گروه سیاسی: گفتوگو با «علی یونسی»، سهل است و ممتنع؛ از یکسو آسان است چراکه قطار کلمات او خود روی ریلِ گفتن که میافتد، آنچنان کار تو را راحت میکند که در تمام لحظات مصاحبه، تیترهای جذاب گفتوگو را انتخاب میکنی. گاهی هم سخت است چراکه برخی اظهارات او مدتی است محل حساسیتها بوده و دستیار ارشد رئیسجمهوری در امور اقوام و اقلیتهای مذهبی را در مقاطعی بخاطر آنکه دیدگاههایش مورد پسند برخی منتقدان دولت قرار نگرفته، دچار حاشیههایی کرده است. به همین خاطر به نظر میرسید یونسی ابتدای این گفتوگو بعضا دچار ملاحظاتی بود که البته در نهایت، تا پایان گفتوگو آن را کنار گذاشت.
یونسی که ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح را نیز در کارنامه کاری خود دارد؛ در طول مصاحبه از اقدامات تندورها در امنیتیکردن فضای جامعه و دانشگاهها و همچنین رویکردشان نسبت به اقوام و اقلیتهای مذهبی انتقاد کرد. یونسی در همین راستا افزود که «اصل نظام جمهوری اسلامی از استبداد فکری که تندروها ایجاد کردهاند، دارد آسیب میبیند». به عقیده یونسی، آرزوی مطهریها و بهشتیها، داشتن فضای آزاداندیشی بوده و باید برای تحقق این آرمان تلاش کرد. مشروح گفتوگوی خبرگزاری آنا با حجتالاسلام علی یونسی را در ادامه میخوانید:
در همایش سی و سه سالگی دانشگاه آزاد که در هفتههای اخیر برگزار شد، رییس جمهوری و پس از آن، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، نقدهایی را نسبت به فضای امنیتی کشور که از دولت قبل باقی مانده و همچنین برخوردهای امنیتی ای که بعضا با اساتید برجسته خارج از کشور که میخواهند به ایران برگردند، مطرح کردند. شما به عنوان فردی که در حوزه امنیتی سالها مسوولیت داشته اید، دیدگاهتان در زمینه برخوردهای امنیتی با اندیشمندان ایرانی داخل یا آماده بازگشت به کشور چیست؟ آیا دولت در جهت برون رفت از این شرایط برنامهای برای همکاری با نهادهای امنیتی دیگر که دست اندرکار هستند، دارد؟ابتدا باید بگویم که وجود فضای آزاد اندیشی، یک آرزو از قبل از انقلاب بوده است. رهبران و صاحبان اندیشه اصیل انقلابی، از جمله حضرت امام راحل(ره)، شهید بهشتی، شهید مطهری، و شخصیتهای حاضر دیگر همچون حضرت آیتالله خامنهای مقام معظم رهبری و آیتالله هاشمی رفسنجانی، که جزء بنیانگذاران انقلاب، بوده اند، خود محصول فکر آزاد و آزاداندیشی دینی بوده و هستند. به همین خاطر این بزرگواران به عنوان محصول این اندیشه، خود در زمره بنیانگذاران اندیشه جدید انقلاب اسلامی هستند. از سوی دیگر خود انقلاب اسلامی نیز محصول آزاد اندیشی است و اگر این فکر و این نوع از طرز تفکر نبود، انقلاب اسلامی هم نبود.
این شخصیتها در مساجد و دانشگاهها از هر فرصتی برای ترویج استقلال فکری و آزاداندیشی بهره میجستند و اینگونه بحث ازادی اندیشه از دانشگاهها و منابر، رفتهرفته به یک شعار ملی تبدیل شد. اساسا استقلال و آزادی که میگوییم، ترجمان همان تفکر و ایده است. در واقع با تلاش این بزرگان، این تفکر که در یک محدوده بود، به سطح کشور آمد و به اصلیترین شعارها تبدیل شده و مهمترین جایگاه را نیز در قانون اساسی پیدا کرد.
آیا این رویکرد مخالفانی هم در آن مقطع داشت؟در آن زمان، و پیش از وقوع انقلاب اسلامی، افرادی حتی در میان مذهبیها بودند که به شدت با این فکر و اندیشه مخالفت میکردند و نگران این بودند که مبادا از طریق آزادی، به دین لطمه وارد شود. در واقع در آن برهه، دو نگرانی وجود داشت، یکی دینمدارانی نگران بودند که اگر آزادی باشد، ممکن است دین و اعتقادات مذهبی مردم آسیب ببیند و دیگری نگرانی حکومت وقت بود. حکومت طاغوت نگران بود که اگر آزادی باشد موجودیت حکومتش به خطر میافتد. شاه نگران بود که دادن آزادی، امنیت حکومت را به مخاطره میاندازد و البته او درست فهمیده بود چرا که به مجرد آنکه ملت به این آزادی دست یافت، امنیت رژیم سلطنتی و شاه از بین رفت، زیرا آزادی به هیچ عنوان دیکتاتوری را بر نمیتابید.
ولی نگرانی بخشی از دینمداران، نگرانی بیاساسی بود. برای اینکه دین با آزادی نه تنها تضاد ندارد بلکه سر سازش هم دارد. به همین خاطر معتقدم که نگرانی بعضی از مذهبیها عمدتا ناشی از بدفهمی از آزادی در دین بود. آنها فکر میکردند که ازادی یعنی بی بند و باری، یعنی آزادی فحشا و آزادیهای بی حد و حصر. البته اگر معنای آزادی، بی حد و حصربودن و نبود چارچوب قانونی باشد، حتما جامعه به سوی انحراف پیش می رود و آن موقع این نگرانی و تعبیر درست است. اما در هیچ سیستم حکومتی، آزادی، بدون چارچوب و بی قید و شرط تعریف نمیشود. قانون همه جا محوریت دارد و آزادیخواهی همیشه با قانونمداری تعریف میگردد.
