گروه سیاسی: مدیرگروه جامعه شناسی سیاسی انجمن جامعه شناسی گفت: یک تفکر اشتباهی وجود دارد که در حوزه نظام سیاسی ایران تصور میشود با سرکوب و پاک کردن صورت مسئله میتوان شرایط را کنترل کرد اما این شیوه برخورد با اساتید دانشگاهها را ملتهب میکند و تبعات جبرانناپذیری به همراه دارد.
به گزارش سایت دیدهبان ایران؛ پس از فتح دولت، مجلس، صدا و سیما و... حال اتوبوس خالصسازی به ایستگاه دانشگاه رسیده است. هر روز نام اساتیدی به عنوان تعلیق یا اخراج شده منتشر میشود که جزو سرمایههای کشور و اعتبار دانشگاه هستند اما جای این اساتید را قرار است چهرههایی همچون امیرحسین ثابتی، مجری عضو جبهه پایداری و عباس موزون مجری برنامه «زندگی پس از زندگی» بگیرند.
یک روز پس از بیانیه صنف اساتید دانشگاه که در آن به واگذاری بخش مهمی از اختیارات وزارت علوم به نهاد دیگر و دخالت فراوان نهادهای امنیتی اطلاعاتی در رابطه با مباحث درون دانشگاه در سالهای اخیر اعتراض شده بود، در مقابل سکوت وزارت علوم به عنوان وزارتخانه متولی و مرتبط با موضوع اخراج اساتید، وزارت کشور بیانیهای صادر و از اقدام وزارت علوم برای اخراج «معدود اساتیدی که دچار رکود علمی بوده، اما نقش مهمی در نمایشهای رسانهای داشتهاند»، تقدیر کرد. به باور تحلیلگران صدور این بیانیه از جانب نهاد امنیتی، مهر تاییدی است بر سند منتشرشده در فضای مجازی مبنی بر طرح پیشنهادی وزیر کشور به رئیسجمهوری جهت پاکسازی گسترده دانشگاهها و جایگزینی استادان منتقد و معترض با نیروهای همسوی دولت. به منظور تحلیل آنچه در صحنه دانشگاههای کشور در حال رخ دادن است، سایت دیدهبان ایران با احمد بخارایی، استاد دانشگاه و مدیر گروه جامعهشناسی سیاسی انجمن جامعهشناسان به گفت و گو نشسته است. او معتقد است باقی اعضای هیئت علمی نباید نسبت به این روند سکوت کنند و آرام بنشینند و هر کدام راهی را برای تاثیرگذاری انتخاب کنند. بخارایی همچنین میگوید که یک تفکر اشتباهی وجود دارد که در حوزه نظام سیاسی ایران تصور میشود با سرکوب و پاک کردن صورت مسئله میتوان شرایط را کنترل کرد اما این شیوه برخورد با اساتید دانشگاهها را ملتهب میکند و تبعات جبرانناپذیری به همراه دارد. مشروح این گفت و گو را در ادامه بخوانید.
آنچه اکنون شاهدش هستیم، بحث اخراج اساتید است که به صورت گسترده هر روز یک اسم منتشر میشود. اغلب افراد معتقدند که این روند بیشتر به خاطر حوادث شهریور ماه سال گذشته و حمایت اساتید از دانشجویان است، شما فکر میکنید که اساسا اگر اعتراضاتی در کشور رخ نمیداد، رویکرد دولت سیزدهم نسبت به اساتید منتقد چگونه بود؟ آیا بازهم دست به حذف اساتید میزد؟
داستان ایران و مشکلات و مسائل اجتماعی آن بسیار فراگیر و قوی است و قدمت دارد. اینگونه نیست که اخراج اساتید منوط و مشروط به یک پدیده خاص، برای مثال شهریور ۱۴۰۱ و موضوع مهسا امینی باشد؛ سالهاست که در دانشگاهها به انواع مختلف شاهد این نوع تقابلها بودیم. به عنوان مثال همیشه گفته میشد که بنابر دستور رهبری کرسیهای آزاداندیشی باید اجرا میشد اما در این چند ده سال یک بار هم اتفاق نیافتد و گفت و گویی صورت نگرفت. این امر علی رغم درخواستهای مکرر ما از دفتر نمایندگی نهاد رهبری در دانشگاه بود. در واقع میخواهم بگویم که ما به اصلاح با یک طیفی از مخالفتها مواجه هستیم و طبیعی است که وقتی یک آبی به مرور حرارت میبیند، به نقطه صد درجه که میرسد تغییر ماهیت میدهد و از مایع به بخار تبدیل میشود. داستان ما در دانشگاه هم به همین صورت است. فشارها، مخالفتها، تهدیدها و تمام برخوردهای ضد علم و حقوق اجتماعی، گزینش، بحث ارتقاها و حتی فضای داخلی کلاسها همه و همه همان آبی بود که داشت حرارت میدید و با وقایعی مثل مهسا امینی آن نقطه جوشی بود که باعث شد این اتفاق بیافتد.
