در این روستاها و مناطق اطراف، برای فصل کشت و زرع تابستانی و برای تامین آب روستا، آرزوی زمستان پر برف برای هر کشاورزی دور دست نیست، تابستانهای خنک این منطقه اگرچه طرفداران خاص خود را دارد اما برای کشاورزان با دلهره کمبود آب نیز همراه است. صبح روز ورف چال، زیبایی خاصی در روستای اسک جریان دارد؛ زنان روستا و بانوان طایفه از یک هفته پیش از ورف چال خود را برای آن روز آماده می کنند؛ شیرینی میپزند و مهیای رفتن به روستا میشوند. بسیاری از اهالی طایفه اسک مانند طوایف دیگر علاوه بر سکنی گزیدن در شهر در روستا نیز منزل ییلاقی دارند.
فاصله میان روستای اسک و جاده هراز به اندازه یک پل آهنی است؛ از روی این پل که به بگذرید به روستای اسک می رسید. در این روستا باد اردیبهشت ماه هوا هنوز سوز اندکی دارد اما خنکای زیبای بهاری به همراه هوایی تازه و پاک، شما را برای ورود به روستا ترغیب میکند.
در روز ورف چال، صدای چاووشی خوان در روستا می آید، دسته چاووشی خوان در روستا به راه میافتد. چاووشی خوان در روستا می خواند و مردان دسته دسته از خانهها خارج میشوند؛ زنانی هم که در قالب مهمان وارد روستا میشوند از خودروها پیاده شده و بدون حضور مردان وارد روستا میشوند چون مردان میدانند حق ورود به روستا را ندارند. اندکی که چاووشی خوانی گذشت، زنان دیگر مهیای پادشاهی میشوند، مردان را یکی یکی از روستا به سمت آن سوی پل هدایت میکنند. همه مردان باید از روستا بروند.
اینجا در روستای اسک و منطقه اسک وش دو آیین برگزار می شود؛ ورف چال و سنت زن شاهی. مردانی که از روستا خارج می شوند به سمت منطقه ورف چال می روند و زنان در روستا می مانند تا به جبران نرفتن به اسک وش؛ سنتی دیگر را برگزار کنند. علاوه بر اهالی، مهمانانی مانند ما نیز وارد روستا می شوند تا در سنت زن شاهی مشارکت کنند. روستای اسک میدانگاهی دارد که زنان همزمان با خروج مردان وارد آن میشوند.
فاطمه یکی از اهالی روستا است که سالهاست در برگزاری این سنت حضور دارد، او برای عمل به این سنت طایفه خود، با همراهی تعدادی از زنان چوب دستی و جارو دستی به دست میگیرند و مردان را به اصطلاح به در میکنند. مردانی که حاضر نباشند از روستا خارج شوند را با چوب میبندند و در روستا میگردانند. هیچ مردی حق ماندن در روستا را ندارد و مردان نیز زنان را با خود به ورف چال نمیبرند. اکنون روستا خلوت تر شده است و صدای همهمه زنان از میدانگاهی روستا به گوش میرسد. زنان به سراغ شاه میروند و بر تن او لباس شاهی می پوشانند. شاه زنان در میان هلهله زنان اطراف خود و در میان کل و شادی آنان وارد میدانگاه میشوند.
اگرچه این سالها، مهمانان زیادی برای دیدن این سنت به روستا میآیند اما همچنان مهمان نواز هستند. درب خانههای منتهی به میدانگاه باز است و از مهمانان و از یکدیگر پذیرایی میکنند. برخی اهالی نیز برای این مراسم نذری می آورند و نذر می کنند از مهمانان این مراسم پذیرایی کنند و درب خانه برخی نیز طبق سنت اجدادشان درب بر روی مهمانان ورف چال باز است. زنان ترانه های محلی میخوانند و شادی میکنند؛ فردی نان و قطاب و آب دندان توزیع میکنند و بساط شربت و شیرینی نیز فراهم است. تماشای منظره دماوند از این روستا که در اردیبهشت به سمت سبز شدن پیش میرود خالی از لطف نیست.
شوخ طبعی و مزاح حاکم، جو شادی در میان زنان ایجاد میکند؛ زنان کم کم آماده سر زدن به خانه اهالی میشوند. رسم است که زنان در ورف چال به خانه دخترانی که به تازگی نامزد کردهاند بروند از آنان طلب شیرینی کنند. ترانه خوانی و شادی در کوچههای این روستا طنین انداز شده است. خانههای کوهپایهای اسک در میان کوچههای باریک و خنک روستا دیدنی است.
تا ظهر و حوالی وقت ناهار، وقت زنان میگذرد؛ پیران روستا معتقدند مراسم ورف چال باید به دعا و نیایش بگذرد اما جوانترها به برگزاری یک روز شاد تمایل بیشتری دارند. زنان میدانند با نزدیک شدن ظهر، مردان کم کم میرسند. مردانی که نیم روزی را برف به دوش کشیدهاند تا سنت ورف چال را به جای آورند پس از صرف ناهار به روستا باز میگردند.
مردان طبق سنت، برف را از اطراف به درون چاهی در منطقه اسک وش میریزند و اعتقاد دارند این امر به سلامتی آنان در طول سال کمک میکند و رزق و روزی اشان را زیاد میکند برای همین است حتی گلولهای کوچک هم شده برف را حمل میکنند.