این یعنی تأکید بر اینکه هر آزادیای باید با محدودیتهایی همراه باشد.دقیقا همینطور است وگرنه به راحتی میتوان به بهانه آزادی، مخل آزادی دیگران شد. ببنید اندیشه آزادی با استبداد فکری و سیاسی مخالف است اما اینکه آزادیخواهان و کلا آزادی بیبندوبار باشند، نه قطعا نباید اینگونه باشد. این نوع نگاه به آزادی، حتی در غرب که مدعی آزادی و دموکراسی است هم ، مطرح نیست بلکه آزادی با قانون محدود شده است. در دوران حکومت گذشته، این تفکر در قشرهایی از جامعه بود. در آن زمان، دلیل اصلی همه عقبافتادگیها، نبود آزادی فکر و اندیشه بود. در تمام دوران ستمشاهی، ضعف اصلی شاه و دستگاه حکومتیاش، استبداد سیاسی بود که اجازه نمیداد، مخالفان سیاسیاش، حرف بزنند و ابراز عقیده و نظر کنند. و نتیجه آن شد که مخالفان شاه از سنگر مساجد و دانشگاه بر استبداد شاهی یورش بردند.
پس از انقلاب نیز در همان اوایل همه گروههای
همه گروههای سیاسی اوایل انقلاب در دانشگاهها و مراکز مختلف، نشریات خودشان را داشتند و در طرح مباحث آزاد بودند اما متأسفانه گروههایی آن آزادی را آلوده کرده و از آن فضای آزاد، سوءاستفاده کردند و نهایتا سوءاستفاده از آزادی به تروریسم منجر و منتهی شد. آن ازادی از ما گرفته شد
سیاسی پس از خفقانی که در دوره پهلوی وجود داشت، سر بلند کردند. آن موقع یکی از مهمترین خواسته مردم و حکومت این بود که حرف خودشان را بزنند اما متوسل به بیقانونی و ترور و خشونت نشوند و لذا آن موقع بهترین شرایط برای حاکمیت آزادی در جامعه تازه انقلابکرده وجود داشت. یادمان هست که همه گروههای سیاسی در دانشگاهها و مراکز مختلف، نشریات خودشان را داشتند و در طرح مباحث آزاد بودند اما متأسفانه گروههایی تندرو آن آزادی را آلوده و از آن فضای آزاد، سوءاستفاده کردند و نهایتا روندی که در پیش گرفتند به سوءاستفاده از آزادی و سپس تروریسم منجر و منتهی شد و برای همین طبیعی بود که به منظور حفظ امنیت مردم، سطح آن آزادی محدود شود.
این روند تا کی در کشور برقرار بود و آیا پس از کنترل گروههای سیاسی تروریستی در کشور، تغییری در رویکردی که به ناچار نسبت به حد و حدود آزادی اندیشه سیاسی به وجود آمد داشت، رخ داد؟قطعا آن محدودیتهایی که همزمان با دست به اسلحه بردن و خشونتگرایی برخی گروههای سیاسی برقرار شد، باید محدودیت زمانی میداشت و در عین حال، نسبت به آن افرادی که خارج از چارچوب قانونی حرکت کردند، اجرا میشد محدودیت ایجاد میشد ولی متاسفانه شبکه تروریسم در کشور در آن مقطع آنقدر گسترده بود که به گروهها و بخشهای دیگر هم آسیب زد. طولی نکشید که جنگ تحمیلی هم شروع شد و مجموعه این شرایط باعث شد تا توجه به فکر آزاداندیشی به تأخیر بیفتد. از یکسو شبکههای گسترده تروریستی و از سوی دیگر جنگ تحمیلی، مانع از توسعه و بسط آزادیای که اوایل انقلاب در کشور وجود داشت، شد. البته این شرایط تنها مختص کشور ما نیست، جنگ در هر کجا که به وقوع میپیوندد، با خودش محدودیت و ناامنی میآورد. احتمال همکاری دشمنان با گروههای معاند داخلی زیاد میشود. منافقین (مجاهدین خلق) در آن شرایط به ماشین جنگی صدام تبدیل شده بودند، در عین حال در داخل نیز نفوذ داشتند و حرکات تروریستی انجام میدادند. در آنجا بخشی از جبهه به دست منافقین افتاد. اوج این ماجرا عملیات مرصاد بود که به شدت منافقین آسیب دیدند.
جمهوری اسلامی هم حق داشت که محدودیتهایی را برای تأمین امنیت مردم برقرار کند و لذا ممنوعیتهایی ایجاد کرد تا تروریسم محدود شود و در این زمینه هم کاملا موفق بود و توانست، تروریستها را از پا در آورد و امنیت و ثباتش را حفظ کرده و جنگ را به سامان برساند. اکنون مدت زیادی است که ما همه گروههای تروریستی را شکست دادهایم. دشمنان ما در سراسر دنیا یا وجود ندارند یا قابل توجه نیستند. یعنی این قبیل دشمنان آزادی و جمهوری اسلامی یا به طور کلی از بین رفتهاند و یا اگر در گوشهای هستند هیچ تهدیدی به شمار نمیآیند.
در شرایط جدید، چگونه باید برنامهریزی و عمل کرد؟الان بهترین فرصت است که آن محدودیتهایی را که در گذشته ناچار بودیم برای مبارزه با تروریسم و جاسوسی و مبارزه با صدام و عمالش اعمال کنیم، بیشتر برداریم و میدان بیشتری به همگان بدهیم. نظام جمهوری اسلامی ایران به لطف خدا و خون شهیدان، اکنون یک نهال ضعیف نیست که نیاز به تداوم برخی محدودیتهای اول انقلاب را داشته باشد. برای همین لازم است تا به خصوص در حوزه دانشگاه و اندیشهورزان و در مواجهه با خردمندان، علما و حتی دگراندیشان فرصت بیشتری به لحاظ ارائه دیدگاه و نظرهایشان ایجاد کنیم و به چهرههای دانشگاهی و علمی میدان بیشتری بدهیم و این امکان را مهیا کنیم که بیایند و حرفشان را بزنند و دلسوزیشان برای کشور را مطرح کنند. به اعتقاد من، با مشارکت آنها در اداره فکری حکومت، حضورشان و شنیدن انتقادشان، میتوانیم از همه فکرها بهرهمند شویم. جامعه در این صورت نشاط بیشتری دارد و حضور سیاسی اش حتی فراتر از مرزها هم تقویت میشود. در چنین شرایطی همه مردم با حفظ وحدت ملی، با همه تهدیدهای احتمالی مبارزه میکنند.