موضوع اما اینجاست که متاسفانه یک تفکر اشتباهی که وجود دارد این است که در حوزه نظام سیاسی ایران تصور میشود با سرکوب و پاک کردن صورت مسئله میتوان شرایط را کنترل کرد اما این خطای بزرگی است که عناصر کلان نظام سیاسی ما چندین دهه با آن درگیر هستند و از آن درس نمیگیرند. امروز که اساتیدی از دانشگاههای فنی اخراج میشوند، جای طرح این پرسش است که مگر یک دانشگاه فنی چه قدر میتواند تحلیل سیاسی یا حتی به لحاظ سیاسی و اجتماعی تاثیرگذاری داشته باشد؟ فرض کنید اصلا یه جایی هم موضعی گرفته شده باشد که چندین استاد هم اخراج شدند آیا به معنای این است که فقط این چند نفر اینگونه فکر میکنند؟
ما یک نقد آشکار داریم که برخی اساتید بروز میدهند و یک نقد پنهان داریم که با اطمینان خاطر میگویم که بیش از 90 درصد اساتید همنظر با اساتید اخراج شده هستند. فکر میکنید با اخراج چند ده نفراز این اساتید به نتیجه میرسید؟ سوال این است که چرا مفهوم را نمیبینید و به مصداق نگاه میکنید؟ چرا به فکر و اندیشهای که در دانشگاه در جریان است توجه نمیشود؟ متاسفانه در اینجا هم مانند سایر موارد برخورد اشتباهی صورت گرفته که قطعا به نفع نظام سیاسی نخواهد بود. اگر به نفع نظام سیاسی نباشد به نفع ملت هم نخواهد بود. ما از نگاه جامعهشناسانه موافق انقلاب، خشم و شورش از هر جهت؛ چه علیه مردم به سوی نظام سیاسی و چه از طرف نظام سیاسی علیه مردم نیستیم. از این رو وقتی فضای بیاعتمادی دامن زده و مشارکت تهدید شود، همانند برخورد با اساتید، فردا دانشگاه هم ملتهب خواهد شد و پیامدهای جبران ناپذیری خواهد داشت. چند ماه دیگر هم انتخابات مجلس در پیش است و کماکان که در انتخابات سال گذشته برای اولین بار تنها 42 درصد از افراد در انتخابات مشارکت داشتند و این خود حاکی از بحران مشارکت سیاسی بود. پرسش از مسئولان این است که برای شما این کاهش مشارکتهای سیاسی جذاب است؟ چه نفعی برایشان خواهد داشت؟ آیا صرفا با افزایش فروش نفت و غنیسازی انرژی هستهای تمام مشکلات حل خواهد شد؟ آیا این نظام سیاسی است که مطابق احادیث و آیات میخواهد؟ این همان چیزی است که وعده داده شده بود؟ بسیار تعجب میکنم از این برخوردهای بچهگانه. فکر می کنم اخراج اساتید، انتقام از همراهی جامعه دانشگاهی با اعتراض هاست.
