گروه جامعه: سایت امتداد نوشت: جامعه ایران در حالی روزهای تلخ پائیز 98 را پشت سر گذاشته که، تبعات اتفاقات رخ داده در آبانماه سال جاری، همچنان فضای سیاسی و اجتماعی کشور را تحت تاثیر خود قرار داده است.
سعید معیدفر، جامعه شناس و استاد بازنشسته گروه علوم اجتماعی دانشگاه تهران با اشاره به اتفاقات آبان 98 و تاثیرات آن در جامعه ایرانی در گفتگو با امتداد، اظهار داشت: به شخصه با این تحلیل که اتفاقات پائیز امسال را تحت یک برنامهریزی و سازمان مشخص دانسته و یا به مانند حاکمیت، آن را مطلقا به عوامل خارج نشین و بیرونی مرتبط بدانیم، موافق نیستم.
* چکیده اظهارات او را در ادامه میخوانید:
به اعتقاد من، اتفاقات آبان ماه، یک رفتار واکنشی از سوی جامعه ایران بود که تبعات و خروجی این واکنش را نیز به شکل گسترده در فضای سیاسی و اجتماعی کشور دیدیدم. به عبارت دیگر، با توجه به بنبست جدی سیاستهایی که منجر به انسداد در فعالیت کنشگری جنبش مدنی از سال 88 رخ داد، این اتفاقات را شاهد بودیم. در کنار این مهم، اصلاحطلبان نیز پس از اتفاقات سال 88 به اتخاذ رویکردی عکسالعملی و واکنشی روی آورده و صرفا برای داشتن یک اکت سیاسی پا به میدان گذاشتند.
حمایت از روحانی در روزهای سرد و کساد در حوزه سیاستورزی در سال 92 با توجه به عملکرد دولت یازدهم، خروجی نسبی را ثبت کرد و این رویکرد حمایتی، بدون هدف و برنامهریزی منسجم و مشخص و با رفتاری عکسالعملی در انتخابات 96 نیز تداوم یافت.
به عقیده من، نتیجه این بیبرنامگی در گروههای سیاسی در سالهای اخیر باعث سرخوردگی و یاس و ناامیدی در جامعه شد. به این سان که با تغییر رویکرد روحانی پس از انتخابات 96 در طول تنها، چندماه و روزهای پس از آن، آب سردی بر پیکره امید جامعه ریخته و این یاس را به شکلی دومینو وار به وجود آورد. مجموعه این عوامل، نهایتا جامعه را به سوی یک انفعال و رفتار عکسالعملی سوق داد که میتوان به نوعی، اتفاقات دیماه 98 و آبان 98 را نیز در همین دایره تعریف و تحلیل کرد. بر این اساس، اتفاقات آبان را نه یک جنبش، که تنها میتوانیم به آن به دید یک رفتار واکنشی و عکسالعملی از سوی طبقه تنگدست جامعه نگاه کنیم.
اتفاقاتی که در نهایت نیز به سرکوب شدید و وحشتناک منجر شده و اوضاع را پیچیدهتر از گذشته کرد. امری که به زعم من، ابتکار عمل را نیز از دست همه نیروها و بازیگران عرصه سیاست ایران گرفته و در ادامه نیز خواهد گرفت.
اوضاع کنونی جامعه ایران در حال حاضر به سمت شرایطی پیش رفته که حتی، بزرگترین استراتژیستهای اجتماعی دنیا نیز توان ساماندهی آن را در صورت تشدید وضعیت نخواهند داشت. چرا که ما اکنون در یک کلاف سردرگم از وضعیتی چندساله به سر میبریم که در دهه آخر با یک تساعد هندسی روبرو شده است. در چنین شرایطی، نهادهای انتصابی و نزدیک به هسته سخت قدرت به شکلی فطری و ماهوی از مشارکت دادن سایر بازیگران در ساختار قدرت حذر میکنند و نتیجه آن به نوعی، تضعیف روزافزون نهادهای دموکراتیک بوده و خواهد بود.
در این وضعیت، متاسفانه حاکمیت، نفوذی جز اعمال قدرت در میان بدنه اجتماع ندارد و اگر اعتقاد داشته باشیم که نخبگان در افکار عمومی مردم، تاثیرگذار هستند، باید نسبت به ترمیم استوانههای فکری جامعه اقدام عاجل صورت بدهیم.
در شرایطی که آسیب جدی و بنیادین به سرمایه اجتماعی وارد شده، باید نسبت به کنش احزاب مستقل از حاکمیت تسهیل گری کرده و بستر لازم برای گفتگو نخبگان با مردم را برای پرکردن شکاف دولت-ملت فراهیم کنیم. البته، اگر چنین فرضی نیز در نهایت بتواند کارساز عمل کند.