در حال حاضر مهم ترین تهدیدی که به نظر شما برای ایران وجود دارد چیست؟ما اکنون، با تهدیدهایی مواجهیم از نوع آن چیزی که در منطقه مشاهده میشود و آن تهدیدات، جنگهای مذهبی و قومی است. اینها تهدیدات و خطراتی است که کشورهای منطقه با آن درگیر هستند. ما نباید اجازه دهیم که این تهدیدها به کشور ما تسری پیدا کند. تنها راه هم این است که با ایجاد فضای مشارکت همگانی، یعنی مشارکت علما، احزاب و صاحبان اندیشه، جلوی تهدیدات را بگیریم. هر کس که قانون اساسی را قبول دارد و رهبری را قبول دارد باید میدان داشته و آزاد باشد، حتی اگر شیوه و روش ما را قبول نداشته باشد. مقام معظم رهبری در انتخابات 92 نیز گفتند، حتی کسانی که نظام را قبول ندارند، در انتخابات شرکت کنند. این جمله بسیار مهم بود اما متاسفانه این پیام را برخی مسئولان خوب درک نکردند. دست اندرکاران اداره کشور باید بدانند که این سخن، پیامش چیست؛ باید بدانند که در امور سیاسی هر کس که بخواهد همکاری کند باید پذیرفته شود.
در سوره مبارکه انفال آیه 61 خداوند به پیامبر اکرم(ص) فرموده است: وَ إِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ... و اگر به صلح و آشتى گراییدند- تمایل نشان دادند- تو نیز به آن بگراى و بر خدا توکل کن ... به تعبیر قرآن، به کسی که میگوید من میخواهم صلح کنم نگو که تو دروغ میگویی. همین فردی که اظهار تسلیم و اسلام میکند، بپذیریم. این تعبیر قرآن است. لذا کسی که میگوید من میخواهم در انتخابات شرکت کنم یا در انتخابات مجلس کاندید شوم، قبول کنیم، نگوییم که در گذشته چه کار میکردید. این سخن رهبر معظم انقلاب، هم برای شورای نگهبان و هم دولت، پیام دارد و انان را مکلف میکند که زمینه حضور افراد مختلف را فراهم کنند.
دستگاههای حکومتی و دولتی چگونه باید به این ضرورت توجه کنند؟آن بخشهای اجرایی دولت نباید بیخود و بیدلیل مردم را ردصلاحیت کنند. البته نه اینکه فقط در انتخابات اینگونه باشند بلکه در همه مظاهر دموکراسی باید اینگونه بود. باید روی خوش به مردم نشان داد و همگان را که در چارچوب قانون اساسی کشور فعالیت و زندگی میکنند، پذیرفت. همچنین علاوه بر این تأکید مقام معظم رهبری، برگزاری کرسیهای آزاد اندیشی را نیز که از سوی ایشان مطرح شده باید جدی بگیریم. کرسیهای آزاد اندیشی جایش در دانشگاهها، حوزههای علمیه، و مراکز
کرسیهای ازاد اندیشی برای کسانی است که هم فکر نیستند، مثل هم فکر نمیکنند، مخالف هم هستند. حالا هر کس که میخواهد باشد. باید یاد بگیریم، و بدانیم که مخالف، دشمن نیست. مخالف با دشمن فرق میکند
تحقیقاتی ست. کرسیهای آزاداندیشی برای کیست؟ برای دو نفری که هم نظر هستند؟ اینکه معنا ندارد. کرسیهای آزاداندیشی برای کسانی است که همفکر نیستند، مثل هم فکر نمیکنند، مخالف هم هستند. حالا هر کس که میخواهد باشد. باید یاد بگیریم و بدانیم که مخالف، دشمن نیست. مخالف با دشمن فرق میکند. دشمن جایش در ایران نیست. هر کس دشمن ایران است باید از ایران برود. اما هر کسی که در ایران است، ممکن است مخالف من باشد. مخالف من با دشمن من، فرق دارد. مخالف یعنی مخالفت با نظر و روش من. این مخالف میتواند مخالف دولت باشد یا یک نهاد یا یک شخص است. در هر حال مخالف است اما دشمن نیست.
عدهای تقسیم بندی شان، ثنایی یعنی دوگانه است، آنان میگویند یا دوست، یا دشمن، و مخالف را قبول ندارند و این اشتباه است. تقسیمات را سه گانه کنید. سهگانه دوست، مخالف و دشمن. دشمنان مردم و جمهوری اسلامی، مجاهدین خلق، سلطنتطلبان، گروههای تروریستی مثل داعش، القاعده و براندازان جمهوری اسلامی هستند. اما از سویی کسی که حتی به لحاظ باورهای دینی، جمهوری اسلامی را قبول ندارد، ولی با این جمهوری همکاری می کند، مانند اقلیتهای دینی و مذهبی، اینها دشمن نیستند. همه اقلیتهای دینی قانون اساسی را پذیرفته اند، آنها در دینشان ولایت فقیه ندارند، اما قانون اساسی را پذیرفته اند، در نیتجه اینها دشمن نیستند. اهلسنت هم در فقهشان، چیزی به نام ولایت فقیه وجود ندارد اما قانون اساسی را پذیرفته اند و به آن التزام عملی دارند، لذا کسی که قانون اساسی را پذیرفته است، دوست است.