در میان صحبتهایتان اشاره کردید که «گفت و گو» راهحل این معضل است؛ همانظور که در بحبوحه اعتراضات شعار اصلی حاکمیت و دولتمردان گفت و گو بود، فکر میکنید که تعریف گفت و گو از نظر حکومت چیست؟ آیا صرفا یک شعار است؟
همانطور که مصداقی اشاره کردم در همان موضوع دانشگاهها، کرسیهای آزاداندیشی است که من هیچگاه شاهدش نبودم. همه اینها یک شعار بود و متاسفانه نظر با رفتار بسیار متفاوت است. نظر زیر بیرق آیات الهی «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» یک تئوری است که میگوید به بندگانی که میشنوند و انتخاب میکنند، بشارت ده. دنیا، دنیای گفت و شنود است ولی رفتارهای حکومت در تعارض جدی است و گاهی حتی 180درجه اختلاف بین نظر و رفتارشان وجود دارد. رفتارشان کاملا ضدگفتمانسازی است که بروز تاسف بارش همین پدیدهای است که امروز اتفاق افتاده است. یک استاد دانشگاهی که تحصیلاتی را طی کرده و مراحلی را گذرانده، این فرد دیگر شغلی ندارد. چگونه میتوانید چنین فردی را به راحتی و صرف این که صحبتی، نقدی یا توییتی داشته است، اخراج کنید؟ این کارها احمقانه است.
فکر میکنید با اخراج اساتید کنشگریشان متوقف میشود و به زعم حکومت دیگر خطری نخواهند داشت؟
به جهت شخصیتی و علمی معمولا همکاران ما در دانشگاهها و کسانی که سالم هستند، آلوده بیزینس نشدهاند و سلامت علمی دارند، تمام توان و نقطه اتکایی که دارند همین حقوق وزارت علوم است. حتی همین درآمد هم در قبال درآمد سایر اساتید در سایر نقاط جهان ناچیز است. اما با همین حقوق معیشت خود را تامین میکردند و حالا دچار بحران معیشت خواهند شد. در رابطه با کنشگری هم که اشاره کردید باید بگویم بر اساس هرم مازلو معیشت در جایگاه نخست است. همانظور که در احادیث هم آمده است که فقر کفر میآورد. حال چه استاد دانشگاه و چه یک شهروند وقتی از معیشت درست و درمانی بهرمند نباشد عطایش را به لقایش خواهد بخشید، هر چند همکاران ما در دانشگاه آنقدر بزرگوار و بزرگمنش هستند که تا دقیقه نود بر مواضع خودشان اصرار میورزند. حالا وظیفه ما این است که تا زمانی که در دانشگاه هستیم، صدای آنها باشیم. ممکن است دیر یا زود ما هم به سرنوشت آنها دچار شویم و در ادامه این وظیفه بر دوش دانشجویان و رسانهها قرار خواهد گرفت. به همین خاطر از سایت تحلیلی خبری «دیدهبان ایران» تشکر ویژهای دارم که به این موضوع میپردازد.
خطر مهاجرت اساتید و دانشجویان به دنبال این اخراجها چهقدر جدی است؟
من از شما میخواهم که کلمه «مهاجرت» را استفاده نکنید و به جای آن بگویید «فرار». مقصد یک جاذبه تعریف شدهای دارد، فرض کنید که یک پزشک به دنبال ارتقای شغلی خود مهاجرت میکند ولی وضعیت یادشده فرار است و موضوع دافعه مبدا است. فرد سرگردان و حیران است و حتما شنیدهاید که کسانی که در کشور تحصیلات عالیه دارند متاسفانه در کشور مقصد شغلهای پایینی دارند. بنابراین آنچه اهمیت دارد، جاذبه مقصد نیست بلکه دافعه مبدا است. در این سالها هفت تا هشت میلیونی که از کشور رفتند و از نظر کیفی در موقعیت پایینتری قرار گرفتند. چراکه همه تحصیلات و مقامهای بالایی داشتند. رخدادهایی از جمله اخراج اساتید هم به این موضوع دامن میزند و چه تاسف بار است برای جامعهای که اساتید، انسانهای فهیم و صاحب تخصصش را از دست دهد و کسانی بمانند که عمدتا صاحب تخصص نیستند. اگر هم تخصصی داشته باشند، تخصص درجه دو محسوب میشود و به تظاهر و همنوایی با هنجارهایی که نهایتا به ساختاری شدن بیشتر و بیشتر فساد کمک میکند، روی میآوردند.
