گروه سیاسی-رسانه ها: روزنامه شرق در گفتگو با احمد شیرزاد از فعالان سیاسی اصلاحطلب که سابقه نمایندگی مجلسششم و عضویت در شورایمرکزی یکی از احزاب محوری این جریان را در کارنامه دارد، درباره حدوحدود رقابت سیاسی، تعامل و پذیرش حضور رقیب و پرهیز از بهکارگیری ابزارهای حذفی در این حوزه پرداخته است.
نوع رقابت و نگرش میان جناحها و گرایشهای سیاسی نسبت به یکدیگر، در همهجای دنیا دارای قواعد مشخصی است. در ایران امروز، این قواعد تا چه میزان رعایت میشود و مبتنیبر اصل سیاستورزی و نگاه غیرحذفی به رقیب است؟
نمیتوان ادعا کرد رقابتهای سیاسی در دنیا بین گروههای اصلی قدرت، خیلی اخلاقی و سالم است؛ برای مثال آنچه در روزهای اخیر در کنگره آمریکا رخ داد، با هر معیاری سنجیده شود، کاری غیراخلاقی است. حزبی که اکثریت پارلمان را کسب کرده، بدون هماهنگی با دولت و دستگاه سیاست خارجی و بیتوجه به منافع ملی و نه لابی ایپک، نخستوزیر یک رژیم را دعوت میکند و او کل سیاست خارجی رسمی آن کشور را به تمسخر میگیرد. جالب آنکه این فرد در دنیا و در درون خود سرزمین اشغالی، با ١٠هزارمخالف مواجه است و سیاستهای غیرسازنده او، بارها منطقه و جهان را به سوی خطر سوق داده است. با هرمعیار شرقی، غربی، لیبرالیستی و...، کار کنگره، کاری غیراخلاقی است. بههرحال میتوان ادعا کرد در پارهای موارد، در رقابتهای سیاسی ممکن است مرزهای اخلاقی شکسته شده و افراد از هرروشی برای حذف رقیب خود استفاده کنند. در خیلی از کشورهای دنیا، دروغ، افترا و تهمت استفاده میشود. البته این بهمعنای آن نیست که امری مجاز است، در صورت اثبات، طرف اتهامزننده و دروغگو به اعاده حیثیت از طرف مقابل محکوم و مجازات میشود. معمولا خیلی زود معلوم میشود که گروهی ادعای کذبی کرده و نهایتا رسوا میشود چون دست طرف مقابل که کلک خورده بسته نیست. خلاصه کلام اینکه اگر کسی بگوید در همهجای دنیا، رقابت سالم سیاسی تعریف میشود و فقط در ایران است که چنین نیست، ادعایی خلاف واقع است.
تفاوت پیادهکردن این روشها در اینجا و سایر کشورها در کجاست؟
تفاوت ما در اینجاست که در ایران ادعای زیادی در قبال رعایت مسایل اخلاقی از سوی برخی مطرح میشود. اینجاست که باید به آنها پاسخ داد چنین نیست و از آنچه فکر میکنیم، درجه پایینتری داریم. تفاوت دیگر این است که استفاده از برخی کارتهای دیگر در مناسبات سیاسی، در کشورهای دیگر خیلی نادر است و در برخی کشورها که لعاب و پوستهای از دموکراسی دارند، این مسایل دیده میشود. اما اگر رقابت سیاسی در جریان باشد و احزاب بتوانند در مناصب قدرت به جای هم بنشینند و این امکان از آنان سلب نشده باشد، یکاصل پذیرفته شده است و آن اینکه یکگروه سیاسی از روشهای حذفی و اهرم غیرسیاسی علیه رقیب استفاده نمیکند. اگر چنین اصلی پذیرفته نشده باشد، فقط اسم دموکراسی میماند و استفاده از اهرمهای قدرت برای مداخله در حوزه سیاست، رواج خواهد یافت.
