به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۲:۳۶
 
۸
تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۵/۰۱ ساعت ۰۰:۲۳
کد مطلب : ۱۳۹۳۷
سيدمحمد خامنه‌اي:

كورش و فرزندش، توحيد را گسترش دادند

گروه فرهنگي: آيت الله سيدمحمد خامنه اي رئيس بنياد ايرانشناسي با بيان اينكه در ايران قديم، چه دولت هاي آريايي و چه دولتهاي بومي ايراني، همه پايه‌ گذار فرهنگ‌هاي غني و توليد علم و هنر و نوعاً مروج توحيد و اخلاق بوده‌اند گفت: كورش و فرزندش با جهاد فرهنگي به ظاهر نظامي خود، توحيد را در بين‌النهرين و سومر و مصر و آتن گسترش دادند.
كورش و فرزندش، توحيد را گسترش دادند
به گزارش ايرنا، ايران از زمان پيش از تاريخ يعني قرن ها پيش از آنكه اولين تمدن ها درحوالي بين النهرين سر برآورند محل سكونت انسان ها بوده است.اولين بيانيه حقوق بشر در جهان متعلق به كوروش كبير از پادشاهان ايراني است. در طول دوره ساسانيان فرهنگ ايراني،مناطقي بسيار فراترازمرزهاي اين امپراتوري را تحت تأثير قرار داد.به طوري كه اين تأثير به اروپاي غربي، آفريقا، چين و هند مي‌رسد و نقش برجسته اي را در شكل دادن به هنر قرون وسطايي هم در اروپا و هم در آسيا ايفا مي‌كند. بعد از ورود اسلام به ايران و آميختن دو عنصر اسلاميت و ايرانيت، ادبيات، فلسفه، پزشكي و هنر ايراني فرصت بروز و ظهور بيشتر يافتند و در طول اين دوره، دانشمندان ايراني يك عصر طلايي را به ايجاد كردند.

هويت ملي از جمله موضوعاتي است كه مورد تاكيد مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه‌اي (مدظله العالي) است و معظم له در تاريخ ۱۸ دي ۱۳۸۲ در ديدار اقشار مختلف مردم قم در اين باره فرمودند: ملت ايران ملتي است مستقل، آزاد، هوشمند و به شدّت به هويّت ملي و اسلامي خود علاقه مند.در همين راستا، خبرنگار ايرنا، گفت وگوي مفصلي با آيت الله سيدمحمد خامنه‌اي از مبارزين پيش از انقلاب، عضو شوراي تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي، رئيس بنياد ايران شناسي و رئيس بنياد حكمت اسلامي صدرا انجام داده است. محمود احمدي‌نژاد در ۱۷ تيرماه سال۱۳۹۲، طي حكمي آيت‌الله خامنه‌اي را به رياست بنياد ايران شناسي منصوب كرد. مصاحبه ايرنا با رئيس بنياد ايران شناسي در زير آمده است:

** به عنوان رئيس بنياد ايران شناسي كه عهده‌دار معرفي ايران و بيان هويت ايراني و ملي مي‌باشد، تعريف شما از هويت ايراني و ملي چيست؟
سرزمين ايران يكي از چند سرزمين انگشت‌شماري است كه پايه‌گذار تمدن بشري و موجب رشد و توسعه حكمت و انديشه و علوم در سراسر جهان بوده‌اند و تمدن و دانش امروز جهان بويژه در غرب مرهون خدمات ايران و اين چند كشور است و به همين دليل ايران و اين چند كشور كه از جمله هند و عراق و مصر و چين مي‌باشند، حق بزرگي بر دنياي ديروز و امروز و فردا دارند. غربي ها درباره نقش همه اين چند كشور كتاب ها نوشته‌اند و شرح ها داده‌اند و معرّفي ها كرده‌اند اما وقتي به ايران كه به نظر ما نقش مادري همه تمدنهاي قديم را داشته، رسيدند به دلايلي سياسي ـ كه در واقع به سبب شناخت واقعي آنها از قدرت فرهنگ ايران و ترس از هويت پيچيده و توفان زاي تاريخي آن است ـ سعي در سكوت و مخفي كاري كرده‌اند و به جز كارويا اعتراف چند محقق ايران شناس يا باستان شناس غربي عمدتاً اهميت نقش ايران و ايراني را پنهان كرده اند و اين به دليل همان شناختي است كه از هويت و منش ملت ايران داشته ‌اند و هميشه از ستيز و مقاومت و قدرت پنهان ملي اين ملت بزرگ بيمناك بوده‌اند و بويژه در اين يكصد ساله اخير كوشيده‌اند كه مردم ايران را از سابقه تاريخي با شكوهشان، چه در حوزه اسلام و چه پيش از اسلام، دور و غافل نگهدارند و به آنها تلقين كنند كه هويت و فرهنگ ملي ندارند و بايد از فرهنگ غربي پيروي كنند ومستعمره فكري و فرهنگي آنها باشند.

