خبرآنلاین در مقدمه گفتگو با این فعال مذهبی نوشت: وقتی صحبت از روحانیت و تحصیل کردههای حوزه علمیه به میان میآید ناخودآگاه یک شیوه خاص صحبت کردن آن هم با روش و منشی خاص در ذهنمان نقش میبندد اما این تا زمانی است که با شخصیتهایی مانند حجت الاسلام نقویان هم صحبت نشده باشیم. او که در محضر آیت الله محقق داماد شاگردی کرده است عقایدی متفاوت نسبت به طبقه خویش دارد و هیچگاه منفعتش را بر نقد ترجیح نداده است. برخی اظهارات انتقادی او باعث شد تا حکم ممنوع التصویری بر فعالیتهای او زده شود اما حتی این حکم هم نتوانست مانع از وعظهای او شود. ماجرای تجمع در مدرسه فیضیه و تریبونهای سیاسی مداحان باعث شد تا دقایقی را نزد این روحانی منتقد بگذرانیم و از او درباره وضعیت امروز کشور بپرسیم. گفت و گوی ما بر محور یک سوال اساسی شکل گرفت و آن سوال این بود ” در یک حکومت دینی آیا روحانیت باید زبان مردم باشد یا زبان حاکمیت”وی معتقد است روحانیت باید در روش خود تغییر ایجاد کند. او میگوید: برخیها نباید انتظار داشته باشند همه روحانیت بیانیهای در جهت سقوط نظام بدهند اما زبان انتقاد لازم است که طبقه اصیل این زبان را دارد. صحبت با نقویان به رابطه او با دفتر رهبرانقلاب هم رسید. اگر میخواهید از جزئیات گپ و گفت خبرآنلاین با حجتالاسلام ناصر نقویان بیشتر بدانید میتوانید در ادامه مشروح این مصاحبه را بخوانید:
* این روزها بحث رابطه روحانیت و حاکمیت زیاد مطرح میشود. بحث اینکه قبل از انقلاب رابطه روحانیت با حاکمیت مشخص بود که نسبت به آن موضع داشت. اما الان این موضوع یک مقدار مبهم شده. آیا روحانیت عین حاکمیت است یا باید طرف مردم باشد. درباره این رابطه میشود توضیح دهید.
این سوال شما یک پیش فرض پنهان و مستتر دارد و آن اینکه اگر یک حاکمیت یا دولتی درست براساس خواست همه ملت یا اکثریت قریب به اتفاق ملت یا اکثریت آرا عمل کند طبیعتا روحانیت هر طرف که باشد طرف ملت است. چون حکومت هم با ملت و براساس آرای ملت است و همانطور عمل میکند که مردم میخواهند و همانی را تصویب میکند که منافع مردم را تامین میکند و از همان چیزی دوری میکند که مورد نظر مردم است در نتیجه روحانیت چه طرفدار مردم باشد چه حاکمیت، طرفدار یک حقیقت است. مثل اینکه میگویند همه به قانون عمل کنند، اگر وزیر و رئیس جمهور و رهبر هم به قانون عمل کردند، مردم هم همین را میخواهند پس روحانیت هر طرف باشد طرف ملت است. اما اگر بین حاکمیت و مردم یک تقابلی بود، مردم یک چیزی میگویند حاکمیت طور دیگری عمل میکند، مردم در محافل خصوصی و نیمه عمومی و عمومیهای کوچک یک خواسته و یک رای دارند، حاکمیت طبق منافع یا خیالات خودش به سمت دیگر میرود. آنجا آن وقت باید تکلیف روحانیت مشخص شود که در این تقابل آرا و رفتارها طرف مردم است یا حاکمیت. ما اول باید این را برای جامعه مشخص کنیم که آیا الان در جامعه ما آنچه حاکمیت با تعریف و خواست خودش عمل میکند، با آنچه افکار عمومی اقتضا میکند و اکثریت مردم میخواهند تضاد و تقابل دارد، آن وقت ببینیم تکلیف روحانیت در این میان چیست. شما اول موضع خودتان را مشخص کنید تا من پاسخ بدهم.