مشکل آنجاست در کشور خودمان تعاریفی داریم که با تعاریف معمول همهجای دنیا در کار سیاسی، ناسازگار است، مثلا جماعتی در کشور ما تصور میکنند ویژگی برتری دارند و جزو خوبان هستند و حق دارند تعیین کنند چه کسی کار سیاسی بکند و چه کسی نکند. این نگرش در برخی محافل وجود دارد. این دستهجات که خود را در فضای سیاسی وارد کردهاند اما سیاستمدار نیستند، با شفافیت نمیگویند ما در سیاست دخالت میکنیم چون امکان و ابزار آن را داریم، بلکه میگویند دخالت میکنیم چون آدمهای خوبی هستیم و مصلحت مردم را میخواهیم. از آنها سوال میشود خواست جامعه مهم است یا مصلحت جامعه؟ میگویند ما خواست جامعه را رعایت نمیکنیم، اما مصلحت را رعایت میکنیم. این درست مانند کسی است که گوش فرزندش را گرفته و به او با تحکم میگوید حق نداری هنر و ادبیات بخوانی چون «نان و آب» ندارد و باید رشته مهندسی یا پزشکی بخوانی.
دایره این «مصلحتسنجی» تا کجاست؟
نهایتا تجربه تاریخی نشان میدهد این مصلحتسنجی و دلسوزی برای مردم به مصلحتسنجی برای آن جریان و تفکر موردپسند آن تبدیل شده و اینقدر غلیظ میشود که تنها فراموششده آن، مردم یا مواردی است که قرار بود مصلحت آنها در نظر گرفته شود.
اصلاحطلبان بهویژه در چندسال اخیر تاکید داشته و دارند هیچ تفکری را نمیتوان حذف کرد و رقیب آنها هم باید امکان فعالیت داشته باشد. در گذشته هم همین میزان اعتقاد وجود داشت؟ منظورم دوران اصلاحات است که دولت، مجلس و شوراها در اختیار اصلاحطلبان بود.
من ادعا نمیکنم همه اصلاحطلبان چنین میاندیشند و همه ما کاملا جهتگیریهای اصلاحطلبانه داریم. در این جریان، طیفهای مختلفی هستند اما در تفکر میانگین اصلاحطلبان هرگز ندیدم گرایش به ردصلاحیت اصولگرایان وجود داشته باشد و استدلال این باشد که چون در فلان موقعیت به ما بد کردند پس باید راه آنها برای فعالیت سیاسی بسته شود. جالب است بدانید ابتدای دولت اصلاحات، این چالش وجود داشت که در عزلونصبها از رقیب ما هم در سمتهای کلیدی استفاده شود. این در حالی است که براساس عرف سیاست که اتفاقا اصولگرایان هم کاملا از آن استفاده میکنند، گروه برنده در انتخابات حق دارد پستهای رسمی را در دست بگیرد و برنامههای خود را با استفاده از نیروهای همفکر جلو ببرد.
با این حال برخی دوستان ما معتقد بودند که باید به رقیب هم کرسی داد و اتفاقا رسانههای جریان راست هم بهشدت به این نگاه دامن میزد که پستهای سیاسی باید عادلانه تقسیم شود. این سطحینگری نسبت به فعالیت سیاست است. اصلاحطلبان هرگز نخواسته و نمیخواهند رقیب خود را حذف کنند. این بدان معناست که در جایی که بحث انتخابات مطرح است نه انتصابات دولتی، همانقدر که خودمان اجازه انتخابکردن و انتخابشدن میخواهیم برای رقیب هم این امکان را قایل باشیم. هر نوع اعمال نفوذ چه با اهرمهای رسمی و اجرایی چه با اهرمهای نامریی برای اینکه رقیب یکجریان برخوردار از قدرت، نتواند وارد میدان رقابتها شود، استفاده ناصحیح از ابزار قدرت است. این کار چه توسط اصلاحطلبان و چه اصولگرایان صورت بگیرد، ضد قواعد پذیرفتهشده مردمسالاری است.