علاوه بر اينها، هويّت هر كس، واقعيت و حقيقت اوست كه به سابقه تاريخي و نقش گذشته و امروزي او مربوط مي‌شود، و اگرچه تعلق به سرزمين و مرزهاي جغرافيايي هم در هويت ملل مؤثر است ولي عمده هويت انسان چه فردي و چه ملي، بسته به مرزها و قلمرو فرهنگي و اعتقادي او از يكطرف و از طرف ديگر كاركرد و نقش او در خدمت‌رساني به بشريت و جوامع ديگر است. مثلاً امروز به ظاهر، مردم ما علوم را از غرب فرامي گيرند ولي مايه اصلي اين علوم را غرب (اروپا و بويژه ايتاليا و فرانسه قرون وسطي) از مسلمانان اندلس (اسپانياي كنوني) گرفته‌اند كه طبق تحقيق، بيشتر آنها از شيعيان و باطنيه اهل ايران بودند (غربيها به عمد يا به اشتباه آنها را اَعراب وانمود مي‌كنند).

در ايران قديم هم، چه دولت هاي آريايي و چه دولتهاي بومي ايراني (مثل عيلامي ها يا كاسپين هاي شمال يا تمدن هاي مانائي و نواحي مركزي در كاشان و كرمان) همه، پايه‌ گذار فرهنگهاي غني و توليد علم و هنر و نوعاً مروج توحيد و اخلاق بوده‌اند. مثلاً كورش و فرزندش با جهاد فرهنگي به ظاهر نظامي خود، توحيد را در بين‌النهرين و سومر و مصر و آتن (يونان) گسترش دادند و روحانيون آن زمان هم بزرگترين دانشمندان علوم مختلف و فيلسوفان عصر خود بودند.

همه اين سوابق در هويت ملي هر ايراني ثبت شده و وجود دارد و مي‌شود به آنها افتخار كرد. نسبت فكري و روحي و فرهنگي ملت ايران همه به آن سوابق برمي گردد و از اين روست كه شناسنامه تاريخي هر ايراني، هزاران سال فرهنگ و سابقه درخشان را در خود دارد. در كشفياتي كه اخيراً در حفاري هاي زاگرس مركزي انجام شد آثاري يافت شد كه متعلق به دوازده هزار سال پيش بود. پيش از شهر سوخته و ناحيه سيلك و نقاط ديگر را كه تا نزديك ۱۰ هزار سال حدس ميزدند، در آنجا تمدن وجود داشته و مردمي ساكن بوده‌اند و كشاورزي داشته‌اند.

اين تاريخ را اگر با به اصطلاح قديمي ترين تمدن ها مثل مصر پنج هزار سال، بين النهرين شش هزار تا شش هزار و پانصد سال و هند آريايي حدود چهارهزار تا چهار هزار و پانصد سال مقايسه كنيد، سابقه تمدن ايراني روشن تر مي‌شود. ملت ايران به دليل همين رشد فكري ايراني و فرهنگ و هوش مثبتي كه داشت، زودتر از ملل ديگر اسلام را شناخت و حتي پيش از نفوذ لشگر مسلمين به ايران، اسلام را پذيرا شد و جاي شگفتي ندارد اگر روحانيون زرتشتي آن زمان زودتر از مردم ديگر به اسلام روي آوردند كه مشهورترين آنها سلمان (روزبه) فارسي است كه خود او از طايفه مغان و از روحانيون بزرگ بود.
فرهنگ و معارف اسلامي، شتاب و رشد شعور عالي ايراني ها را بيشتر كرد و اتفاقي نيست اگر مي‌ بينيم بزرگترين فيلسوفان و دانشمندان و پزشكان و منجمان تاريخ اسلام همه ايراني هستند وبيشترين قرآن‌شناسان و حديث‌شناسان و پايه‌گذاران ادبيات عرب هم ايراني مي‌باشند.