در دنیا، برای پذیرش حقوق شهروندی یک شهروند، فقط کافی است که آن فرد قانون را بپذیرد و همین کفایت میکند. «پذیرفتن قانون» با «ایمان به قانون» تفاوت دارد. کسی که قانون را قبول دارد لازم نیست که به آن قانون ایمان داشته باشد. برای مثال، شما به یک سفر خارجی میروید یا مثلا می خواهید بروید به فرانسه و ادامه تحصیل دهید، قانون و همه مقررات آنجا را پذیرفتهاید و به آنها تن داده اید، اما به آن ایمان ندارید و البته لازم هم نیست ایمان داشته باشید و فقط الزام داشتن به مقررات لازم و کافی است. التزام داشتن به قانون، شرط شهروندی است. میخواهی اعتقاد داشته باش یا نداشته باش. اینکه برخی افراد، کنکاش میکنند یا تحقیق میکنند که این شخص، اعتقاد دارد یا نه؛ این کار خلاف عقل و غیر اخلاقی است و ما در دین و قانون کشورمان، چنین چیزی نداریم.
آن چیزی که آیتالله هاشمی رفسنجانی و دکتر روحانی در سخنان اخیرشان گفتند؛ ناظر به بحث ورود اساتید خارجی به کشور است، شما هم به خاطر جایگاهی که داشتهاید، علیالقاعده باید در جریان چرایی انتقادی که این دو مقام کشور داشتند، باشید. انتقادی که مبتنی بر نحوه مواجهه با استادانی است که قصد ورود به کشور را دارند و در موارد زیادی موجب شده تا فرد، عطای بازگشت به کشور را به لقایش ببخشند و در برخی موارد هم برخی استادانی که در داخل بودند ترجیح میدهند، بگذارند و بروند. آیا دولت برنامهای دارد که با همکاری نهادهای امنیتی و نظارتی این مشکلات حل شود؟متأسفانه، سختگیریهای اینگونه وجود دارد و جاری است، متخصصی، استادی یا یک کارشناس یا جمعی به عنوان توریست یا میهمان میآیند، یا اینکه تعدادی برای مطالعات علمی به کشور سفر میکنند،؛ ما وظیفه داریم مطابق با مقررات و پروتکلهای بینالمللی که آنها پذیرفته اند و ما هم به آن عمل میکنیم، امنیتشان را تأمین کنیم. حق نداریم بپرسیم که دین و عقیدهات چیست؟ متخصصی که آمده دورههای آموزشی برگزار کند و یا دستگاهی مثلا پزشکی را راه اندازی نماید، حق نداریم کوچکترین دخالتی در احوال شخصیاش داشته باشیم. ما فقط وظیفه داریم امنیتش را تأمین کنیم تا او بیاید و آموزشش را بدهد و برود. البته اگر فردی بخواهد خارج از این وظیفهاش که به خاطر آن چند صباحی مهمان ما شده، مثلا در خیابان و میان مردم، حرفهایی خارج از چارچوب وظایفش بزند، قطعا چنین اجازهای نخواهد داشت و طبیعی است که آن موقع باید به گونهای دیگر رفتار کرد. در هیچ کجای دنیا هم چنین چیزی پذیرفته شده نیست که فردی بیگانه موجب تشویش اذهان عمومی کشوری شود که مهمانش است. اما اینکه ما وقتی هنوز فردی وارد کشور نشده تا ببینیم چه رویکردی خواهد داشت، نباید در بدو ورود رفتاری با او داشته باشیم که اثر سوء به جا بگذارد و درپی آن، موجب عدم رفتوآمد اهالی علم و دانش و صنعت به کشور شود. برای همین باید درهای دانشگاه یا هر مرکز آموزشی و تحقیقاتی دیگر، باید به روی همه صاحبنظران باز باشد چون رشد علمی نیازمند تعامل علمی است.
اجازه بدهید این بحث را با مثالی ادامه دهم. فرض کنید کسی میخواهد در باره اسلام تحقیق کند که مخالف یا ضد اسلام و فرد ملحدی است که هیچ چیزی را قبول ندارد، ولی میخواهد در یک فضای دانشگاهی بحث کند، ما وظیفه داریم به او امان دهیم تا بیاید با دانشمندان ما آزادانه مباحثه کند. خداوند تبارک و تعالی ، در سوره توبه هم فرموده که اگر مشرکی آمد و از اسلام پناه خواست و گفت میخواهد بیایید و ببیند که ما چه میگوییم؛ ما ماموریم که فضا را برای او فراهم کنیم. پس امر قرآن این است که باید به او امکان دهیم تا بیاید و در باره آن چیزی که میخواهد تحقیق کند، اما امنتیش هم باید تامین شود و نباید به افراد جاهل اجازه داده شود که او را دوره کنند یا افراطیها مزاحمش شوند. او حق دارد در هر موردی تا هر زمانی که دلش میخواهد تحقیق کند و ما نیز وظیفه داریم اگر این فرد فقط به تحقیق دینی مشغول است، مراقب باشیم تا کسی در میان راه به او لطمه نزند.
ملاحظه میکنید که این اندازه و حدود آزادی اندیشه در اسلام است . البته باید متذکر شوم که این شرایط برای توده مردم نیست و فقط در سطح اندیشمندان مطرح شده است. من به شدت با خیابانی شدن بحثهای اصولی و اعتقادی مخالفم. این نوعی فریب و گمراه کردن مردم است. ما مخالف تبشیر هستیم. عدهای از مسیحیان با ورود به برخی کشورها تبشیر می کنند و یا گروههای انحرافی نیز وجود دارند که جوانان مردم را فریب می دهند. این رفتار، قطعا ناامنی عقیدتی ایجاد
من به شدت با خیابانی شدن بحثهای اصولی و اعتقادی مخالفم. این نوعی فریب و گمراه کردن مردم است. ما مخالف تبشیر هستیم. عدهای از مسیحیان تبشیر میکنند و گروههای انحرافی، جوانان مردم را فریب میدهند. این رفتار، ناامنی عقیدتی ایجاد میکند
می کند که ما نیز با آن مخالفیم چون با هرگونه گمراه کردن اعتقادی مردم مخالف هستیم.
