به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۲:۳۶
 
۶
تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۷ ساعت ۱۰:۲۴
کد مطلب : ۱۰۸۸۴۴
احسان شریعتی:اوج گفتمان انتقادي در سال۷۶ بود

جريان اصلاحات و گفتمان شريعتي و بازرگان

جريان اصلاحات و گفتمان شريعتي و بازرگان
گروه سیاسی-رسانه ها: وي را فيلسوف معاصر ايراني معرفي كرده‌اند؛ اما او بيش از آنكه فيلسوف يا انديشمند باشد فرزند علي شريعتي است. وقتي كسي خون علي شريعتي در رگ‌هایش جريان داشته باشد به صورت ناخودآگاه هم فيلسوف است هم انديشمند و هم مصلح اجتماعي. شايد پست و مقام و القاب را بتوان با تلاش و كوشش به دست آورد اما «خون» را نمي‌شود. خون اكتسابي نيست و به انسان به ارث مي‌رسد. در نتيجه براي معرفي احسان شريعتي همين بس كه وي ميراث‌دار يكي از مهم‌ترين متفكران تاريخ معاصر ايران يعني دكتر علي شريعتي است. روزنامه «آرمان» با احسان شريعتي درباره دغدغه‌هاي روشنفكري ديني در عصر حاضر و رابطه آن با اصلاحات سياسي در ايران به گفت‌وگو نشست كه در ادامه مي‌خوانيد:

شما را فيلسوف معاصر ايراني معرفي كرده‌اند. خود را روشنفكر ديني مي‌دانيد يا فيلسوف؟
من از نظر تخصصي «فلسفه‌پژوه» هستم؛ اما به دليل اينكه با دكتر شريعتي نه از نظر بيولوژيكي و بلكه از نظر دغدغه‌هاي ديني و روشنفكري نسبت دارم، براي فعاليت‌هاي فكري خود دو «ساحت» قائل هستم. ساحت نخست فعاليت‌هاي من معطوف به فلسفه و انديشه‌ورزي است. شايد يكي از دلايل انحطاط جريان روشنفكري در ايران فقدان انديشه‌ورزان بزرگ بوده است. اين در حالي است كه پس از «ملاصدرا» و «ملاهادي سبزواري» انديشمند بزرگي كه بتواند در فضاي فكري جامعه ايران تاثيرگذار باشد ظهور نكرده است. در ساحت دوم بنده خود را روشنفكر مي‌دانم و به دليل اينكه در زمينه فرهنگ ديني فعاليت مي‌كنم خود را «روشنفكر مسلمان» قلمداد مي‌كنم. برخي به اشتباه بين روشنفكري ديني و دين فاصله ايجاد مي‌كنند و روشنفكري ديني را مسئله‌اي كاملاً جدا از دين مي‌دانند. اين در حالي است كه روشنفكري ديني از اساس با دين تعريف مي‌شود و در صورتي كه از دين فاصله بگيرد، معنا و كاركرد خود را از دست مي‌دهد. ما به صورت ناخودآگاه در جغرافياي فرهنگي اسلام حضور داريم. در چنين شرايطی تنها دو راه وجود دارد؛ نخست اينكه مفاهيم اسلامي را بازانديشي كنيم و دوم اينكه از مسائل ديني بهره‌گیری كنيم. در نتيجه ما تلاش مي‌كنيم با كنكاش در درون دين آموزه‌هاي آن را با مقتضيات زمانه هماهنگ كنيم.