* امروز به نظر میرسد یک گپ میان حکومت و مردم ایجاد شده است که اگر این گپ نبود قطعا ما نباید شاهد برخی از اعتراضات میبودیم آیا شما قائل به این گپ هستید و دوم اینکه جایگاه روحانیت در این فاصله کجاست؟
البته عدهای معتقدند که فاصلهای نیست، مثلا در نماز جمعهها اینطور گفته میشود که اکثریت مردم حاکمیت و تصمیمات کلان آن را قبول دارند، یک تعداد اقلی هم، مثل آن آقای رئیس جمهوری که گفت یک تعداد خس و خاشاک در اقل هستند وگرنه اکثریت با ما هستند. اما من به عنوان یک طلبهای که در مردم هستم و با مردم و با اقشار مختلفی ارتباط دارم حس میکنم اینطور نیست بلکه اکثریت مردم حداقل به یک سری از تصمیمات منتقد هستند و اشکالات جدی دارند. آن وقت در بین این مردم همه قشری هست، از حد مرجعیت در حوزه تا اساتید دانشگاه، تا دانشجوها و طلبههای معمول تا مردم کوچه و بازار و آن خانم خانه دار یا آقایی که در یک روستایی کشاورزی و دامداری میکند، میبینیم در بسیاری از اتفاقاتی که در جامعه میافتد و از ناحیه حاکمیت تصمیم گیری و اعلان میشود مردم منتقد هستند و همراه و هم فکر با مسوولان نیستند و شما امروز به راحتی میبینید که در این شبکههای مجازی، قطعاتی از سخنان مسوولین که مثلا در زمانی که میخواستند رای بیاورند گفتند با الان که یکی دو سال از تثبیت یک قدرتی گذشته بیان میکنند، میبینیم خیلی فرق کرده و تفاوت کاملا آشکار است. یا سیاستهای کلان نظام در برههای با برهه دیگر فرق کرده. سخنانی که اوایل انقلاب گفته میشد الان گفته نمی شود یا توصیههایی که حضرت امام داشتند عمل نمی شود. نکتههایی که در نوشتهها و گفتههای امثال شهید مطهری و شهید بهشتی بوده عمل نمی شود، علاوه بر همه اینها آمار مفاسد و ناهنجاریها و مشکلات اجتماعی در مقایسه با کشورهای دیگر میبینیم آمار هم نگران کننده است و رضایتمندانه نیست. به خصوص افرادی که به کشورهای دیگر میروند، تجارتی دارند یا برای دیدن عزیزی میروند و برمی گردند، سوغاتی که از اتفاقات سیاسی و اجتماعی آن کشورها با خودشان میآورند با آنچه در جامعه ما میگذرد تفاوتها زیاد است. این نشان میدهد میزان رضایتمندی مردم خیلی پایین آمده و مردم ناراضی هستند و حاکمیت باید فکری به حال این موضوع بکند.
* با توجه به این صحبتهای شما، جایگاه روحانیت در این موضوع کجاست؟به نظر شما جایگاه روحانیت نزد مردم امروز به نسبت قبل از انقلاب تغییر کرده است؟
روحانیت همیشه پشتوانه مردم بودند و مردم در خصوصی ترین و شخصی ترین مسائلشان تا عمومی ترین مسائل به روحانیت تکیه میکردند، گاهی پناه میبردند، گاهی درد دل میکردند. کسی که خصوصی ترین مسائلی که به همسرش یا پدرش یا حتی برادرش نمی گفت به روحانی مورد اعتمادش میگفت. احساس این است که به این پناهگاه بودن، این ملجا و مرجع بودن روحانیت خدشه وارد شده و الان شما در مساجد نوع کسانی را که میبینید تردد میکنند دیگر همه اقشار نیستند. اولا این حضور بسیار کم شده، ثانیا به یک قشر خاصی از میانسالان به بالا منحصر شده. نسل جوان و نسل تحصیلکرده را در نماز جماعت و یا نماز جمعهها کم میبینید. در حضورهای رسمی کم میبینید. این نشان میدهد که روحانیت آن جایگاه اصلی خودش را دارد کم کم از دست میدهد و با اینکه مردم یک شناخت و یک لطفی به من دارند ولی در عین حال در کوچه و خیابان و رفت و آمدها و ترددها میبینم افرادی هستند که حتی حاضر نیستند سلام ما را جواب بدهند. شاید اگر در این سالها به دلیل اینکه مردم حاکمیت را از آن روحانیت میدانند و روحانیت را در مسائل سیاسی مصدر امور میدانند، به این جایگاه خدشههای جدی وارد شده و روحانیت واقعا اگر بخواهد آن جایگاه و مقام اصلی خودش را حفظ کند باید یک تلاش و تکاپوی دیگری را به اتفاقاتی که دارد میافتد ضمیمه کند. از طرف دیگر هم روحانیت به یک سردرگمی دچار شده. از یک طرف حاکمیتی را میبیند که منتسب به روحانیت است. بالاخره رهبران اصلی جامعه ما روحانیت هستند. رهبر کبیر انقلاب یک روحانی والامقام بوده. رهبر فعلی انقلاب یک مرجع تقلید و یک روحانی والامقام است و بسیاری از شخصیتهای اصلی نظام از روحانیت هستند. از سوی دیگر میبیند این مردم مسلمان پناهگاهشان روحانیت است و این سردرگمی و اضطراب و ناچاری که روحانیت میبیند که اگر یک طرف را بگیرد طرف دیگر هم از خودش است، مثل پدری که گیر میکند بین دو تا فرزندش. طرف این را بگیرد آن یکی دلشکسته و ناراحت میشود و اینجا یک هوشمندی و یک حق گویی فراتر از اتفاقات معمولی میطلبد و یک هزینه دادنهایی که بعضی حاضر به دادن آن نیستند. قرآن میگوید وقتی بین دو گروه مسلمان دعوا شد، حاکمان و رهبران اصلی جامعه باید صلح ایجاد کنند. مثل این دلالها که دیدید چطور معامله را جوش میدهند. یک مقدار از فروشنده میخواهند قیمت را پایین بیاورد و یک مقدار با خریدار صحبت میکنند تا بالاخره این معامله جوش بخورد. روحانیت هم باید همین باشد. در ادامه میگوید اگر کسی خواست گردن کشی یا ظلم کند یا از حد خودش پایش را فراتر بگذارد، آنجا دیگر نباید طرف ظلم یا ظالم را بگیرند، آنجا باید خدا را در نظر بگیرند و حتی اگر شده از پست و مقام خودشان بگذرند و به خاطر خدا این هزینهها را بپذیرند.