اما در دانشگاهها و حوزههای علمیه نباید هیچ محدودیتی باشد. حتی با کسی که ضد خداست نباید برخورد شود، باید آزاد باشد، بیاید بگوید که من با این دلایل، خدا و پیغمبر را قبول ندارم. اما طرح این مباحث باید در مکانهای علمی و دانشگاهی و حوزوی باشد چون طرح آن در بیرون از این مراکز، نتیجهای جز بلوا ندارد و از نتایج بلوا هم هیچکس بهرهمند نمیشود. اما وقتی بحثی در جمعی از علما و اندیشمند برگزار شد،نباید با آن برخورد کرد و باید اجازه داد در هر موردی مانند جمهوری اسلامی، ولایت فقیه یا هر موضوع دیگری با هم مباحثه کنند. و باز تاکید میکنم که جای بحث کردن در این موارد، دانشکده الهیات، و حوزه علمیه است نه در خیابان و روزنامهها. اما اگر کسی میخواهد میتواند مقاله علمی با ادبیات علمی بنویسد، یک نفر هم پاسخش را بدهد، و البته نه با ادبیات غیرعلمی. باید توجه داشت که ادبیات علمی را علما و دانشمندان متوجه می شوند و ادبیاتش عامهپسند و همهفهم نیست. اگر با استدلالات علمی، یک نفر مقالهای برخلاف اسلام نوشت و یک نفر هم جوابش را داد، این ایرادی ندارد. اما اگر کسی با ادبیات عامهپسند و گمراهکننده و فریبکارانه، بخواهد عامه مردم را گمراه کند و تهدید و تشویش ذهنی ایجاد نماید، ما با آن مخالفیم.
بنابراین درباره کرسیهای آزاداندیشی که امر موکد مقام معظم رهبری و جزو آرزوی آیتالله هاشمی رفسنجانی است و رییس جمهوری هم طرفدار آن است، باید گفت متاسفانه تاکنون آنطور که باید، کاری نشده است چون تاکنون قشر متحجر و افراطی مانع ایجاد کرده اند و اگر کسی چنین هماندیشیهایی برگزار کند، مورد تعرض قرار میگیرد. از این رو کسی حاضر نیست داوطلبانه این کار را انجام دهد. آرزوی جمهوری اسلامی است که این فضا تغییر کند و یک فضای آزاد اندیشی که آرزوی مطهریها، بهشتیها، آیتالله خامنهای و هاشمیها بوده سر باز کند تا کشور رشد کند.
فقدان فضای اندیشه، باعث میشود، افراد اندیشمند جدید نتوانند رشد کنند. هر کسی هم هر حرف جدیدی بزند، بلافاصله به بیدینی و فساد متهمش میکنند. متأسفانه آن آدمهای تندرو که حتی در برخی از مراکز قدرت هم نفوذ دارند؛ گاهی از ابزار قدرت نیز برای اهدافشان استفاده میکنند. من از اینکه آنها مثلا در مجلس صدایشان بلند باشد ناراحت نیستم؛ اصلا در مجلس فریاد بزند؛ یا اینکه به طور مرتب در روزنامهها تند بنویسند، اشکالی ندارد؛ من خواهان آن هستم که رفتارها ضداخلاقی نباشد. گروههای تندرو جایشان در مجلس و روزنامههاست تا حرف بزنند، اما اینکه مانع بقیه شوند و نگذارند افرادی مثل علی مطهری در مراسمها سخن بگویند، این فاجعه است. اینکه مانع شوند که علما و دانشمندان در دانشگاهها حرف بزنند، این فاجعه است.
اکنون نهادهای امنیتی چه برخوردی با این موارد میکنند؟متاسفانه الان دوره جولان تندروهاست. همین الان که من با شما صحبت میکنم، نگران بازتابهای حرفهایی که میزنم هستم. برای اینکه آنها نمیخواهند این حرفها هم زده شود. برای همین سعی میکنند حرف ها و نظرات ما را به گونه ای دیگر با تحریف و دروغ مطرح کرده و بازتاب دهند تا هجمه علیه ما بیشتر شود. برای نمونه من در یک موضوعی بحثی کاملا تاریخی کردم و هیچ نظر دیگری نداشتم، گفتم در گذشته بخشی از عراق، جزئی از ایران بوده است و این در کتابهای تاریخی موجود است. در آنجا من تاکید کردم، که نه پادشاهی ایرانی و نه امپراتوری عثمانی و نه امپراتوری اموی و نه عباسی، هیچکدام قابل بازگشت نیست و هیچ مرزی نباید به هم بخورد. من به شدت طرفدار حاکمیت عراق و قدرت عراق و حامی ملت عراق هستم، چرا که ما داریم آنجا هزینه میدهیم. اما متاسفانه برخی به دروغ گفتند که من گفتهام عراق پایتخت ایران است. کدام مسئولی چنین چیزی میگوید و کدام انسان عاقلی چنین ادعایی مطرح میکند؟ معلوم است که هیچ کس! اما این آقایان با بی اخلاقی، تحریف و جنجال به پا کردند. آنها حتی عراقیها را هم نگران کردند و در راستای دستیابی به اهداف خود، منافع ملی کشور را به خطر انداختند. این در حالی بود که ایران دفاع از مردم عراق را وظیفه خود دانسته و میداند زیرا اگر امنیت عراق به خطر بیافتد امنیت ما هم با مخاطره رو به رو خواهد شد. اگر داعش در عراق و سوریه مستقر شود، امنیت ما هم تهدید خواهد شد.