این دیدگاه شما قابلتوجه است اما در ماجرای خانه احزاب در ادوار گذشته آن، حتی اصلاحطلبان حاضر به برهمزدن قاعده اکثریت و حضور اصولگرایان در ترکیب هیاترییسه شدند تا باب تعامل باز بماند. این در حالی است که هرتفکری که بیشتر رای آورد، حق دارد هیاترییسه را در اختیار بگیرد. این همان کاری است که اصولگرایان در انتخاب هیاترییسه شورای شهر سوم انجام دادند و چهرههای کارآزمودهای مثل دکتر نجفی یا آقای مسجدجامعی که سابقه وزارت داشتند، هیچ سمتی حتی در حد رییس کمیسیون نداشتند یا در انتخابات هیاترییسه مجالس هفتم تا نهم، حتی یک کرسی به اصلاحطلبان مجلس داده نشد. چرا شما هم مشابه آنها رفتار نمیکنید؟
این مسایل باید به صورت موردی و مصداقی مورد بحث قرار گیرد و با عبارتهای کلی نمیتوان به نتیجه رسید. نمایندگانی که سابقه حضور در مجلس پنجم را داشتند به ما در مجلسششم میگفتند آقای ناطق نوری بهعنوان رییس مجلس پنجم در موقعیتهای حساس مانند شمارش آرای رای اعتماد یا استیضاح که براساس آییننامه باید به صورت دستی شمارش شود، اختیار آن را داشت که از پنجنماینده برای نظارت بر شمارش دعوت کند. او حتما از جریان چپ هم نمایندهای را دعوت میکرد. این سیاست توسط آقای کروبی در مجلس ششم هم اجرا میشد و نمایندهای از اقلیت مجلس در اینگونه امور حضور داشت. اطلاع ندارم آقایان حداد و لاریجانی هم چنین کردند یا نه.
گاهی مصلحت سیاسی گروهی که اکثریت را بهدست آورده و نفع جامعه و مردم یا دولت تشکیل شده اقتضا میکند، کرسی در اختیار رقیب قرار دهد اما اگر چنین نکند نیز نه خطای قانونی کرده نه در عرف مبارزات سیاسی، خطای اخلاقی مرتکب شده، اما اگر از رقیب هم در مسوولیتها استفاده کند، میتواند سطح تنش را کاهش دهد. در دولت اول اوباما، رابرت گیتس از کابینه بوش باقیماند و با آنکه چهرهای جمهوریخواه بهشمار میرفت، در سمت خود ابقا شد. در دوران اصلاحات هم رییسجمهور، برخی چهرههای متعلقبه اردوگاه رقیب را برای برخی وزارتخانهها به مجلس پیشنهاد کرد، اما این اصل که برنده انتخابات حق دارد از همفکران خود استفاده کند، اصلی پذیرفته شده است.
و اگر دولت و مجلسی اصلاحطلب شکل بگیرد، چه نگاهی نسبتبه همکاری و تعامل با رقیب دارید؟
اگر فرض کنیم دولت و مجلسی اصلاحطلب شکل خواهد گرفت، آیا ما ملزم هستیم در کابینه به اصولگرایان حتما پست وزارتی بدهیم؟ حتما الزامی وجود ندارد، همانطور که اصولگرایان هم در دولت خود در دوران احمدینژاد، چنین نکردند، اما اعتقاد دارم کسیکه دارای تجریبات کافی و تخصص و توانمندی در عرصه فعالیت خود است، حتی اگر اصولگرا باشد میتواند به دولت اصلاحطلب هم کمک کند بهشرطی که او هم الزامات کار برای منافع ملی و نه منافع باندی را بداند. اگر حزب یا جبهه ای میتواند دولت تشکیل دهد و نیازی به ائتلاف ندارد، چنانچه براساس تحلیل خود از شرایط سیاسی کشور، به رقیب خود سمتی بدهد، عاقلانه رفتار کرده است. باید این را در نظر داشت آنچه دموکراسیها را تهدید میکند، نه ایننوع مشکلات و مسایل، بلکه استفاده یکگروه از ابزارهایی غیرسیاسی برای سدکردن راه رقیب در میدان سیاست است؛ یعنی نردبانی که خودش از آن بالا آمده را چنان بیندازد که دیگر کسی نتواند از آن بالا بیاید.