تحلیل برخی از افراد این است که در پشت پرده اخراجهای صورت گرفته جبهه پایداری است که بعد از اینکه دولت، مجلس، صداوسیما و... را به نوعی «خالصسازی» کردند، حالا نوبت به دانشگاهها رسیده است، با این تحلیل موافق هستید؟
تقلیل دادن علتها به یک علت آن هم در نگاه جامعه شناسانه چندان صحیح نیست. مجموع علل وجود دارد که جبهه پایداری که علنا دیگر جبهه ناپایداری است، بخشی از این جریان است. اما از راس تا ذیل همه از آن حمایت کردند. آنچه باید به آن توجه کرد نوع فکر و اندیشه است. بدین معنا که شما یک مفهومی دارید که در قالبهای مختلف بروز پیدا میکند؛ یک بار در قالب جبهه پایداری، یک بار در قالب دیگر در افکار، نهادها و سازمانها. به عنوان مثال همین وزرای آقای رئیسی در جبهه پایداری هستند اما مسئله و مقصر اصلی آن ایدئولوژی است که تخصص را به حاشیه میراند، فرقی هم نمیکند چه جبههای یا فردی باشد.
یک به اصطلاح منظومه فکری که متاسفانه خروجیش هم به ضرر همبستگی ملی و هم به ضرر همان چیزی است که انقلاب سال57 برای آن اتفاق افتاد؛ یعنی حفظ اسلام و ترویج دین. این منظومه فکری است که آدمها را تبدیل به خودی و غیرخودی میکند، تبدیل به مومن و غیر مومن میکند و با همه برخورد خشونتبار و فیزیکی دارد. امروز با اساتید دانشگاههاست و فردا در زندانها و خیابان و همه و همه سبب افزایش خشونت کلامی و فیزیکی هم میشود. حتی وقتی نمیگذارند یک خبر یا اطلاعاتی منتشر شود هم یک نوع خشونت کلامی است. وقتی توزیع نابرابر ثروت و پارتیبازی رخ میدهد و شایستهسالاری نیست، اینها همه خشونت است. ایجاد یک محدوده خودی هم یک نوع خشونت علیه جامعهی مدنی است. ما شاهدیم که خشونت از شکل سخت تا نرمش در جریان است. «جواد روحی» هم یک نوع خشونت است و نمونههای زیاد دیگری هم داریم؛ جوانی که از او اقرار گرفتهاند که مکانی یا چیزی را آتش زده، مگر اعترافات بعد از سلول انفرادی که خود یک نوع شکنجه سفید است، قابل استناد است؟ این جوان [جواد روحی] را سه بار به اعدام محکوم کردید و سرانجام از دست رفت حالا ما فقط صدای این جوان را شنیدیم اما از دیگران که خبر نداریم. مگر در ایران کم هستند کسانی که صدایی ندارند؟ میخواهم بگویم این خشونت یا همان منظومه فکری جلوههای مختلفی دارد؛ از داستان اساتید تا انواع دیگرش. حالا شما به جبهه پایداری اشاره کردید که جبهه ناپایداری اجتماعی است.
در واقع در روند جذب اساتید جدید، این «تعهد» است که به جای «تخصص» مینشیند؟
تعهد واژه مقدسی است اما اینکه به چه متعهد باشند مسئلهاست؛ به یک ساختار سیاسی که ماهیتاً بیعدالتی را دامن میزند و سبب توزیع نابرابر ثروت وقدرت است؟ مگر ما کم میشناسیم انسانهایی را که در این چند ده سال یک شبه ره صدساله را از لحاظ ثروت طی کردهاند؟ اگر من اشتباه میگویم از من بخواهید که نام پنج نفر را بیاورم و بگویم مثلا فلان نماینده مجلس پله پله تا اینجا را طی کرده است. در صورتی که چنین پرسشی ضد اسلامی است و سبب تشویش اذهان عمومی میشود.
