حکمتاله ملاصالحی
استاد باستانشناسی دانشگاه تهران و عضو هیأتامنای بنیاد ایرانشناسی
انسانهای با خرد و حکمت، نیکاندیش و نیکخواهِ مردمان، در هر دورهای که زیسته و برآمدهاند، فرزند هر سرزمین و هر ملت و هر قومی که بودهاند؛ چهرههای درخشان جغرافیای تاریخی و فرهنگی جامعه و جهان بشری ما بودهاند و شایستهی احتراماند و ستودنی و در خور تقدیر. نام و یادشان را میباید گرامی داشت تا مرزهای نیکخواهان و بدخواهان، و خادمان و خائنان از هم بازشناخته شود.
کورش یک نام نیست. در کسوت یک سردار نظامی و جنگجو و سلحشور نیز در نمیگنجد. چهرهای صرفاً سیاسی و سیاستپیشه و مرد سیاسی هم نیست. شهریار خرد و حکمت است و فرزند مردمانی حساس به آداب و ادب زندگی و اخلاق دینداری و منش دولتداری. کورش و هر شخصیت دیگری، با چنین اوصافی، متعلق به تاریخ و فرهنگ بشری ما در مقیاس جهانی است.
ما با هر شکلی از بت ساختن و بت پرستیدن مخالفیم و از افتادن در دام چنین توهماتی میپرهیزیم و میباید پرهیخت. لیکن بدون تذکر تاریخی و بدون تعلق خاطر به میراث و ارزشهایی که بر آن تکیه زدهایم و از آن برآمدهایم و بدون نسبت و پیوند با ریشههای مدنی و معنوی خویش بهعنوان یک ایرانی، بهعنوان یک مسلمان و بهعنوان پارهای از پیکر تاریخ و فرهنگ و جامعهی بزرگ بشری، در بستر سیلاب و سیلان حوادث کنده و افکنده میشویم و فرو میریزیم و نابود میشویم و از آن پس زیر سقف موزههای عالم مدرن جسم و جسدمان را میباید بجویند و بکاوند و بیابند. افشاندن و افکندن و کِشتن بذرهای شوم قهر و شکاف و نفاق بر زمین دین و فرهنگ و اخلاقِ دینداری و منش دولتداریِ ملت و میهن و مردم ما خطرخیز و مخاطرهانگیز و نگرانکننده است.
جغرافیای تاریخی و فرهنگی و مدنی و معنوی و نبوی پُرچین و شکن و فراخ این سرزمین کهن در هیچ ایسمی درنمیگنجد و با هیچ ایسم عصری تعریف نمیشود. میهندوستی ناسیونالیزم نیست. احترام به فرزندان بزرگ ایرانزمین ربطی به قوم و قبیله و عشیره و طایفهی خاصی و گرایشی خاص ندارد. ما که قبیله و عشیره و طایفه نیستیم. ما ملتی هستیم نبوی. در اوصاف هیچ قوم و قبیله و عشیرهای درنمیگنجیم. کورش نیز فرزند قوم و قبیله و عشیرهی خاصی نیست. فرزند یک ملت است و متعلق به تاریخ و فرهنگ و میراث زنده بشری ما در مقیاس جهانی. گزنفون که ایرانی نبود در اوصاف کورش و برآمدن و تربیت ایرانی او آنهمه قلم زد و داستان گفت. آنچه در وصف کورش گفت و ستود، در اوصاف پریکلس نگفت. یهودیان که ایرانیتبار و بر آیین ایرانیان نبودند که در اوصاف نیک شهریار ایرانی در تورات تا مقام رفیع نبوتش برکشیدند و ستودندش. بابلیان که ایرانی نبودند آنچنان به او ارادت میورزیدند و در خور احترامش میدانستند و میستودندش.
هر نامی و کلامی و پیامی که در یادها و خاطرهها و حافظهی تاریخی مردمان نمیماند. هر شعلهی عشق و ارادتی که در تاریخ فروزان نمانده است. هر شخصیتی را دوست نداشتهایم. هر سنت و میراثی را پاس نداشتهایم.
میان میراث زنده شاهچراغ و حافظ و سعدی و شهریار حکمت و خرد ایرانیان پیوند و پیوستگی عمیق نبوی و مدنی و معنوی هزارههاست. کسی میتواند این پیوند و پیوستگی عمیق مدنی و معنوی و نبوی را ببیند و بشناسد و بفهمد، که تاریخ این سرزمین را درست خوانده و عمیق فهمیده باشد. در تاریخ ملت و میهن و مردم ما هر گاه که میان اخلاق و منش دینداری و دولتداری حیات مدنی و معنوی فرهنگ و زندگی قهر و شکاف و نفاق و دوپارگی افکنده شده است سخت آسیب دیدهایم. بهنام دین با فرهنگ مردم نستیزیم. بهنام فرهنگ نیز با دین مردم نستیزیم. دستکاریهای غلیظ نامعقول و نامطلوب بهنام شرع و دین درفرهنگ و زندگی مردم جامعه هم خطرخیز، هم مخاطرهانگیز و هم نگرانکننده است و ملالآور، و فرار و گریز و ستیز اقشار اجتماعی را علیه دین و دینباوری و اخلاق بهدنبال خواهد آورد. واقعیتی که اینک عملاً جامعهی معاصرِ بعدِ انقلابی ما با آن دست در گریبان است.