* چقدر روحانیت حاضر است این هزینهها را بدهد؟ شما یکی از افرادی بودید که هزینه دادید، یا آقای زائری مدتی ممنوع التصویر و ممنوع المنبر شدند؛ چقدر روحانیت این کار را میکنند و از حق خودشان میگذرند برای این که طرف حق را بگیرند؟
این سوال باز هم به آن پیش فرض ربط دارد که واقعا الان یک بحثی باید مشخص شود که واقعا حاکمیت با تعمد یا یک رویکرد غیر عدالت آمیز دارد مملکت را اداره میکند یا روی یک ناچاری و گرفتاری و اضطرار بین بد و بدتر کار میکنند. ما اینجا یک گپ دیگر هم داریم. اختلاف بین آنچه که دارد اتفاق میافتد و آنچه که واقعیت قصه است. من چند روز پیش جایی بودم، پیش یکی از این آقایانی که در مسائل اقتصادی دستی دارد، از او پرسیدم چرا اینگونه است. ایشان گفت خیلی وقتها ما که بیرون گود هستیم یک چیز میبینیم اما وقتی من فلان پست اقتصادی را داشتم، نامههایی که در کارتابل من میآمد، اتفاقاتی که من از نزدیک از آن باخبر بودم، اقتضائات دیگری داشت. ما یک گله و خواستهای که از حاکمان داریم این است که اینقدر پشت صحنه و پشت پرده درست نکنند. اینقدر اتفاقات جامعه را تودرتو نکنند. اخباری که در دست مردم است چندلایه و چندگونه و هزارتو شود که اصلا دوغ و دوشاب قاتی شود و خبر راست و دروغ مشخص نباشد. بخشی از این را خود حاکمیت مقصر است. صداوسیما یک خبر را یک مدل میگوید، حاکمیت جور دیگر، بی بی سی جور دیگری. شبکههای مجازی مدل دیگری میگویند و پچپچههای مردم هم مدل دیگری. آدم نمی فهمد واقعیت این خبر چطور است و کذب و شایعه آن چقدر است و اگر ما یک منبع درست و موثقی داشتیم که همه به آن میتوانستند تکیه کنند و او هم روی خبری که میدهد بتواند پافشاری کند که اصل خبر همین است و هیچ پشت پردهای ندارد، آن وقت بسیاری از این مشکلات حل میشد و شایعات از بین میرفت و حتی دعواها و نزاعهای مردم از بین میرفت. بخشی از اتفاقات مثل قوانین طب و ریاضی میماند. درست است که ممکن است دو طبیب با هم اختلاف نظر داشته باشند ولی وقتی نتیجه آزمایش آمد هر دو طبیب یک تشخیص را میدهند که مثلا این بیمار سرطان دارد. کسی که سواد ندارد ما با او کاری نداریم ولی کسی که پاتولوژی خوانده باشد یک نظر را میدهد. وقتی معادله ریاضی شد همه میدانند که مثلا تو هندسه خواندی میفهمی که مجموع اضلاع یک مثلث چه میشود. این دیگر دعوا ندارد. ما امروز میبینیم که یک مدتی تصمیم میگیرند به هر کس که میخواهد خارج از کشور برود هزار دلار بدهند، بعد از مدتی که به قول مولانا این را کودکان خُرد هم فهمش میکنند که این آنقدر پول دارد که میخواهد برود خارج از کشور، بعد شما هزار یورو هم به او میدهید و این پول رفت و برگشتش را هم درمی آورد و یک چیزی هم برایش میماند؛ آن وقت یک نفر برای دارو به مشکل میخورد یا در پول اجاره خانه چهل متری اش مانده. معلوم است که این کار روی یک بی تدبیری به تمام معنا بوده و هیچ جای دفاع ندارد. بعد هم که این قانون را برمی دارند هم نمی گویند چه کسی این قانون را گذاشته و چرا و اگر یک عدهای آن وسط یک منافعی بردند باید پاسخ بدهند یا حداقل باید بیایند از مردم عذرخواهی کنند.