روشنفكران ديني پس از انقلاب دنبال چه مسیری رفتند؟
نخستين جريان نوانديشي در ايران «خداپرستان سوسياليست» هستند كه به حداقلي‌ترين شكل ممكن تلاش مي‌كند دغدغه‌هاي ديني خود را مطرح كنند. اين افراد تنها به «توحيد» و «خداپرستي» اعتقاد داشتند و عنوان مي‌كردند توحيد جوهر اصلي دين است و بايد مورد توجه جدي قرار بگيرد. شكل‌گيري جريان موسوم به «خداپرستان سوسياليست» نشان مي‌دهد كه نگاه حداقلي و تقليل گرايانه به مساله دين از ابتداي شكل‌گيري نهضت‌هاي ملي و مذهبي ما وجود داشته است. با اين وجود مساله مهم در اين زمينه اين است كه چرا در آن دوران گفتمان ديني در ايران فربه‌تر بوده است. پس از بركناري رضا شاه بازگشت به مذهب سنتي در ايران آزاد مي‌شود و مروجان دين سنتي آزادانه‌تر به دنبال اشاعه گفتمان خود هستند. پس از انقلاب اسلامي در سال۵۷ گفتمان سنتي پس از مدت‌ها از حاشيه بيرون مي‌آيد و تلاش مي‌كند خود را به عنوان گفتمان اصلي جامعه معرفي كند. دغدغه‌هاي مردم كه در سال۵۷ خواستار انقلاب بودند مسائلي مانند استقلال، جمهوري،آزادی، عدالت و توسعه بود. مردم در انقلاب سال ۵۷ به دنبال حكومت عدل علي (ع) و همانا جمهوري اسلامی بودند كه با فرهنگ و خصوصيات مذهبي جامعه ايران همخواني داشته باشد. آموزه‌هاي ديني جامعه ايران نه تنها ناقض دموكراسي و جمهوري نبود، بلكه مقوم و حمايت‌كننده دموكراسي و مردم‌سالاري بود. به همين دليل هيچ گونه دو گانگي و جدايي بين مسائل ديني و جمهوريت در ايران وجود نداشت.

با اين وجود جمهوريت و دين به مثابه «دين» به عنوان هدف قرار گرفت. متفكراني مانند مجتهد شبستري يا مصطفي ملكيان نيز در همين فضا و در گفتمان جمهوري اسلامي نظريات خود را ارائه كرده‌اند. امثال مجتهد شبستري ادامه‌دهنده رويكرد انديشه روشنفكري ديني هستند كه از قبل از مشروطيت و سيد جمال الدين اسد آبادي در ايران آغاز شده و تاكنون ادامه داشته است. در نتيجه اين افراد را نبايد بدون در نظر گرفتن رويكرد نوانديشي ديني در ايران در نظر گرفت. برخي معتقدند پس از سروش روشنفكري ديني در ايران افول كرده و اهميت خود را از دست داده است. اين در حالي است كه به نظر من روشنفكري ديني پس از او در ايران پررنگ‌تر شده و اهميت بيشتري پيدا كرده است. پس از آن در هر مقطع مهم سياسي كه اصلاح‌طلبان در جامعه به پيروزي دست پيدا كرده‌اند در راستاي گفتمان روشنفكري ديني در ايران بوده است. در اغلب انتخابات اخير كه در ايران برگزار شده رقابت بين قرائت سنتي از دين و روشنفكري ديني صورت گرفته و در اغلب اين انتخابات نيز گفتمان روشنفكري ديني به پيروزي رسيده است. بدون شك حمايت طبقه متوسط شهري از جريان اصلاحات در انتخابات، رياست‌جمهوري۹۲ و انتخابات مجلس ۹۴ در راستاي گفتمان روشنفكري ديني و افكار مهندس بازرگان ودكتر شريعتي بوده است. همين مساله يك پيروزي مهم براي جريان روشنفكري ديني است. اين رويكرد در فضاي سياسي حالت سطحي به خود مي‌گيرد اما در لايه‌هاي پنهان جامعه جريان دارد و در تصميم‌گيري مردم تاثيرگذار است. مردم ايران در سال‌هاي اخير نشان داده‌اند خواستار تغيير و تحول در فرهنگ مذهبي و سياسي خود هستند كه با مقتضيات عصر كنوني همخواني داشته باشد.

