشان محروم کردهاند و این خود نمودی از اوضاع نامطبوع مطبوعات است. مطبوعاتی که تشنه مواجهه رودررو با مخاطبانشان نیستند. روزگار غریبی است! روزگارِ نامطبوع.