اگر انتخابات یکمجرای واقعی برای سنجش چنین مسالهای در نظر گرفته شود، آیا دولت برخاسته از آن باید برای انجام فعالیت خود بهعنوان نماینده خواست عمومی جامعه و اکثریت رایدهندگان، با آسودگی عمل کند؟ آیا مخالفتهای رقیب در کارهای دولت را باید یکامر طبیعی سیاسی دانست یا تمکیننکردن دربرابر خواست عمومی جامعه؟ حد این مساله تا کجاست؟
نکتهای که میفرمایید بسیار ظریف است. اینکه اگر کسی قدرت را بهدست گرفت، حق دارد با آسودگی عمل کند، باید تعریف شود. هرجریان یا فردی که در انتخابات پیروز شد، حتی اگر دوروز بر سر کار باشد نباید از نبود انتقاد رقیب احساس آسودگی کند. اینکه همیشه بدانیم نگاه رقیب و ابزارهای رسانهای مشروع او روی عملکرد ما متمرکز شده است، اتفاقا خیلی خوب است و چه اصلاحطلب و چه اصولگرا نباید از این مساله نگران باشند. اگر این اتفاق رخ ندهد، منجربه همان نتایجی میشود که در پایان دولت احمدینژاد رخ داد و از محدودیتهای سیاسی و اقتصادی گرفته تا فسادهای چندهزارمیلیاردی از آن بیرون زد. چرا؟ چون رحیمی میگفت این دولت پاکان است و اصولگرایان هم چشم بر خطای دولت بستند. اصلاحطلبان، اما با ابزارهای محدود اطلاعرسانی، به جامعه آگاهیرسانی کردند اما نهادهای ناظر بر دولت، در این حوزه کمکاری کردند. اگر از کلام، حرف و ابزار تبلیغاتی علیه دولت استفاده شود اسمش کارشکنی نیست، اما استفاده نابجا و غیرقانونی از ابزار قدرت، همان تمکیننکردن به خواست عمومی با استفاده از ابزار نامتعارف است. اما اگر طرف مقابل جریان متبوع من، که دولت یا مجلس را در اختیار دارد، اخباری منتشر کند، نسبتهای کذب دهد و تحلیلهایی ارایه کند که بیپایه و نادرست است، این مصداق کارشکنی نیست و دولت میتواند از خود دفاع کند.
اگر عرصه نابرابر باشد و رسانه آن جریان یا دولت محدود شده باشد، چطور؟
بله، این مشکل گاهی وجود دارد، مثلا دولت آقای روحانی با هماهنگی مسوولان ارشد نظام، دیپلماتهای توانمند کشورمان را برای مذاکره به مصاف ششکشور قدرتمند جهان میفرستد. در ایران بیلبوردهای ٣٠متری به تعداد زیاد در پایتخت نصب میشود که به بهانههای مختلف، به تضعیف تیم مذاکرهکننده و موضع آنها میپردازد. این نوع تبلیغات، نردبان ٣٠متری هم میخواهد و اگر کسی از آن بالا میرود، کسانی هم در پایین آن باید مواظب باشند! این دیگر اسمش مخالفت سیاسی نیست، بلکه ابزار سازماندهیشدهای است که طرف مقابل هم امکان پاسخگویی در آن سطح را ندارد. اما در روزنامههای رقیب دولت حتی اگر نسبت کذب داده شد، وظیفه دولت آن است که از ابزارهای در اختیار برای توضیح آن استفاده کند و مردم را روشن سازد.
مشکل اینجاست که در کشور ما دولتها نازکدل شدهاند. یک مقام اجرایی سیاسی از اینکه روزنامهای علیهاش بنویسد برمیآشوبد، مربیان تیمهای فوتبال خیلی حساس شدهاند و سایر مشاغل و حرفهها نیز به همین منوال. بهنظر من بخشی از این حساسیت به شکل اغراقشده دنبال میشود. لازمه کار سیاسی، تحمل و سعهصدر است. حتما شنیدهاید که از واژگانی چون انتقاد بجا و نابجا استفاده میشود. با کدام معیار میتوان گفت کدام سازنده است و کدام نیست؟ آنچه میتواند معیار باشد، در قانون مطبوعات منصفانه بهعنوان معیار تخلف رسانهای در نظر گرفته میشود. اگر دولت یا یکفرد حقیقی، حقوقی یا فعال سیاسی با نسبت ناروایی مواجه شد، جوابیه میدهد و اگر آن رسانه چاپ نکرد، میتوان شکایت کرد. بیش از آن نمیتوان نازکدلی به خرج داد و این رویه غلط است. بخشی از دموکراسی این است که من اجازه داشته باشم حرف غلط بزنم و شما اجازه داشته باشی حرف درست را در جواب من اعلام کنی و جامعه میان این دوقضاوت کند.