این اتفاقات باعث میشود که جامعه چندلایه میشود. موبایل موبایل است هیچ کس آن را با کنترل تلویزیون اشتباه نمی گیرد. نمی شود چند بحث پیش بیاید که این استکان است یا چیز دیگر. ما چنین اشتباهاتی نداریم. چطور میشود در مسائل سیاسی این همه اختلاف نظر باشد. یکی میگوید برجام به نفع ما است، یکی میگوید به ضرر ما است. چرا این اختلافات است؟ چون اطلاعات درست به مردم داده نمی شود. وگرنه یک قرارداد که ده ماده دارد، سرجمع و معدلش مشخص است. اگر دو بندش هم به ضرر ما است ما باید بیاییم توضیح بدهیم که بله به این دلایل ما امتیاز دادیم. چرا این را به مردم نمی گویند؟ کجای کار میلنگد؟ و اگر به این ملت اعتماد داریم که اینقدر فهم و فرهیختگی دارند که اگر به طور شفاف مسائل را بگوییم و پشت پردهها را زیاد نکنیم، این مردم بتوانند ما را درک کنند و به ما حق بدهند. تازه از همه اینها بالاتر، یک چیزی حق است ولی مردم فعلا آن را نمی خواهند. آیا یک حاکمیت دینی میتواند خودش، افراد خاص خود را بر ملت تحمیل کنند؟ ما نه در مبانی دینی چنین چیزی داریم و نه در مبانی امروز دنیا. یک زمانی در تهران اگر یک دختر یا پسر مجرد میخواست خانهای اجاره کند، هر بنگاه داری حتی در بالای شهر میگفت ما به دختر و پسر مجرد خانه نمی دهیم، اینجا خانواده زندگی میکنند. حالا آنقدر تقاضا زیاد شده که نمی توانند ندهند.
به نظر شما الان دولت جمهوری اسلامی میتواند این را قدغن کند که مثلا هیچ بنگاه داری حق ندارد به هیچ دختر و پسر مجردی خانه بدهد؟ خب شما این همه دانشگاه زدید. دختر بندرعباسی آمده تهران، دختر تهرانی را بردی میبد، دختر میبدی را بردی قائم شهر و … شما چرا این کار را کردید؟ پس حاکمیت یک بخشی خودش مقصر است و یک بخشی خواسته مردم است حتی ناحق. پس حقی ندارد حالا که مردم چیزی را میخواهند ما به عنوان حاکمیت جلویش بایستیم. طبق کدام مبنا و اصل و تئوری ما این حق را داریم؟ و اگر این اختلافات بین مسوولین و مردم، به انضمام اینکه بخشی از مسوولین قطعا اشتباه میکنند و از روی هوی و هوس تصمیم میگیرند نه روی یک مبانی درست. به یک رئیس جمهور این حق داده نشده که یک وزیری که خارج از کشور مشغول مذاکره دیپلماتیک است، او را آنجا عزل کند. هرگز چنین حقی ندارد. نه عقل این حق را به او داده، نه شرع، نه عرف، نه حکمت یک ملت. جز هوس خودش. یک کسی باید در مقابل این هوس بایستد. رئیس جمهور امریکا هم اگر حکمی صادر کرد، یک دادگاه میتواند آن را لغو کند کمااینکه این کار را کردند. در نظام خودمان هم داریم که ولایت فقیه یعنی در محدوده فقه، آن هم با ابزاری که همه فقها دارند، به انضمام شرط عدالتی که در مقام عصمتی باشد میتواند آن تصمیم را در این دو محدوده بگیرد. وقتی که هر کدام از این دو شرط مخدوش شد؛ یا در حوزه فقه و فقاهت نبود یا در حوزه عدل و عدالت نبود، ان ولی فقیه هم خود به خود معزول میشود علاوه براینکه مجلس خبرگان میتواند او را عزل کند. ما اگر بیاییم این مبانی را درست کنیم به نظر من بسیاری از مسائل و تنشها حل میشود. ولی چه کنیم که یک عده از مسوولین گوششان بدهکار نیست و یک عده از مردم هم به وظایفشان توجهی ندارند و هر روز که میگذرد به نظر من این کانال حفر شده بین مسوولین مردم عمیق تر و بزرگ تر میشود.
* شما در نهایت این سوال من را جواب ندادید؛ با توجه به این فاصلههایی که گفتیم وجود دارد چقدر روحانیت حاضر است هزینه بدهد و در مقابل این مسائل بایستد؟
روحانیت مثل بقیه اقشار به بخشهای مختلفی تقسیم میشود. یک عده که تعدادشان هم زیاد نیست اینها در بدنه حاکمیت هستند. برخی منافع شان آنجاست مجبورند از این منافع دفاع کنند حتی حق را ناحق جلوه بدهند، ناحق را حق جلوه بدهند که آن پست را داشته باشند. یک عده دیگر طلبههای تازه به میدان آمدهای هستند که نه سواد علمی، نه فقهی وتاریخی بالایی دارند و نه تقوای بالایی دارند. مثل دانشجوهای ترم دوم و سوم که همدیگر را آقای دکتر و مهندس هم صدا میکنند. اینها را نباید به پای روحانیت بگذاریم. میماند آن بخش اصیل و عمیق این قشر. در این بخش هزینههای زیادی دارند میدهند. خیلیها از بسیاری از مواهب و منافعشان افتادند.
