همانطورکه در این یک سال گفته شده، به نظر میرسد جریان اصلاحطلبی در حال تهیشدن از مفاهیم و آرمانهای خود بوده است. علت هم ورود به عرصه قدرت و گرفتارشدن در این بازی است. این روند از سال 92 آغاز شد و تا به امروز شدت گرفته است. با این تحلیل موافق هستید؟
اجازه دهید ابتدا مقدمه کوتاهی بگویم. نامه صد نفر از اصلاحطلبان نسل دوم، مرا امیدوار کرد. خوشبختم که جریان اصلاحی در کشور متوقفشدنی نیست. باید روحیه نقادی نسل دوم اصلاحطلبان را به فال نیک گرفت و از آن حمایت کرد. چنین تفکر و حرکتی در هیچیک از جریانهای سیاسی مخالف و موافق متأسفانه دیده نمیشود؛ یعنی نه جوانان اصولگرا چنین جایگاهی را برای خود قائل هستند و نه هواداران آقای احمدینژاد. حتی در اپوزیسیون خارج از کشور نیز چنین وضعی دیده نمیشود که نسل بعد، ضمن احترامگذاشتن به نسل پیشین خود و با تکریم دستاوردهایشان و البته در جهت تثبیت و تعمیق همان دستاوردها در دوره معاصر به نقد عملکرد آنان بنشینند و راهکار ارائه کنند و نور امید بپراکنند. من به این دوستان بابت نوشتن چنین متن متین و منطقی و پر از نکات درست تبریک میگویم. اگرچه ممکن است با برخی از موارد آن همدلی کامل نداشته باشم که مهم نیست. حال پاسخ پرسش اول شما.
به نظر من حرکت اصلاحی در ایران در دو دهه گذشته جریانی دوپا بوده است؛ یک پا در قدرت و یک پا در جامعه مدنی داشته و باید به این شکل هم باقی بماند. با این تأکید که زادگاه و تکیهگاه اصلاحات مردم و جامعه مدنی است، اما پیشبرد اصلاحات در گرو مشارکت جدی در قدرت است که دلایل آن را در سخنرانی اخیر خود برای اصلاحطلبان دماوند شرح دادم؛ یعنی دلایل حضور هواخواهان اصلاحات و بهبود اوضاع ایران را از امیرکبیر تاکنون برای حضور در عرصه حکومت برشمردم و بههمیندلیل تکرار نمیکنم؛ ولی حضور در قدرت بههیچوجه نباید باعث قطع یا تضعیف رابطه ما با جامعه مدنی شود و مردم خدای ناکرده احساس کنند که مسئله اصلاحطلبان رسیدن به قدرت و استفاده از مواهب و امتیازات آن است. ما باید ارتباط خود را با جامعه حفظ کنیم و اگر چنین کنیم، بهطور طبیعی مجبور خواهیم بود که گفتمان خود را بهروز كنیم و اجازه تهیشدن و بیمحتواشدن به آن ندهیم. من البته موافق عملکرد اصلاحطلبان از 92 تا 96 هستم و فکر میکنم بهترین کار ممکن انجام شده است، اما با توجه به تغییر و تحولاتی که در ایران و نیز در سطح بینالمللی رخ داده، بر این باورم که آن مشی بهتنهایی جواب نمیدهد و باید اصلاحاتی در روند اصلاحات ایجاد شود.
به نظر میرسید ورود به قدرت باید بهمثابه ابزاری برای تحقق اهداف و گفتمان اصلاحطلبی باشد، اما اکنون هدف بهتنهایی ورود به قدرت و حفظ آن به هر قیمتی با توجیه شرایط حساس است. نتیجه این روند تغییر چهره اصلاحطلبی به جریانی است که زمین بازی آن قدرت بوده و در حال تئوریزهکردن این رفتار است.
با شما کاملا همدلم و فکر میکنم هر جریانی که خود را به قدرت محدود كند، در نهایت و پس از رنج و تلاش بسیار به همان نتیجهای خواهد رسید که سیدجمالالدین اسدآبادی در آخر عمر خویش گفت: بذرهای گرانقیمت خود را در شورهزار پاشیدم و هیچیک به ثمر ننشست. به باور من اصلاحطلبان امروز باید صریحتر از همیشه، هم با مردم سخن بگویند و هم با مسئولان. همچنین باید مواضع شفاف و روشنتری را درباره موضوعات مبتلابه جامعه بهویژه در عرصه سیاست خارجی و اقتصادی اخذ کنند و حقایق را با مردم که صاحبان اصلی کشورند در میان بگذارند تا با جلب احترام و مشارکت آحاد ایرانیان بتوانیم هم بر مشکلات غلبه کنیم و هم اجازه ندهیم که اصلاحات در افکار عمومی تضعیف شود.