جريان روشنفكري ديني چه ارتباطي با جنبش اصلاح‌طلبي ايران و به طور خاص از دوم خرداد ۷۶ تاكنون پيدا كرده است؟ آيا جنبش اصلاح‌طلبي ايران به خوبي از آموزه‌هاي روشنفكري ديني استفاده مي‌كند يا اينكه جنبه‌هاي سياسي آن به روشنفكري ديني غلبه پيدا كرده است؟
در دهه ۶۰ جامعه ايران به سمت سنت‌هاي ديني گرايش پيدا كرده بود و قرائت‌هاي مختلفي از دين در جامعه وجود داشت که برخي از تصميم‌گيرندگان در برخي مباني نظام سياسي تجديد نظر كردند و خواستار اصلاح برخي از ساختارها شدند. در دهه ۶۰ نيروهاي چپ به دليل اشتباهات استراتژيكي كه انجام دادند و فشارهاي بيروني كه به آنها وارد شد از صحنه سياسي و تصميم‌گيري ايران حذف شدند. با اين وجود در دهه هفتاد به دليل شكست گفتمان سنتي، زمينه‌هاي تفكر انتقادي در جامعه ايران به وجود آمد. اوج گفتمان انتقادي در ايران در سال۷۶ بود. البته اين گفتمان در سال۸۴ به دليل چنددستگي از رسيدن به اهداف اوليه خود ناكام بود اما در سال ۹۲ دوباره «آب رفته را به جوي» بازگرداند. در طول هشت سالي كه جريان اصلاحات فضاي سياسي را به رقيب خود واگذار كرد تا حدود زيادي جامعه وارد تنگناهایی در زمينه‌هاي مختلف اعم از اقتصادي، سياسي و فرهنگي شد.

اغلب اين مشكلات نيز به این دليل بود كه گفتمان غالب در طول اين هشت سال مخالف گفتمان روشنفكري ديني بود و گفتمان خاص خود را ارائه مي‌كرد كه با مقتضيات زمانه هماهنگ نبود. در نهايت اما دافعه اين گفتمان به خود آنها بازگشت و در انتخابات ۹۲ مردم گفتمان ديگري را جايگزين گفتمان گذشته كردند. يكي از مواردي كه جريان اصلاحات را سال‌هاي اخيردر تنگنا قرار داد، نبودن فضا و امكانات لازم براي اشاعه گفتمان خود بوده است. اين در حالي است كه گفتمان مقابل كه مدعي قرائت سنتي از دين است از امكانات بيشتري نسبت به گفتمان اصلاحات برخوردار بوده است. با تمام اين اوصاف جريان اصلاحات بخشي از تحول‌خواهي مدني و روشنفكري ديني در تاريخ معاصر ايران به شمار مي‌رود كه داراي فراز و نشيب‌هاي زيادي در مسير خود بوده است.

دايره روشنفكري ديني بزرگ‌تر است يا دايره آزادي؟روشنفكري ديني در كجا به مفهوم آزادي نزديك و در كجا از مفهوم آزادي فاصله مي گيرد؟
برخي هنگامي كه كلمه ديني را به مفهوم «روشنفكر» اضافه مي‌كنند گمان مي‌كنند «روشنفكري ديني» با مفهوم روشنفكر در تناقض است. اين در حالي است كه اين دو مفهوم در نهايت يك هدف را دنبال مي‌كنند و هر دو با آزادي رابطه تام دارند. يكي از تعاريف روشنفكري «آزاد انديشي» و تعريف ديگر آن «روشنگري» است. روشنگري بيشتر به مباحث فكري و فلسفي مربوط مي‌شود و آزاد انديشي بيشتر در مسائل سياسي و اجتماعي كاربرد دارد. روشنفكر ديني نيز با استفاده از ادبيات و مفاهيم ديني رسالت خود را انجام مي‌دهد و تلاش مي‌كند راه‌حل مشكلات جامعه را در دين جست‌وجو كند. در مسیحيت جنبشي به نام «الهيات رهايي بخش» وجود دارد كه به روشنفكران و كشيشاني اطلاق مي‌شود كه در جنبش‌هاي انقلابي حضور داشته‌اند و با ادبيات مسيحي صحبت مي‌كردند. در گذشته به دليل اينكه نهادهاي رسمي ديني مانند كليساي واتيكان جزو طبقات حاكم بودند برخي گمان مي‌كنند مفاهيم ديني با روشنفكري در تناقض است. در انقلاب فرانسه دين با دموكراسي و انقلاب مخالف بود و با فئوداليسم و سلطنت همراهي مي‌كرد. با اين وجود در همان مقطع تاريخي نيز برخي از كشيشان خواستار دموكراسي و آزادي بودند. در نتيجه قرائت‌ها و خوانش‌هاي متفاوتي از دين در اين زمينه وجود داشته است.