با این حساب نگران نیستید که طرح برخی موضوعات، برای شما و دولت هزینه داشته باشد؟مخالفان افراطی و تندرو نمیخواهند حرف نو مطرح شود، آنها به شدت، مخالف حرف نو هستند. از نظر آنها حرف نو نباید گفته شود، از هر حرف تازهای میترسند. این افراد چرا مخالف آقای هاشمی و روحانی هستند؟ چون آنها حرف نو میزنند. عقبه این تندروها در گذشته نیز مخالف مقام معظم رهبری بودند، چرا که بیشتر از همه، ایشان حرف نو میزدند؛ ایشان روحانی روشنفکرِ نوگرا بودند. الان هم معظم له در مسائلی که سخن میگویند نوگرا هستند، به عنوان نمونه بیش از هر چیزی به وحدت میان شیعه و سنی، تاکید دارند اما تندروها حتی این بیانات ایشان را هم بایکوت میکنند و درباره آن حرفی نمیزنند و تریجخ میدهند نشنیده بگیرند.
آقای یونسی؛ شما الان دستیار ویژه رئیس جمهوری در امور اقلیتهای مذهبی و دینی هستید، گاهی دشواریهایی برای برخی اقلیتها و فرقهها برای برگزاری آیینهایشان وجود دارد. رهبری معظم انقلاب، در سال 88 در سفر به کردستان، موضوع اذان اهلسنت در سنندج را حل کردند، آیا در باره نماز جمعه و مثلا موضوع مساجد اهلسنت، در تهران هم، نمیشود با همان دیدگاه عمل کرد؟ برنامه دولت برای برطرف کردن مشکلات اینچنینی چیست؟هیچکدام از اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی، برای برگزاری آیینهایشان، مشکلی ندارند. اقلیتهای دینی مانند کلیمیها، زرتشتیها و مسیحیان، همگی کلیسا و کنیسه دارند، مراکز خاص دینی دارند، دولت حتی برایشان، بودجه در نظر گرفته است و به آنان کمک میکند. در باره اهلسنت هم، باید بگویم با وجودی که در کشور ما، جمعیت اهلسنت، در قیاس با شیعیان کم است، ولی بیش از 10 هزار مسجد دارند، مدارس
متأسفانه برخی از آن آدمهای تندرو، در بسیاری از مراکز قدرت هم نفوذ دارند و از ابزار قدرت برای اهدافشان استفاده میکنند
علمیه فراوان دارند، که نسبت به جمعیتشان، آمار خوبی است ولی معتقدم باید امکانات بیشتری برای آنها فراهم کنیم و بعضی از مزاحمتهایی که برای آنان ایجاد میگردد، باید رفع شود. درخواستهای انان کاملا شرعی و قانونی است. سفر مقام معظم رهبری به کردستان هم در این خصوص، نقطه عطف بود و فصل جدیدی را به روی کشور، مردم و مسئولان گشود. معظمله، برای اولین بار در سطح گسترده، فرمودند، که نباید به مقدسات اهلسنت، اهانت شود و حرام است. الان هم همه مراجع تقلید ما بیاحترامی به مقدسات اهلسنت را حرام میدانند. نکته دوم در سفر ایشان به سنندج، این بود که تأکید کردند، اذان اهلسنت پخش شود که این امر نیز انجام شد و مورد تقدیر اهلسنت نیز قرار گرفت.
در غرب و شرق کشور، در استانهای مرزی، که عموما اهلسنت ما هم در این مناطق تجمع دارند، مسائل مختلفی مطرح است؛ در موضوع امنیت در جنوب شرق کشور، نیروهای بومی انتظاراتی دارند. از جمله اینکه مسئولان استانی و شهرستانی، از نیروهای بومی باشند چون به باور آنان نیروهای بومی قطعا درک درستتری از مسائل محلی و بومی دارند. دولت یازدهم، در این زمینه چه نگاه و برنامهای دارد؟این خواسته بهحقی ست. دولت هم تاکنون، قدمهای خوبی برداشته است. بسیج در کردستان و سیستان، خیلی خوب کار کرده است و توانسته بیش از چندین هزار نفر را به عنوان بسیجی جذب کند و اسلحه در اختیارشان بگذارد. سپاه در این زمینه خیلی خوب عمل کرده است. همیشه باید از شخصیتهایی مثل شهید بروجردی و شهید شوشتری نام ببریم که پیشگام بودهاند؛ به خصوص شهید شوشتری که از سوی گروههای تندرو به شهادت رسید. بنابراین سپاه و بسیج کار بزرگی در این زمینه انجام دادهاند. همچنین قوه قضاییه در شوراهای حل اختلاف، خوب عمل کرده است. در این زمینه البته قوه قضاییه مظلوم است و تا به حال هیچکس، در این زمینه چیزی نگفته است. هزاران نفر به عنوان قاضی از اهلسنت به کار گرفته شدهاند. شوراهای حل اختلاف را به خودشان سپردهاند. البته شهرداریها و امور شهری نیز در اختیار افراد بومی است؛ و این قدم مهمی است. کارهای مدنی و بسیج دست خودشان است. دولت جدید نیز سعی کرده است که از خود آنها برای انجام امور استفاده کند. برای اولین بار تعدادی از خانمها در استانهای سیستان و بلوچستان و گلستان در سطوح مختلف از جمله فرمانداری مشغول به کار هستند و این در حالی است که گفته میشد رویکردی ضد زن نیز در آنجا شدیدتر است اما دولت در پستهای فرمانداری، از خانمها استفاده کرد و در واقع مقام دوم حاکمیت در یک استان را به زنی داد که اهل تسنن هم هستد. در سیستان و بلوچستان هم در کسوت مشاورت و هم معاونت، خانمهای زیادی فعال هستند.
به هر صورت، میخواهم بگویم که دولت قدمهایی را در این زمینهها برداشته شده است؛ ولی انتظارات اقوام ایرانی، مانند کردها، بلوچها، ترکمنها و عربها، خیلی بیشتر از آن چیزی است که دولت انجام داده است. معتقدم دولت باید با شهامت بیشتری برای اجرا کردن قولهایی که داده؛ داشته باشد. الان دو سال از عمر دولت تدبیر و امید میگذرد و هنوز وعدههای زیادی مانده است. در این جهت، بعضی استانها مانند سیستان و بلوچستان، وضعشان در خصوص محقق شدن وعدهها بهتر است، با این وجود، دولت وظیفه داشته که برای جذب اهلسنت و اقوام، بیشترین تلاش را بکنند چون دولت، دولت همه است؛ دولت کُرد، دولت بلوچ و دولت آذری و دولت همه اقوام.