نقد اصلاحات و به بیان دیگر اصلاح اصلاحات که بهتازگی از سوی برخی فعالان این جریان مطرح شده است، باید ناظر به چه بخشهایی باشد؟
نقد اصلاحات در همه زمینهها لازم است؛ هم بهلحاظ گفتمانی و اینکه باید بهروز شود، هم بهلحاظ ارائه برنامه برای اداره بهینه کشور و حرکت بهسوی حکمرانی خوب و هم در زمینه تشکیلاتی و بازکردن دایره و جذب نیرو؛ در همه این موارد اصلاحطلبان نیازمند نقدند. به نظر من نکاتی که در نامه صد نفره اصلاحطلبان آمد، تا حدود زیادی به این ابعاد پرداخته است، گرچه به یک نکته اصلی کم توجه کرده و آن مسئله تحزب است که باید این عزیزان به این مسئله توجه ویژهای کنند. درحقیقت مادام که سیاستورزی در ایران حزبی نشود، سیاستورزان ما مسئولیتپذیر نشده و شفافیت بر عرصه سیاست حاکم نخواهد شد، کادر پرورش نمییابد و کشور با برنامه اداره نمیشود.
برای اصلاح اصلاحات تا چه اندازه موافقاید که باید تولید محتوای فکری و اندیشهای شود.آیا در این فضا لازم است اهداف جدیدی تصویر شود یا اینکه فقط لازم است پیرایههایی که در این سالها به گفتمان اصلاحطلبی چسبیده است، زدوده شود؟
امروز فقط بهرفع اتهامها و ابهامها و زدودن پیرایهها نباید بسنده کرد. تغییرات جدی در جامعه و جهان رخ داده است و ما متناسب با آنها باید دیدگاههای خود را بهروز و نو کنیم. از تبیین ضرورت احترام به حق انتخاب سبک زندگی تا تأمین حقوق زنان، از لزوم دفاع از تشکیل اتحادیه و سندیکای صنوف مختلف، بهویژه کارگران و کشاورزان تا اصلاح سیاست خارجی کشور و اینکه جهتگیری دیپلماسی کشور در خدمت رفاه میهن قرار گیرد. در امور اجتماعی و فرهنگی هم باید شفافتر از همیشه و با برنامههای روشنتر از پیش به جامعه نشان دهیم که اصلاحات در ایران هنوز گفتمان برتر در همه عرصههاست؛ یعنی همچنان که اصلاحات، امنیت ایران را چه در زمان آقای خاتمی و چه درحالحاضر تأمین و ایران را از جنگ دور کرده، و با تحریمها جنگیده است و کوشیده ایران جایگاه مناسبتری در عرصه بینالمللی به دست آورد و همچنان که همه پذیرفتهاند اصلاحات مدافع حقوق شهروندی آحاد مردم است و ایران را برای همه ایرانیان میخواهد، اما اینها دیگر به تنهایی کافی نیست و مردم انتظار دارند که برای رفع محدودیت از سوی دیگر تلاش بیشتری شود.
از نظر شما چه تغییرات تاکتیکیای لازم است تا در تحرکات جریان اصلاحطلب برای بازگشت اعتماد عمومی به این جریان صورت بگیرد؟ نمونه واضح آن عملکرد شورای سیاستگذاری و نقدهایی است که به ترکیب و نحوه مدیریت این شورا مطرح است. شورایی که تقریبا تصمیمات آن پشت درهای بسته گرفته شده و منافع جمعی محدود را تأمین میکند که حاصل آن کمککردن به تهیشدن اصلاحات از معنی بوده است.
شورای سیاستگذاری باید به نامه صد نفر توجه جدی کند. همچنان که آقای خاتمی نیز باید به آن بذل توجه كند و خوب است جلساتی با نمایندگان این عزیزان برگزار کند و از نزدیک انتقادها و پیشنهادهای آنان را بشنود. صدالبته شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان نیز لازم است که با این دوستان به مشورت بنشیند و راهی پیدا کند برای جلب مشارکت همه نیروهای اصلاحطلب، بهطوریکه شورای سیاستگذاری سخنگوی فقط بخشی از اصلاحطلبان نشود و همه احساس کنند که در روند اصلاحات نقش دارند و سهیماند و میتوانند فردایی بهتر را برای همه ایرانیان رقم بزنند.