امروز در این ایام ملتی که عازم اربعین شدهاند، جای تحلیل دارد که این رفتارهای هیجانی چه بار منفی دارند؟
شهرداری در خیابانها بیلبورد زده است که «این حسین (ع) کیست که دنیا در قبالش هیچ است» بسیار خوب، شما پس چه هستید که در نگاهتان دنیا همه چیز است و برای ثروت و قدرت به جان هم میافتید؟ مگر نمیگویید اربعین و حسین، پس چرا انقدر تظاهر؟ بحث تعهد درست است؛ فرد باید به حقوق الهی و انسانی متعهد باشد ولی تعهدی که دستکاری شده و مفهموم دیگر داشته باشد درست نیست. مثلا شما میگویید «شیر» منظورتان شیر خوراکی است ولی فرد شیر آب را تصور میکند و اشتباه اینجاست. در دل تعهد، تخصص است و در دل تخصص، تعهد است؛ هر دو دو روی یک سکهاند، مگر الان بحث اخلاق حرفهای در دنیا مطرح نیست؟ کسانی که این دو را از هم تفکیک یا اولویتبندی میکنند، از جانب خودشان تعریف دیگری برای این موضوع در نظر میگیرند که صحیح نیست. بنابراین تیم نظام سیاسی که باعث فرار یا منکوب شدن شخصیت شود، همانند کاری که لایحه حجاب و عفاف منجر میشود، اصلاحی در تفکر فرد ایجاد نمیکند.
فکر میکنید اساتیدی که اکنون جذب و جایگزین میشوند تخصصی دارند؟ با توجه به نامهای هم که گفته میشود از سوی وزارت کشور منتشر شده است، چه ویژگیهایی دارند؟
این موضوع جدیدی نیست و در این چند دهه شاهد این گونه اتفاقات در گزینش بودیم که افرادی جذب میشدند یا دستکم در اولویت بودند.
در همه دولتها چنین بوده است؟
از پیش و در دولتهای قبل هم با اندکی فراز و فرود این موضوع مطرح بود. اساتیدی که جذب میشوند قاعدتا باید تظاهر کنند که همسو هستند. من با اطمینان میگویم که حدود 90 درصد ازهمکاران ما در دانشگاهها با اینکه در تمام مراحل گزینش هم پذیرفته شدهاند، با افکار کسانی که اخراج شدهاند همسو هستند. متاسفانه مراحل گزینش افراد را به دروغگویی و تظاهر سوق میدهند. بنابراین باورم این است که موضوع مهمی نیست و پیش از این نیز بوده است و خواهد بود. از زمان آقای احمدینژاد بیشتر هم شد و حتی در دانشگاه ما بیش از 200 روحانی داریم که استاد عضو هیئت علمی هستند و مدارکشان را معادل سازی کردهاند.
برخی از اساتیدی که اکنون تعلیق یا اخراج شدهاند، از جمله افرادی بودند که پس از سال 88 جذب هیئت علمی شدهاند (برای نمونه دکتر محسن برهانی) چگونه است که حکومت از این اساتید احساس خطر کرده و دست به حذف آنها زده است؟
همان بحث 90 درصد اساتید است که ساختار فکریشان همسو با اساتید اخراج شده است و مجبورند جور دیگری تظاهر کنند. حالا روند به گونهای شده است که انقلاب فرزندان خود را میخورد. برای یک نتیجهگیری درست شما باید دور از ارزشهای شخصی به موضوع نگاه کنید و طبیعی است ساختار این است.
بنابراین یک دور باطل در حال شکلگیری است،بدین شکل که اساتید جایگزین شده هم بر اساس اقتضائات تغییر میکنند اما چهقدر میتوان امید داشت که این اتفاق برای این اساتید جذب شده هم رخ دهد؟
دیگر تبدیل به یک تاکتیک شده است و تصور این که اوضاع درست خواهد شد غلط است. مانند مقوله حجاب که با انواع برخوردها رو به رو شد و چیزی تغییر نکرد. بنابرین این رویه خواهد بود تا زمانی که عناصر نظام سیاسی ما صادقانه با هم گفتگو کنند و باب گفتگو باز شود. من نوعی که این حرف را میزنم انقلابی بودم و در جبهه شرکت کردم، من غیر خودی نیستیم و اگر ارتباطی هم با خارج داشتم مطمئنا دستگیر شده بودم. بنابرای نیاز به گفتگو در میان مسئولان است.