* آقای زائری؟
خیلی بالاتر از آقای زائری و امثال بنده. در حد بعضی مراجع که یک جورهایی بایکوت خبری، اجتماعی و رسانهای هستند و تاوانهای بزرگتری هم میدهند. یک عده هم به این چالش دچار هستند که امروز اگر از این نظام با همه مشکلاتی که دارد دفاع نکنیم آیا آلترناتیو بهتری داریم؟ اینجا یک گروه میگویند باید انتقادات صریح و شفاف و روشن با هر هزینهای داشته باشیم و گروه دیگر هم میگویند باید با احتیاط پیش برویم مباد که بدتر شود. مثل یک مریضی که بین دو پزشک حاذق میرود هر کدام یک روش مداوا را میگوید. اینها نه روی هوی و هوس است نه نادانی نه بی اطلاعی. اینجا هم همین است. اگر مردم توقع داشته باشند که همه یک باره یک بیانیه برای سرنگونی نظام بدهند خب این اشتباه است. روحانیت هم مثل مردم است. شما در جمعهای خصوصی روحانیت میبینید همین انتقادها و چالشها هست. یک سری خبرها هم به مردم نمی رسد. شخصیتهایی که خدمت رهبر میرسند و خیلی صریح و شفاف نظرات و انتقاداتشان را میگویند و رهبر هم توصیههایی دارد. اینها در خبرهای کلاسه شده و به اصطلاح نه چندان قابل انتشار برای اقشار خودش گفته میشود. بعد هم همه مشکل ما برای داخل نیست. ما یک ملتی هستیم، انقلاب کردیم، منافع قدرتهای بزرگ را به خطر انداختیم آنها هم حاضر نیستند دست بکشند، فشارهای بین المللی داریم، به انضمام بی تدبیریها و بی تقواییهایی که کردیم امروز ما را به اینجا رسانده. در یک جمع بندی سه عامل ما را به اینجا رسانده. عامل دشمنان، بی تدبیری مسوولین و بی تقوایی. این سه دست به دست هم داده. چه مقدار هر کدام سهم دارند باید در یک آنالیز دقیق بررسی و معین شوند. ولی در مجموع من فکر میکنم آن بخشی از روحانیت که باید انتقاد کند یا فریادی بکشد برای حق خواهی یا حق طلبی، دارد آن کار را میکند. منتهی اگر مردم توقعی داشته باشند که یک باره یک فریادهای بسیار گوش خراش یا اتفاقات عجیب غریبی بیفتد، اساسا توقع به جایی نیست. برای نمونه میگویم. الان برنامههایی که صداوسیما پخش میکند، سخنانی که نشان میدهد، نسبت به ۲۵سال قبل مقایسه کنید، میبینید خیلی فرق کرده. مقداری که نظام الان آزادیهای اجتماعی که به خانمها در زمینه پوشش داده شده است، ۱۵ سال پیش بود همه اینها در زندان بودند. ولی امروز به راحتی در خیابان قدم میزنند. دو جا هم فشارهایی مثل گشت ارشاد هست ولی وضع پوششی که امروز در خیابان میبینید که به راحتی خانمها پشت رل روسری ندارند، اگر بخواهند اینها را باید بگیرند باید همه را بگیرند. نظام هم جلو آمده. من تازه از سفر خارجی برگشتم. در هواپیمای جمهوری اسلامی هنوز حرکت نکرده بسیاری از خانمها روسری برداشتند. جمهوری اسلامی میتواند همه اینها را از هواپیما پیاده کند؟
* شاید بعضی تصمیمها از اول اشتباه بوده.
می خواهم بگویم این خواست عمومی مردم که روحانیت هم طبق سوال شما برای همین مردم هستند و پشتوانه معنوی مردم در حق طلبیها هستند. یک چیزهایی هم حق نیست ولی خواسته است. مثل بچهای که میگوید من این موتور را میخواهم. پدرش میداند این حق نیست ولی آنقدر بچه فشار میآورد که میخرد. یک سری از خواستههای ملت مثل همین است. الان هم نظام در بسیاری از موارد با مردم راه آمده ولو اینکه به نظرش آمده حق نیست. اما اینکه همه آنچه که مردم میخواهند و بسیارش هم به نظر من حق است، نظام چگونه باید همراهی کند و روحانیت چطور باید این حق را بطلبد و به هدف برسد راهکارهایش باید پیدا شود. بنده به عنوان یک طلبه دو گروه به من مشورت میدهند هر دو هم دلسوز. یک گروه میگویند آفرین آقای نقویان. شما حرف حقی زدی همین مسیر را برو، خدا کمکت میکند، بدتر از این هم محدودیت و محرومیت پیش آوردند اجرش را از خدا میگیری. تو مثل ابوذر شدی که زبان تیزت را دوست ندارند. فحشت دادند، محرومت کردند، دادگاه ویژه روحانیت رفتی، جلوتر هم میروی. یک گروه هم میگویند این راهش نیست. تو مگر نمی خواهی اصلاح شود؟ تو خودت را محروم کردی یک عده هم که داشتند از حرفهای تو استفاده میکردند محروم شدند. این روشش نبود. آیا به قول سعدی تو مثل یک کسی هستی که طبیب هستی، طبیب هم باید چاقوی جراحی داشته باشد، پاره کند هم باید سوزن بخیه داشته باشد بدوزد. تو فقط پاره کردی و رفتی. تو این کار را نکردی این زخم همچنان مانده. یک گروه هم میگویند این حاکمیت امروز فقط چاقوی جراحی لازم است و باید پاره کنی و بروی. خب الان به قول حافظ «تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم؟ » تصمیم گیری در یک پروسه بزرگ اجتماعی سخت است. گاهی در خانواده خودتان یکی دو پدر و مادر هستید و یکی دو خواهر برادر. برای این هم تصمیم گیری سخت است آن وقت برای یک سیستم کلان چطور میشود تصمیم گیری کرد ولی من با اطلاعاتی که دارم میبینم آن بدنه اصیل روحانیت، ان دو گروه را کنار بگذاریم که هیاهو هم برای آن دو گروه است. آنهایی که در مدرسه فیضیه مینشینند چند روحانی فاضل با تجربه و باتقوای باسابقه انقلابی گری دارند و چند صد تا روحانی تازه به دوران رسیده یا آنها که منافعی دارند. شما اینها را باید آنالیز کنید. چند مرجع تقلید آن فضا را تایید کردند؟ تازه مراجع انتقاد کردند. آن روحانیت است. روحانیت اصیل و سابقه دار و پیشکسوت و فاضل و باتقوا را از یک طلبه مثل من باید جدا کنیم. نباید من و آقای زائری و آقای پناهیان و آقای دانشمند را در کنار شهید مطهری و شهید بهشتی و مرحوم فلسفی نشاند. آنها جایگاهشان و شخصیت و مطالب و بیاناتشان، عمق مطالبی که از نظر علمی میگویند با آنچه من و امثال من میگویند خیلی متفاوت است. ولی در عین حال من فکر میکنم بدنه اصیل روحانیت تا حدود زیادی به وظایف خودش عمل میکند و این باید به اطلاع مردم هم برسد. مردم نگویند چرا مراجع داد نمی زنند. مراجع هم در حد خودشان در جایگاه خودشان حرف میزنند. آن وقت آن پناهگاه مردم بودن و مورد مراجعه مردم بودن را هنوز میبینیم که هست.
وقتی شما میگویید امروز مردم حتی جواب سلام شما را نمی دهند یعنی اینکه جایگاه روحانیت یک مقدار از اول انقلاب تا امروز تضعیف شده. آیا اگر بر اساس نظریه اول انقلاب روحانیت بخش نظریه پردازی را به عهده میگرفت و وارد کار اجرایی نمی شد اکنون این تغییر جایگاه اتفاق میافتاد؟
این یک بحث خیلی ریشهای و عمیق است. اگر ما در راس این هرم قائل به ولایت فقیه شدیم، یک وقتی یک کسی نظریهای به نام نظارت فقیه داد و گفت فقیه باید نظارت کند. خب فقیه که کارش نظارت نیست. پارکبان شهرداری و بقال محل هم نظارت میکنند مادربزرگ مرحوم من هم نظارت میکرد. فقیه هم نظارت میکند. اما اگر قائل شدیم به ولایت فقیه این دیگر به قول معروف شترسواری دولا دولا نمی شود. ولایت یعنی پدر که اجازه ازدواج اول دخترش را باید بدهد و اگر نظر پدر این بود که این ازدواج مصلحت دخترش نیست و دخترش گفت من باید با همین ازدواج کند، اینجا پدر میتواند اعمال ولایت کند و اجازه ندهد. این شرع و قانون این اجازه را به من داده. وقتی ما قائل به ولایت فقیه شدیم، این ولایت باید اعمال شود یعنی باید در مصدر کار باشد. مصدر کار فرقی نمی کند که در راس این هرم یک روحانی باشد یا اینکه نه، در نمایندههای مجلس هم باشد در دانشگاهها هم باشد در دفتر ولی فقیه در ارتش هم باشد، در سپاه و نیروی انتظامی هم باشد، در قضات هم باشد. دیگر وقتی آمد همه جا پخش میشود. یا یکسره بگوییم ما قائل به ولایت فقیه نیستیم. فقیه ولایتی ندارد فقط میتواند نظارت کند. یا نظریه پردازی کند. حق عزل و نصب ندارد. رئیس قوه قضاییه را حق ندارد ولی فقیه نصب کند ساز و کار دیگری دارد. این دو مبنای مختلف میشود و جای بحثش هم اینجا نیست باید نظریه پردازان بزرگ دو گروه با استدلالات و نمونهها و تجربههای تاریخی این را به بحث بگذارند که کدامش درست است و اگر ما ملتزم به هر کدام شدیم، چه کنیم که آفتها و ضررهایش کم شود و به حداقل برسد. کدامش خسارتش کمتر است آن را بگیریم. به انضمام روان شناسی خود آدم که اگر یک قدرتی پیدا کرد چگونه میشود. الان چرا مسوولین ما وقتی یک پستی گرفتند حاضر نیستند خودشان را کنار بکشند مدام تلاش میکنند دوباره بیایند. روانشناسی میگوید وقتی آدم پستی، مقامی، میزی پیدا کرد به این سادگی که آن را رها نمی کند. باید آدم را شناخت. ما ربات نیستیم که برنامه برایمان تعریف کنند بگوییم خب برنامه شما تمام شد برو خانه ات. نه این پست و مقامی داشته و خیلی عظمت میخواهد که آدم بتواند وقتی قدرتش تمام شود رها کند. منتهی ما این را به آقایان و حاکمان میگوییم که اینقدر برای مسوولان امتیاز نگذارید که وقتی دوره پستش تمام شود آنها آنقدر شیرین بوده باشد که هزار تلاش حق و غیرحق کند که دوباره به آن پست برسد. کما اینکه در دنیا میبینیم که آقای ماهاتیر محمد مالزی را از صفر به صد رساند خودش هم راحت رفت کنار. نلسون ماندلا وقتی دوره ریاست جمهوری اش تمام شد گفت من امروز از دومین زندانم خلاص شدم. روسای جمهور امریکا بعد از دو دوره دیگر برای دوره سوم و چهارم هیچ کدام را تکراری نمی بینیم. این فقط مسوولان ما هستند که آنقدر عطش خدمت دارند، احساس تکلیف دارند شب خوابشان نمی برد که میخواهند برای بار دهم هم بیایند. اگر رئیس جمهور نشدند نماینده مجلس شوند، وزیر شوند یا خلاصه یک پستی داشته باشند. مشخص است که این پست خیلی شیرین است.