آیا جريان روشنفكران ديني در ايران در برخي از مقاطع تحت تاثیرفشار‌هاي سياسي بيروني قرارگرفته است؟
روشنفكري ديني به دنبال ساختن طرح واره‌هاي جديد و مفاهيم نو است. در نتيجه پاسخ‌هاي روشنفكري ديني مانند مكاتبي مانند ماركسيسم و ليبراليسم از پيش مشخص وقابل مشاهده نيست. در گذشته ماركسيسم مدعي بود به تمام مشكلات بشر پاسخ مي‌دهد و براي همه مسائل بشريت راه‌حل ارائه مي‌كند. در شرايط كنوني نيز ليبراليسم چنين ادعايي را مطرح مي‌كند و معتقد است همه ايدئولوژي‌هاي بشر شكست خورده و تنها ليبراليسم است كه مي‌تواند براي مشكلات عصر خود راه‌حل ارائه كند. در نتيجه چنين مكاتبي به دليل خود بسنده بودن، قادر نخواهند بود رسالت روشنفكري خود را انجام دهند. روشنفكري به دنبال اين است كه آيا نظم حاكم برجهان براي مردم جهان عدالت به ارمغان آورده يا اينكه شكاف بين شمال و جنوب را بيشتر كرده است. تشديد تضاد بين شمال و جنوب موجب بروز واكنش‌هايي در جنوب مي‌شود. روشنفكري حتي به مسائل اقتصادي نيز ورود مي‌كند و اين سوال را مطرح مي‌كند كه چرا بيشتر ثروت‌ها در جوامع غربي در دست عده محدودي است و بسياري از مردم در وضعيت فقر و فلاكت زندگي مي‌كنند و از ابزار اوليه زندگي محروم هستند. ليبراليسم معتقد است بهترين ايدئولوژي جهان است و بهترين زندگي را براي مردم خود به ارمغان مي‌آورد. با اين وجود در دهه‌هاي اخير اين مساله به اثبات رسيده كه به دليل اينكه ليبراليسم تلاش مي‌كند «بهترين» زندگي را براي مردم خود به وجود بياورد «بدترين» زندگي را براي ديگران به وجود آورده است.

مرز جامعه مدني به عنوان يك پارادايم فكري و جامعه ديني در ايران كه ريشه در تاريخ اسلام دارد كجاست؟
تناقض موجود در اين زمينه به قرائت سنتي از دين باز مي‌گردد كه دين را مجموعه‌اي از جزميات تعبدي تعريف مي‌كند كه با تطورات تاريخي و اجتماعي عصر كنوني همخواني ندارد. قانون يكي از عناصر اصلي جامعه مدني است و به همين دليل جامعه مدني تلاش مي‌كند قوانين جامعه خود را با توجه به مقضيات هر عصر تغيير دهد. در نتيجه جامعه به يك «ديناميسم رويش» براي تغيير و تحول نياز دارد. برخی معتقدند دين داراي اصول ثابت و لايتغيري است كه هيچ گونه تغيير و تحولي در آموزه‌هاي آن به وجود نمي‌آيد. اين در حالي است كه روشنفكران ديني معتقدند دين داراي انعطاف است و آموزه‌هاي آن را مي‌توان با مقتضيات هر عصر انطباق داد. احكام اسلام به صورت دفعي و یکباره شكل نگرفته، بلكه داراي سير تاريخي است و به مرور زمان به وجود آمده است. در قرون وسطي در غرب يك نهادی به نام«انگيزيسيون» وجود داشت كه عقايد مردم را مورد تفتيش قرار مي‌داد و نظريات مخالف خود را تكفير مي‌كرد.