** نقش ايرانيان در گسترش مكتب حقه تشيع را تا چه حد موثر مي‌دانيد؟
مردم هوشمند و فرهنگ‌ مدار ايراني در برخورد با اسلام از يك طرف و با جريانهاي اجتماعي سياسي بعد از پيامبر از طرف ديگر، به اين نتيجه رسيدند كه بر اساس نص و اشارات قرآني،
كورش و فرزندش با جهاد فرهنگي به ظاهر نظامي خود، توحيد را در بين‌النهرين و سومر و مصر و آتن (يونان) گسترش دادند
اطاعت از پيامبر، اطاعت از خداست و پيروي از آن حضرت واجب است و جانشيني پيامبر بعد از او بايد با نصب و تعيين پيغمبر باشد و مراجعه به آراء اشراف شهر مدينه و حتي مراجعه به افكار عمومي و رفراندوم تمام مسلمين هم درانتخاب و نصب جانشيني غير آنچه كه پيامبر منصوب كرده مؤثر و جايز نيست.
از اينرو تقريباً تا دوران امويها و حكومت اعراب اموي و عباسي در ايران تا عمق خراسان و نواحي شرقي،مردم ايران تشيع رابه عنوان اسلام اصل يا ارتدوكس پذيرفتند و پيرو اهل بيت(ع) شدند و بعد از آنكه حكومتهاي اموي و عباسي براي جلوگيري از تحركات سياسي-نظامي پنهاني شيعه (اسماعيليه و غير‌اسماعيليه) به شدت به تبليغ عليه شيعه پرداختند؛ در سراسر ايران، طوايف و گروه هاي مخالف حكومت، جسته گريخته با حكومتهاي محلي اعراب به معارضه و جنگ پرداختند كه به غلط به آنها «شعوبيه» نام داده‌اند و گر چه شيعه بعدها به مصر و شمال آفريقا و يمن رفت ولي ايران همچنان پايگاه شيعه و مقاومت در برابر خلفاي اموي و عباسي باقي ماند و حتي آنرا به شبه قاره و نقاط ديگر هم گسترش داد.

** ايرانيت و اسلام هر دو، متقابلاً خدمات و تأثيرات قابل ‌توجهي بر يكديگر داشتند. ضمن تشريح اين خدمات، به نظر شما حذف ايرانيت از اسلام و بالعكس، به توسعه و گسترش جريانهاي افراطي و تك بعدي كمك نمي كند؟
«ايراني بودن» يعني آلياژي از «ميراث فرهنگ و تاريخ ايران، با عقيده و فرهنگ اسلامي» و درهم جوشيده اند و اين تركيب، يك فرهنگ غير‌قابل تجزيه بوجود آورده كه تفكيك آنها قطعاً به هويت ايراني صدمه ميزند و جاي پايي براي نفوذ و دخالت دشمنان سياسي اسلام و ايران باز مي‌كند و در اين باره بايد مراقب بود.
اسلام همه كمالات را چه از جهت جهان ‌بيني و چه در ابعاد حقوقي و مديريت اجتماعي و چه در جنبه اخلاقي و تربيتي با خود داشت و حتي يك جامعه نيمه وحشي اعراب حجاز و اطراف آنرا توانست در مدت كوتاهي جهل‌زدايي كند و به مدارج عالي فرهنگي و اعتقادي برساند. اما همين اسلام وقتي به ايران رسيد، اوج فرهنگ باستاني ايراني به قدري بود كه توانست ضمن استفاده‌ شايان از اسلام و فرهنگ آن، پيرايه‌هايي در زمينه‌هاي مختلف به آن بيافزايد و به تفسير مجملات فرهنگ اسلامي و گسترش عرفان و معارف آن بپردازد و معارف اسلامي را با جان و دل خود بياميزد؛ توجه ايرانيان به اهل بيت‌ (ع) هم بدليل سرچشمه و پر‌فيض بودن آنها براي ايرانيان هوشمند و پرسشگر بود. بنابرين، نه به نفع مردم ايران دوست و وطن دوست است كه فرهنگ و تاريخ خود را مستقل از اسلام بجويند و نه به سود طرفداران اسلام است كه به توهم دفاع از اسلام، به سوابق پر مجد و عظمت و توحيدي و اخلاقي غني ايران باستان حمله كنند. هر يك از ايندو برداشت غلط است و افراط و تفريط در اين باب، سبب آسيب‌رساني به هويت ايراني و اسلامي امروز ما خواهد شد و به نفع دشمنان تمام مي‌شود. يكي از ابزارهاي دوران سلطه انگليس و رضا شاه براي نفوذ در ايران و سلب و خلع هويت ملي مردم، دور كردن آنها از اسلام بود به صورت تبليغ يك طرفه تاريخ و فرهنگ ايران باستان و حتي وارث او يعني شاه منفور هم خود را وارث كورش معرفي كرد تا اثر عميق اسلام در ايران را كمرنگ نشان دهد.