البته مخالف نظر ما هم وجود دارد مثلا در بحث فیضیه آقای رحیم پور ازغدی یک انتقادی میکند و میگوید که روحانیت سکولار شده. برای حضور روحانیت مرزبندی وجود دارد؟
آن بحث درون روحانیتی است و اجازه بدهید آن را اینجا نیاوریم. باید آقای رحیم پور ازغدی بنشیند، یک شخص دیگر هم که از نظر علمی هم قد ایشان است بنشینند با هم صحبت کنند. چون الان آقای رحیم پور یک طرف صحبت میکند، طرف مقابل هم یک طرف. این باید در یک مناظره رودررو و صریح تحت قضاوت افکار عمومی مشخص میشود. فعلا هر کسی تنها به قاضی میرود و معمولا اینطور است که هر کس تنها به قاضی برود راضی هم برمی گردد. من یک وقتی که چند خانمی که در خیابان انقلاب روسریشان را برداشتند و به دختران انقلاب معروف شدند، من به یکی از مسوولین صداوسیما در همان روزها یک جلسهای داشتیم گفتم من جای شما بودم یکی از اینها را به تلویزیون میآوردم که حرف بزند. تبلیغات وسیع هم میکردیم، امنیتشان را هم تامین میکردیم. منتهی یکی از خانمهای تحصیلکرده موافق حجاب را میآوردیم که مناظره کنند. هر کس از نگاه قشر خودش دلایلش را بگوید. قرآن میگوید قل هاتوا برهانکم. نباید آن دخترک را به نیروی انتظامی برد. باید در رسانه حرفش را بزند. چون او میگوید از طرف جمع کثیری از مردم آمده. ما یکی دو نفر نیستیم که این فکر را داریم، ما بیشتریم و باید حرف بزنیم. همچنان که شهید مطهری این را آورده که استاد کمونیست باید خودش بیاید البته کسی هم باشد با او مناظره و نقد کند. آقای رحیم پور ازغدی هم که این حرف را زده با کسانی از دیدگاه مختلف اما در همان سطح باید بنشینند با هم مذاکره و مناظره کنند. اصلا آرایشان به هم نزدیک میشود. اما فعلا چون یک طرفه حرف میزنیم این دعواها زیاد میشود.
در ایام محرم قرار داریم زمانی که بازار تریبونهای مداحی داغ است امروز یک انتقادی که وجود دارد این است که ما تریبونها را از سخنرانهای باسواد که سالها اصل بودند و سابقه داشتند گرفتیم و به مداحهایی دادیم که سواد حوزوی ندارند و بیشتر به دنبال ایجاد یک شور هستند. چقدر این کار ایراد داشت و باعث شد به جایگاه دین ضربه بخورد؟
هر کجا که ما گرفتار افراط و تفریط شدیم لطمه خوردیم. چه در قصه عاشورا، چه مسائل سیاسی یا اقتصادی. در مسائل عاشورا هم ما به شور احتیاج داریم هم شعور. یک سخنران که فقط تحلیل علمی کند ولی آن شور و شوریدگی عاشقانه نسبت به حضرت اباعبدالله و اصحابش نباشد، مثل اینکه یک آقایی فقط مدام به خانمش از نظر فکری بگوید من به شما علاقه دارم ولی این زن دوست دارد مرد به او ابراز محبت کند و او را نوازش کند. گاهی او را ببوسد یا برایش دسته گلی بخرد یا او را تحسین کند. یعنی زندگی هم با احساس همراه است هم با عقل و تدبیر. هر کدام را بگیری زندگی لنگ میزند. ما در مساله عاشورا هم به هر دو نیاز داریم. اما هر جا گرفتار افراط شدیم اشتباه بود. مداحیها را زیاد کردیم اندیشه ورزیها را کم کردیم. یک سره اندیشه ورزی کردیم هیچ شور و احساسی ندادیم، هر دو طرف لطمه خوردیم. به همین خاطر من معتقدم دو کار باید بکنیم، سخنرانان و مداحان باید با مطالعه باشند. شعری که میخواند ریشه دار و مفهوم دار باشد. اگر هم شور و احساس و تحریک عواطف است، یک تحریک عواطف از یک حال برخواست از اندیشه باشد.