در دين اسلام چنين نهادي وجود ندارد و به همين دليل امكان برداشت‌هاي متفاوت و متنوع از مسائل ديني وجود دارد. روشنفكران ديني معتقدند آن چيزي ديني‌تر است كه عقلاني‌تر باشد و هر چه دين بهتر بتواند خود را با مقتضيات جامعه هماهنگ كند بيشتر به اصول خود نزديك شده است. ما در علوم انساني با مسائل متغير و سيالي مواجه هستيم اما مسائل دين سنتي ثبوتي‌تر هستند. با اين وجود دين حقيقي در ذات خود به هيچ عنوان ثبوتي نيست و بين «ايمان» و «امر قدسي» ارتباط وجود دارد. رابطه بين «ايمان» و امر قدسي «خشيت» يا «ترس آگاهي» گفته مي‌شود كه به قول « سورن کی‌یرکگور » مانند عشق قوي و ضعيف مي‌شود. يكي از فلاسفه عنوان مي‌كند «پرسش تقواي انديشه است». اين مساله در دين نيز وجود دارد. دين «پرسش» را به صورت ماورايي مطرح مي‌كند در صورتي كه عقل درباره «پرسش» ديدگاه اين جهاني و دنيوي دارد.

روشنفكري ديني چه رابطه‌اي با قدرت دارد؟ آيا روشنفكري ديني به نقد «قدرت» مي‌پردازد؟
«ادوارد سعيد» معتقد است روشنفكر به معناي كسي است كه حقيقت را براي قدرت بازگو مي‌كند. براساس تعريف ادوارد سعيد به كسي روشنفكر گفته مي‌شود كه بينش مستقل انتقادي نسبت به قدرت داشته باشد. در نتيجه روشنفكر بالذات نمي‌تواند در خدمت قدرت و ابزاري در دست قدرت باشد. روشنفكر حتي در دموكرات‌ترين جامعه دنيا نيز بايد مستقل از قدرت و منتقد قدرت باشد. «ژان پل سارتر» معتقد است هنگامي كه يك نيروي فرهنگي از مسائل سنتي جامعه فاصله مي‌گيرد و نگاه تحليلي و آسيب شناسانه به جامعه خود مي‌كند مفهوم روشنفكري به خود می‌گیرد. با اين وجود روشنفكر در جوامع مختلف شكل متفاوتي به خود مي‌گيرد.

در ايران به دليل اينكه جامعه داراي دغدغه ديني است روشنفكران تلاش مي‌كنند از راه دين رسالت خود را انجام دهند. به همين دليل تغيير و تحولات جامعه ايران همواره با تاييد مراجع ديني صورت گرفته است. به عنوان مثال «ستارخان» در قيام خود عنوان مي‌كرد قصد دارد حكم مراجع و علماي نجف را اجرا كند. در نتيجه دين در ايران در تمام تغييرات اجتماعي تاثيرگذار است و نقش مهمي ايفا مي كند. دكتر شريعتي پس از بازگشت از اروپا عنوان مي‌كنند دين نقش محوري در فرهنگ ايران دارد و به همين دليل به تبيین فرهنگ ديني جامعه ايران مي‌پردازد. اين در حالي است كه در آن مقطع زماني بسياري از افراد نمي‌توانند چنين مساله اي را تشخيص بدهند و مسائل اجتماعي و سياسي ديگر را با اهميت‌تر از دين معرفي مي‌كردند.