یک مطالبه دیگر هم این است که چرا در مجموعه کابینه دولت تدبیر و امید، یک وزیر اهلسنت نداریم؟ این همه شخصیتهای برجسته و تحصیلکرده که در میان اهلسنت هستند؛ آیا این جمعیت، ظرفیت داشتن یک وزیر را ندارد؟حالا شما این را میگویید؛ من میگویم که چرا آنان در معاونتها نباشند؟ چرا یکی از معاونان رئیسجمهوری یک شهروند اهلسنت نباشد؟ دولت باید از بنبست رها شود و این کار را باید بکند و برای آینده تدبیری بیندیشد. باید از نیروهای اهلسنت، و اقوام و اقلیتهایی که امتحانشان را پس دادهاند، استفاده شود، همانطور که در مجلس هستند، در کابینه هم بتوانند حضور داشته باشند و همانطور که در خبرگان هم حضور دارند، باید بتوانند در دولت هم باشند. خبرگان بالاترین نهاد جمهوری اسلامی است برای اینکه بالاترین مسئولیت را دارد و آن، تعیین رهبری و نظارت بر اوست. اما می بینیم که در آنجا هم 5 تا 6 نفر از علمای اهلسنت، حضور دارند. پس چه اشکالی دارد نمایندگان مجلس که از برادران اهلسنت هستند، از 20 نفر به 30 نفر برسند و در دولت هم، چند اهلسنت، حضور داشته باشند؟
نگاه دولت یازدهم به پتانسیل و ظرفیت چهرهها و بزرگان اقوام و اقلیتهای مذهبی، برای حل مسائل این مناطق چیست؟پتانسیل بسیار خوبی در این باره وجود دارد. در شرق کشور، توسعه بدون اعتماد به مردم سیستان و بلوچستان، امکان پذیر نیست. امنیت شرق باید توسط آنها تأمین شود. سرمایهگذاریها باید با استفاده از سرمایهگذاران بلوچ، که عمدتا درحاشیه خلیج فارس هستند، صورت گیرد. این در غرب کشور هم هست. امکان ندارد که شما بخواهید در کشور بدون مشارکت مردم مرز نشین، توسعه ایجاد کنید. باید این مردم مشارکت داده شوند. سادهترین کاری که میتوان برای آنها انجام داد، بازارچههای مرزی است. اجازه بدهند مردم ساده و فقیر، آنجا معامله کنند و با آن طرف مرز ارتباط داشته باشند. بلوچهای ما باید با بلوچهای پاکستان ارتباط داشته باشند و تجارت کنند. این ارتباط به نفع ماست. عین این ارتباطات، در گلستان و غرب هم باید باشد. ما باید به مردم خود اعتماد کنیم. خوشبختانه در همه مرزهای ما و ساکنان کشورهای همسایه، اقبال زیادی برای معالجه بیمارانشان در ایران نشان داده میشود. مردم محروم منطقه ارمنستان، پاکستان، آسیای میانه، حوزه خلیج فارس، ترکیه، عراق و همه اینها بیمارانشان مایلاند، به ایران بیایند و معالجه شوند. ما باید زمینه
چرا یکی از معاونان رئیسجمهوری یک شهروند اهلسنت نباشد؟ دولت باید از بنبست رها شود و این کار را باید بکند و برای آینده تدبیری بیندیشد. باید از نیروهای اهلسنت، و اقوام و اقلیتهایی که امتحانشان را پس دادهاند، استفاده شود، همانطور که در مجلس هستند، در کابینه هم بتوانند حضور داشته باشند
و امینت لازم را برای این کار فراهم کنیم. گسترش این موضوع هم شغل ایجاد میکند و هم تولید ثروت میکند و هم اینکه رابطه مردم منطقه را نسبت به هم نزدیک میکند. چه اشکالی دارد که بهداشت و درمان مردم این مناطق، به ایران وابسته باشد؟ میدان بدهیم و آزاد کنیم که به اینجا بیایند و جای دیگر نروند.
بر اساس قانونی اساسی، به اقوام ایرانی اجازه داده شده است که بتواند از ادبیات و زبان خود در مدارس و دانشگاهها بهره بگیرد، در رابطه با این موضوع، دولت چه برنامهای دارد؟آموزش و پرورش مطالعاتی در دست انجام دارد. دانشگاه آزاد هم میتواند در این امر پیشگام باشد. در هر حال این مطالبه به حقی است که اقوام ایرانی دارند. زبانهای ایرانی در برخی جاها در حال فراموش شدن است. ما به زبان تات، تالش، و زبانهای بومی و محلی دیگر، نیاز داریم و باید آنها را حفظ کنیم. این زبانها گنجینههای اصلی زبان دَری و فارسی ست. غنای زبان فارسی بدون زبان کُردی، آذری و بلوچی امکانپذیر نیست. برای اینکه اینها همه یک خانواده هستند. ما باید زبان آذری و کُردی و بلوچی و غیره را آموزش دهیم. مگر از اینکه زبان عربی را آموزش دادیم چه ضرری کردیم؟ چرا انگلیسی را در همه جا یاد میدهند؛ اما موقع آموزش زبان کُردی، برخیها ترش میکنند و نگران میشوند؟! در سراسر ایران، زبان انگلیسی زبان بیگانه است و حتی برخی آن را زبان دشمن میدانند، ولی آموزش آن اجباری است؛ مطمئن باشید از طریق آموزش زبان، هیچ خدشهای به زبان ملی ما وارد نمیشود و اصلا غنای زبان ملی ما با همین زبانها به وجود آمده است.