ما الان چیزهایی که به عنوان زبان حال داریم، نیر تبریزی یک تصویر شطرنجی درست میکند خیلی زیبا: ای فرس با تو چه رخ داد که خود باخته ای؛ میگوید وقتی اسب بی صاحب حضرت سیدالشهدا به خیمهها برگشت، زبان حال یکی از این اهالی خیمه را میگوید با مهرهها و قوانین بازی شطرنج:ای فرس با تو چه رخ داد که خود باخته ای؟ مگر اینکه تو شه انداخته ای؟ این را نمی شود گفت در هیچ کتابی هست یا سند دارد ولی یک تصویر زیبای پر از عواطف و احساسات است که خیلی با زلال دل آدمی بازی میکند و میتواند انسانها را به هیجان بیاورد. یک کسی هم که از این صحنه گزارش تاریخی درست میدهد باید با یک لحن و بیان زیبا بگوید. هر کسی و هر جایی که این دو عنصر را به افراط رفتیم لطمه خوردیم. یکی پس این است که گویندگان و مداحان باید مطالعه و فکر کنیم و اگر خودمان بلد نیستیم از یک صاحب فکری بپرسیم. من یک وقتی به استاد رسول جعفریان زنگ زدم که من اصلا فکر میکنم امام علی فرزندی به نام ام کلثوم نداشته. چون ام کلثوم یعنی مادر کلثوم. وقتی این کنیه گذاشته شده که او بزرگ شده و فرزند دار شده که اسم فرزندش کلثوم بوده. این اسم خودش چه بوده؟ عرب که اسم بچه را ام کلثوم نمی گذارد تا بزرگ نشود و مادر نشود. ایشان فرمود ما الان اسامی داریم که هر چه در تاریخ جستجو میکنیم همین کنیه است و اسمشان برای ما مشخص نیست. مثل ابوذر. وقتی آدم از یک شخص میپرسد مشکل حل میشود. یک شعر به دست یک مداح رسیده از یک شخصی درباره آن بپرسد. یک روز مقام معظم رهبری از شعرا پرسید این چه شعری است که میگویید قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد؟ این همه آیات جهنم در قرآن است این وصف علی است؟ این شاعر باید بداند یا بپرسد یا سخنران هم باید سوال کند و مطالعه کند. گاهی یک حرفی درست است اما برای زمان ما مناسب نیست. اگر فقط نصفش را بگویی خراب میشود. از آن طرف مردم هم باید مطالبه کنند. اگر یک حرفی با عقل نخواند با منطق جور درنیامد با روزگار ما نخواند باید بپرسند که این چه حرفی است. هر کدام از این دو نبود مجلس امام حسین پر میشود از خرافات و حرفهای نسنجیده.
به نظر میرسد بین شور و شعور ما آنقدر شورش را زیاد کردیم که آشمان شور شده.
همین طور است. گاهی در سه ساعت مجلس، دو ساعت و نیم سینه زنی است، یک ربع هم چایی و 5دقیقه هم یک آقایی صحبت میکند.
مسئله دیگر این است که در تریبونهای مداحی بحث ایجاد شور به سیاست میرسد و عملا بخشی از تریبونهای سیاسی همراه با توهین تشکیل داده است تحلیل شما چیست؟
ما بخواهیم یا نخواهیم یک ملت سیاسی شدیم و این را نمی شود محدود کرد. الان در بازار، دانشگاه، مدرسه، کنسرتها حرف سیاست میزنند در مداحی هم میزنند. اما این حرف باید پخته و اساسی و ریشه دار باشد. جناح مندانه نباشد که ما هر بار به یک جناح رو کنیم و به یک جناح پشت کنیم. اگر خواستیم نقد کنیم به هر دو جناح نقد داشته باشیم و اگر خواستیم تایید کنیم موارد مثبت هر دو جناح را در نظر بگیریم. آن چیزی که مردم را ناراحت میکند ورود یک مداح به عرصه جناحی است. یک مداح اگر در انتخابات گفت از مردم خواهش میکنم در این انتخابات شرکت کنید که باعث عزت ما است، هیچ کس نمی گوید نباید این حرف را میزد. آنجا مردم ناراحت میشوند که مداح به یک گروه جسارت میکند و حتی توهین میکند. حق هم با مردم است. و لذا ما باید این جایگاهها را بفهمیم که اگر خواستیم انتقاد کنیم یا تایید کنیم در چه حدی و در چه سمتی باشد. گاهی تاییدها هم به سمت چاپلوسی میرود تایید باید در حدی باشد که دین ما به ما اجازه داده و عقل حکم میکند. گرفتار افراط و تفریط نشویم.
ما وقتی میخواستیم وقتی بگیریم تا برای مصاحبه خدمت شما برسیم مسوول دفترتان گفت به برنامهای از طرف دفتر رهبرانقلاب رفته اید آیا روابط با دفتر ترمیم شده است؟
بله من چند وقت پیش دعوت شدم و این دعوت برای اولین بار نبود و چندین مرتبه دیگر هم دعوت شده بودم. ما با مسوولین اصلی نظام مشکلی نداریم بلکه تعدادی از مسئولین میانی هستند که گاهی تصمیمات خیالبافانه میگیرند البته این به معنای نداشتن انتقاد نیست.