**نقش و جايگاه بنياد ايران‌شناسي را در شناخت بيشتر ابعاد مجهول تاريخ و هويت ايراني چگونه مي‌بينيد و برنامه شما در اين راستا چيست؟
تا زمان تأسيس بنياد ايران‌شناسي، فعاليت هايي كه براي معرفي ايران بويژه در دوره باستان انجام ميشد پراكنده و در مراكز مختلف بود و گاهي كارهاي موازي و مكرر هم در دو مركز مختلف انجام ميشد. از اين رو،تأسيس يك مركز تخصصي به شرط آنكه فعال و پيشرو باشد و در‌جا نزند،ضروري مي‌نمود و ابتكار مرحوم آقاي حسن حبيبي در تأسيس اين بنياد بجا و قابل تحسين است.
ايران‌شناسي را نبايد همان تاريخ ايران و تاريخ نگاري محض دانست بلكه بايد علاوه بر آن، همه ابعاد فرهنگي و تمدن ساز آنرا هم موضوع و محور معرفي ايران قرار داد، از جمله تاريخ هنر، زبان‌شناسي، باستان‌شناسي و دين‌ شناسي و حتي نژادشناسي و بوم‌شناسي و يا حتي بخشي از مطالعات بايد درباره روانشناسي اجتماعي ملل قديم و شناخت شكل جوامع و علل جنگهاي آن دوران باشد تا شناخت ما از ايران قديم كامل شود.

در تاريخ تمدن ايران، زواياي مبهمي وجود دارد كه بخشي از آن مربوط به حكومت هاي بومي ما‌قبل ورود آرياييها به ايران و هند است و بخشي مربوط به نحوه و تأثيرهاي آريايي ها در فرهنگ و تمدن قديم ايران و هند است. دين‌شناسي تطبيقي هم از يكطرف و مطالعات دقيقتر در دين و فلسفه زرتشت از طرف ديگر جزء نيازهاي تحقيقاتي امروز ايران است كه خوشبختانه بنياد حكمت اسلامي صدرا در يك دهه اخير به بخشي از اين تحقيقات پرداخته كه در آينده در دسترس محققان قرار خواهد داد.

يكي از بخش هاي مهم ايران‌شناسي، شناخت و پژوهش و معرفي تاريخ فلسفه و علوم در ايران قديم است كه چندان به آن توجه عميق نشده بود و متأسفانه بيشتر ـ اگر نگوييم همه ـ تحقيقاتي كه در ايران‌شناسي شده و يا درباره تاريخ تفكر فلسفي يا شناخت علوم يا هنر و ادبيات حتي فناوري در دوران باستان نوشته شده متعلق به بيگانگان است و با وجود بها دادن به فعاليتهاي ذي قيمت باستان‌شناسان ايراني در دهه‌هاي اخير، عمده اطلاعات باستان‌شناسي ما هم توسط بيگانگان گردآوري شده است.

بنياد حكمت اسلامي صدرا نزديك به هشت سال است كه با همكاري استادان محترم تاريخ و فلسفه و باستان شناسان و پژوهشگران تاريخ تمدن و فرهنگ ايران به شناخت ريشه‌هاي تمدن ايران قديم و تأثير آن در تمدنها و حكومتهاي مجاور (تا برسد به يونان قديم) پرداخته و همت گماشته و اميدوار است كه با روش جديد و ابتكاري و علمي خود بتواند زواياي مبهم تاريخ در اين زمينه‌ها را روشن سازد و در محافل ايران‌شناسي جهان حرف تازه و نكته جديدي عرضه كند و با تكيه بر داده‌ها و داشته‌هاي ما، تمام مجهولات مربوط را كه برخي از آنها حتي مورد سؤال و تحقيق هم قرار نگرفته، كشف و معرفي كند.

البته اين كاوشها منحصر به تاريخ ايران قديم نيست، مجهولات بسياري هم در تاريخ ايران بعد از اسلام هست كه از نظرها پنهان مانده و بنياد حكمت اسلامي صدرا بدنبال تحقيق و شرح آنهاست. اگر خداوند متعال توفيق عطا فرمايد و پشتيبانيهاي دولتي مادي و معنوي ادامه يابد. اميدوار هستيم، پديده جديد و چشمگيري در عرصه تاريخ تمدن و تفكر ايران حاصل شود و هويت تاريخي ايران و ايراني را معرفي نمايد. ان‌ شاء الله.