در این میان تکلیف دانشجویان چیست؟ با این روند به نظر میرسد خالصسازی در دانشجویان هم صورت گیرد. از سوی دیگر ورودی های جدید هم سر کلاس اساتیدی مینشینند که سطح علمی بالایی ندارند و از نظر ایدئولوژیکی هم نسل جدید هر چیزی را نمیپذیرد. به نظرتان چه واکنشی خواهند داشت؟
شما اشاره کردید به واکنش، متاسفانه سالهاست که دانشگاهها از لحاظ علمی افت داشتهاند. بوی علم خیلی به مشام نمیرسد وقتی میبینید که پایاننامههای لیسانس و دکتری در میدان انقلاب پیدا میشود و همه جا آگهیاش وجود دارد، از این مجمل حدیث مفصل بخوانید که در دانشگاهها چه خبر است! بنابراین نگران بعدش نباشید. اما پیشنهادم برای دانشجویان این است که مطالبهگر شوند و آن را ادامه دهند. ما با یک فضای بستهای مواجه هستیم که تا طلب نکنیم چیزی به ما نمیدهند. اما معنی طلب، خشونت ورزی نیست. خدا هم میگوید «من را بخوانید تا استجابت کنم». بنا بر نگاه دینی حاکم هم میگویم که مطالبه کنید تا دریافت کنید. کمااینکه دانشجویان امروزه بسیار هم فهیم هستند.
مگر تاکنون از سوی دانشجویان چیزی غیر از مطالبهگری بوده است؟
خیر، خودشان فهیم هستند و این مسیر را ادامه خواهند داد.
چه پیشبینی از برخورد با دانشجویان دارید؟
همان سیاست لو رفته همیشگی که منتظر باشید که یکسری از دانشجویان اخراج شوند. براین اساس مقاومت لازم است.
به باور شما حذف اساتید انتقامی از دانشگاهها بوده به خاطر حرکات دانشجویان در اعتراضات؟
بالاخره دانشگاه مهم است و به نوعی نبض هرجامعهای در دانشگاهها میتپد. در جریانات مطالبهگری های این چند ده سال هم دانشجویان پیش قراول بودند و حالا اساتید هم به نوعی واضحتر و عریانتر وارد عرصه شدهاند. این اتحاد کمی نظام سیاسی را آزار میداد وتصمیم شد که سطح این اتحاد را کاهش بدهند که محقق هم نخواهد شد. برای مثال من اینجا هستم و هنوز اخراج نشدهام اما ممکن است فردا اخراج شوم، خیلیها مانند من هستند. منظور این است که اخراج باعث نشد ما از همکارانمان نکنیم. شما گفتید انتقام ولی من میگویم مواجه غیرعلمی، غیرمنطقی و فاقد کارکرد و ما چه قدر از این رویاروییهای سیاسی در بخشهای مختلف داشتهایم اما کارساز نبودند.
به حمایت از همکارانتان اشاره کردید؛ به نظر شما تاکنون باقی اعضای هیئت علمی دانشگاهها، علی الخصوص آنهایی که سابقه کاری بیشتر و قرارداد محکمتری دارند، نسبت به اخراج همکارانشان واکنش های درخوری داشتهاند؟
باید درنظر داشت که الان تابستان و دانشگاه تعطیل است اما در بین این اساتید بسیاری جزو همان 90 درصد هستند اما متاسفانه آرام بودند و این جالب نیست. به نظرم محافظهکاری پسندیده نیست؛ ولی آرام آرام و جسته و گریخته میشنوم، که به ویژه واحدهای صنفی اساتید، صحبتها، فعالیتها و نامههایی داشتند. امیدوارم همکاران ما هم بیشتر به خودشان بیایند.
در بین اساتید انفعال حس میکنید؟
به طور آشکار انفعال است اما در محافل خودشان به شدت منتقد هستند که در ملا عام نمود نداشته است. تا این انتقاد آشکار نشود، تاثیر کمتری خواهد داشت. اما بالاخره هر چیزی اگر درهمان نطفه هم باشد کم کم نمود و ظهور پیدا خواهد کرد. مطمئن باشید این مباحث در لایه دوم دانشگاهها از بین نخواهند رفت.
بهنظر شما این واکنشها باید چگونه باشد؟ تحصن و اعتضاب کنند و همانند دانشجویان بر سر کلاسها حاضر نشوند؟
من کوچکتر از آن هستم که بگوییم چه کار کنند و بخواهم راهکاری ارائه دهم چراکه همکاران ما همه فهیم و متعهد هستند. من فقط میگویم هر کسی در حد توان خودش راهی برود. خواهش من این است آرام نباشید و سکوت نکنید. در نهایت هر کسی باید به تناسب ظرفیت و انتخابش راهی را ادامه دهد.
برای پاسخ در خور شان به این افراد کاملا واضح و روشن است........... (437161)