شما از نقش دانشگاه آزاد سخن گفتید. فکر میکنید دانشگاه آزاد، چه نقشی را تاکنون، در کشور در زمینه پیوند میان اقوام ایرانی ایفا کرده و چه وظایفی در این زمینه خواهد داشت؟بالاخره ملت ایران، از یک تنوع قومی و مذهبی برخوردار است. انواع اقوام، زبانها، لهجهها و گرایشهای قومی و جود دارد که ما همه آنها را مبارک میدانیم در عین حال باید، شرایطی را فراهم کنیم که همدیگر را بشناسیم و تا همدیگر را نشناسیم کمتر یکدیگر را قبول خواهیم کرد. برای اینکه اقوام ایرانی به هم نزدیک شوند و جهت ایجاد ادغام اجتماعی درست و پویا، احتیاج به زمینههای مناسب داریم. برای این ادغام اجتماعی و پذیرش قومی، احتیاج به همشناسی داریم. هم شناسی باعث میشود، همدردی و همزبانی پدید آید. به همین خاطر مراکز آموزشی و علمی، بیشترین نقش را در این میان دارند.
دانشگاه آزاد در این زمینه به تنهایی نقش بینظیری ایفا کرده است. سالیانه بخشی از جمعیت سراسر ایران هم استاد و هم دانشجو، برای تحصیل و آموزش به جاهای دیگر رفت و آمد میکنند. از نظر یک جامعهشناس، که دیدگاه استراتژیک دارد، این امری بسیار ضروری و لازم است و باعث میشود که اقوام به هم نزدیک شوند و تمامی توطئههای دشمنان برای ایجاد تفرقه از بین برود. من باور دارم دیدگاهی که سعی دارد، هر کس در شهر خودش درس بخواند، در دراز مدت، اتفاق خوبی نیست. ما ملت بزرگی هستیم که باید با هم ارتباط داشته باشیم؛ اینکه در سیستان و بلوچستان، یزدی و اصفهانی کار میکنند، خیلی خوب است و فواید زیادی دارد. ایجاد این شبکه ارتباطی در گذشته یک آرزو بوده است و به شدت هم لازم است. آنچه که میتواند ما را خیلی به هم نزدیک کند، این است که چند میلیون نفر، از اقوام مختلف، سالانه در کنار هم زندگی کنند. دانشگاه آزاد نیز با گسترش امر آموزش عالی، در افزایش انسجام ملی به عنوان یک ضرورت در کشور نقش داشته و حتی در جاهایی آن را ایجاد کرده است برای همین هیچ فرد دلسوزی نمیتواند قدردان این کارکرد دانشگاه آزاد نباشد.
نقش دولت در خصوص نزدیک کردن اقوام مختلف و ایجاد همدلی بیشتر میان آنان چه میتواند باشد؟سیاست دولت باید بر نزدیک کردن اقوام، زبانها و سلیقهها متمرکز شود. مردم یزد باید مردم آذربایجان غربی را بشناسند و مردم آذربایجان باید مردم سیستان را بشناسند. همه گروههای اجتماعی باید، یکدیگر را بشناسند و اگر نشناسند، نمیتوانند تفاهم داشته باشند. ولی اگر همدیگر را بشناسند، با هم پیوند پیدا کرده؛ ازدواج میکنند، و خود به خود مانع از جدایی و تفرقه شده و نهایتا انسجام ملی ایجاد شده و تقویت میشود.
دولت هم باید تلاش کند جامعه را بیش از پیش به سمت وحدت و یکپارچگی حرکت دهد بدون آنکه هویت فرهنگی گروهی از بین برود. داشتن هویت فرهنگی و حفظ آن برای همه گروهها لازم است؛ اما نباید باعث شود تا گروهها در مقابل هم قرار گیرند و این یعنی اینکه مثلا کردها زبان کردیشان را حفظ کنند و آداب و رسوم خود را داشته باشند و در عین حال، با اقوام ترک همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند. پس باز تأکید دارم یکی از مهم ترین مؤلفههای امنیت ملی یک کشور، حفظ همه اقوام و اقلیتها و تامین حقوق شهروندی آنان است.
جناب آقای یونسی، امسال انتخابات مهم مجلس را در پیش رو داریم. همانطور که مستحضرید اقلیتهای قومی و مذهبی در انتخابات 92 بیشترین رأی را به آقای روحانی دادند. برخی منتقدین تندروی دولت این شائبه را مطرح میکنند که دولت در انتخابات 94 نیز برای ورود کاندیداهای حامی دولت به مجلس، نگاهی ویژه به این پشتوانه و ظرفیت آن دارد. آیا اینچنین است؟این شائبه را به طور جدی تکذیب میکنم چون میدانید که دولت به هیچ عنوان حق دخالت در انتخابات را، له یا علیه هیچ جریان، گروه، حزب و جناح خاصی ندارد. طبق قانون دولت باید کاملا بیطرف باشد و در عین حال یک انتخابات سالم و آزاد و توأم با امنیت کامل برگزار کند. همچنین دولت موظف است نشاط سیاسی را برای همه شهروندان در جامعه ایجاد کند. بنابراین هر حرکتی که بیطرفی دولت را خدشهدار کند؛ هم خلاف قانون است و هم به هیچ وجه به صلاح امنیت ملی و سلامت انتخابات و حتی خود دولت نیست. بنابراین من و سایر اعضای دولت، هیچ مسئولیتی به جز آنچه که گفته شد درخصوص برگزاری انتخابات سالم نداریم و همه شهروندان ایرانی نیز چه آنانی که در انتخابات 92 به آقای دکتر روحانی رای دادند یا ندادند، مختارند به هر فردی که تمایل دارند رأی بدهند و هیچ کس هم حق ندارد آنان را از حقشان محروم کند. مخالفان افراطی من و دولت نیز، مطمئن باشند که یونسی به روال تمام سالهایی که در دولتها مسئولیت داشته و هرگز فراتر از قانون عمل نکرده است؛ این بار هم مصالح اقوام و مذاهب ایرانی را به پای صندوق رأی، قربانی نخواهد کرد.