در آن مقطع زماني برخی از روشنفكران معتقد بودند به دليل اينكه دين در دوران رضا شاه و محمدرضا پهلوي در حاشيه قرار گرفته است اهميت گذشته خود را از دست داده و نقش تعيين‌كننده در سرنوشت جامعه ايفا نمي‌كند. سوليوان سفير آمريكا در ايران در خاطرات خود عنوان مي‌كند براي آگاهي نسبت به اين مساله كه دين در ايران داراي چه جايگاهي است به جاي اينكه وضعيت مذهبي دربار را در نظر بگيريم بايد رفتار مردم ايران را در حرم امام رضا (ع) مورد ارزيابي قرار داد.

دغدغه‌هاي روشنفكري ديني براي نسل جديد كه از بسياري جهات با نسل دهه‌های چهل و پنجاه تفاوت دارد، چيست؟روشنفكري ديني با چه ابزاري تلاش مي‌كند با نسل جديد ارتباط برقرار كند؟
روشنفكري ديني از دو جنبه قابل بررسي است؛ نخست اينكه روشنفكري ديني از نظر مفهومي چه تعريفي دارد و به چه ميزان اين تعريف‌ها داراي جنبه‌هاي تاريخي و معنايي است و دوم اينكه روشنفكري ديني چه مابه ازاي بيروني دارد و چه تاثيراتي در فضاي اجتماعي مي‌گذارد. «نوزايي» و «نوپيرايي» فرهنگ و انديشه ديني در ايران از قبل از مشروطيت با افرادي مانند سيد جمال الدين اسدآبادي و محمد عبده و طيفي از مصلحان دنياي اسلام آغاز شد. از سوي ديگر نوزايي ديني با آشنايي مصلحان اجتماعي ايران با جهش جهاني مدرنتيه نيز همزمان شده بود.

در دوران آغاز مدرنيته نگاه انسان به جهان تغيير كرد و انقلاب معرفت شناختي و اپيستمولوژيك شكل گرفت. در اين دوران نظريه‌هايي جديدي مانند انقلاب كوپرنيك، «تنازع بقا» و كشف «ناخودآگاه» مطرح مي‌شود. در حوزه فلسفه نيز فيلسوفاني مانند ايمانوئل كانت ظهور كردند كه قصد دارند انقلاب كوپرنيكي را به فلسفه و متافيزيك بكشانند و طرحي نو در فلسفه به وجود بياورند. در دوران مشروطيت برخي از سياحان و روشنفكران كه در غرب تحصيل كرده‌اند با مشاهده پيشرفت‌هاي كشورهاي غربي متوجه شدند كه بين تمدن شرق و غرب فاصله افتاده و به همين دليل تلاش كردند به اصلاح‌گري در جامعه خود بپردازند. نكته مهم اينكه روشنفكران ايراني به دليل سابقه علمي و تمدني ايران زودتر از برخي از جوامع ديگر متوجه اين فاصله مي‌شوند و به همين دليل تلاش مي‌كنند اين فاصله را كمتر كنند.

اصلاح‌گري در ايران در ابتدا از مسائل نظامي و سياسي آغاز مي‌شود و سپس به مسائل حقوقي و فلسفي و ايده‌هاي جديد منجر مي‌شود. نكته مهم ديگر در اين زمينه وقوع رنسانس و رفرماسيون در غرب و تاثير آن بر جوامع ديگر و از جمله ايران است. رنسانس يك جنبه ملي دارد كه به يونان باستان و متون كلاسيك به نام «اومانيست‌ها» مربوط مي‌شود. از سوي ديگر نهضت ديني برمبناي بازخواني متون ديني به وجود مي‌آيد و يك نهضت نوانديشي ديني شكل مي‌گيرد. اين نهضت نوانديشي ديني در ايتاليا در مذهب كاتوليك و در اروپاي شمالي مانند آلمان به شكل رفرماسيون پروتستان ظهور مي‌كند. در اين مقطع زماني كشورهاي اروپايي به دنبال اصلاح آموزه‌هاي ديني خود براي تطبيق آن با شرايط جديد بودند. دليل اين مساله نيز اين بود كه انديشمندان غربي معتقد بودند دين نقطه مركزي تماميت فرهنگي يك جامعه است وبه همين دليل بايد در اولويت نخست تغيير قرار بگيرد.