به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۱:۱۸
 
۴۳
تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۵ ساعت ۱۱:۴۱
کد مطلب : ۱۱۹۳۹۳
اسيدپاشان اگر قرار بود دستگیر بشوند تا الان می‌شدند

رنج‌‌هاي يكي از قربانیان اسیدپاشی سريالي اصفهان

رنج‌‌هاي يكي از قربانیان اسیدپاشی سريالي اصفهان
گروه جامعه: «از اسیدپاش یک درخواست دارم. فقط پنج دقیقه با دست جلوی چشمانش را بگیرد و به این فکر کند تا ابد همین شرایط را دارد. من هیچ چیز را نمی بینم. فیلمی که از من منتشر شد و در آن خدارا شکر کردم که چشمانم می بیند قدیمی است. من حالا بینایی هر دو چشم را از دست داده ام. زیبایی، سلامتی و صورتم را تمام و کمال از دست دادم ولی از دست دادن بینایی زندگی من را تباه کرد. حرف من با عامل سیاه شدن زندگی و آینده من است. تو را به خدا دستت را روی چشمانت بگذار. سخت است ندیدن؟ عذابت می دهد تاریکی؟ این تمام دنیای ۲۸ سالگی من است. تو دنیای من بی گناه را برای همیشه تاریک کرده ای.»

به گزارش انصاف نیوز، «فرناز نوبری» در سایت مرداد در مقدمه ی گزارشی از گفتگویش با سهیلا جوركش، قربانی اسید پاشی نوشت: این ها را سهیلا جورکش تنها قربانی نابینای اسیدپاشی اصفهان که هر دو چشمش نابینا شده در حالی به مرداد می گوید که چندی پیش خبر بینا شدن چشم او با دستگاه رسانه ای شده بود. حالا پس از هفت ماه دیدن با کمک دستگاه او باز هم بینایی اش را از دست داده و هر دو چشمش نابینا شده است. این در حالی است که فیلم بینا شدن سهیلا هنوز در فضای مجازی دست به دست می شود و کاربرانی که کمتر منبع خبر برای شان اهمیت دارد خدارا برای بینا شدن سهیلا شکر می کنند.

از آسانسور طبقه پنجم بیمارستان نور تهران که خارج می شوم اتاق ۱۰ دومین اتاق سمت راست است. وارد اتاق که می شوم سهیلا و مادرش را می بینم که اولی روی تخت نشسته و دومی روی مبلی روبروی تخت. پوست صورتش از دو سال پیش که این حادثه رخ داد بهتر شده بود ولی چشم راستش همچنان دوخته شده بود و چشم چپش با پوشش پلاستیکی نمکدانی بسته شده بود. درباره بهبود صورتش که می پرسم سر درد دلش باز می شود و می گوید: «من صورتم را نمی خواهم. چشمانم را می خواهم.تمام امیدم به چشم چپم بود که آن هم اینطور شد».در اتاق باز می شود و پدرش که خستگی این دو سال به وضوح در چشمانش مشخص است وارد می شود.پس از صحبت کوتاهی با آقای جورکش به سهیلا می گویم فیلمی که بعد از عمل اسپانیا از تو گرفتند و خدا را برای به دست آوردن بینایی شکر کردی هنوز در فضای مجازی دست به دست می شود.کسی خبر ندارد تو بینایی ات را دوباره از دست دادی.می گوید:« من کلا هفت ماه می دیدم.آن فیلم قدیمی است».مادرش میان صحبت سهیلا می گوید: «فکر کنم ۵ ماه بود».پدرش در جواب همسرش می گوید: «نه ۶ ماه.» هر کسی آن یکی را نگاه می کند و نگاه های همه خسته است.خستگی شان اما مثل کسی که خسته است ولی به آرامش رسیده و حالا باید خستگی در کند نیست،خسته اند اما می دانند این خستگی حالا حالاها یا حتی شاید تا پایان عمر همراه شان باشد.اصلا شاید همین خسته ترشان می کند وعدد روز و ماه و سال را از یادشان برده است.

تا چشمانم را باز کردم هیچ چیز ندیدم

سهیلا ادامه می دهد: «یک روز صبح دوربینی که با کمک آن می دیدم از چشمم بیرون افتاد. چشمانم را باز کردم و ندیدم. دنیا روی سرم خراب شد».یادآوری آن روز صدای سهیلا را لرزان کردو بغضی که در گلویش بود فرو داد و گفت: «دوربین که از چشمم افتاد در گوشه خیابان جیغ می زدم. فریاد می کشیدم و می گفتم خدایا پس کجاست آسمانت؟ خدایا کجا رفت زمینت؟ یعنی من حق دیدن با کمک دوربین را هم نداشتم؟»

قربانی اسید پاشی ادامه می دهد:«خلاصه پزشکان آنجا نتوانستند هیچ کاری برای چشمم انجام بدهند و پس از عمل هایی که در این دو سال در اسپانیا انجام داده بودم به ایران بازگشتیم».او همچنین می گوید:« از وقتی به ایران آمدم از مسئولان دولتی خانم مولاوردی و آقای قاضی زاده هاشمی به دیدارم آمدند.آقای هاشمی لطف کردند و به سرعت برایم کمیسیونی با حضور دکتر جوادی،غفاری و رجبی تشکیل دادند و فورا چشمم را عمل حفظ چشم کردند».او درباره این عمل توضیح می دهد::«با این عمل،چشمم حدود ۴ یا ۵ ماه باید استراحت کند و سپس تصمیم می گیرند باید عمل پیوند قرنیه روی چشمم انجام بشود یا باز باید دوربین در چشمم بگذارند.ممکن است خود وزیر بهداشت این عمل را انجام بدهد و ممکن است تشخیص شان این باشد که در کشوری دیگر این کار را انجام بدهم.»

تمام امیدم به وزیر بهداشت است

داشتن روحیه بسیار خوب سهیلا تاکنون باعث شده این شرایط طاقت فرسا را تاب بیاورد و روند درمان را ادامه بدهد.او درباره این موضوع می گوید: « من مطالعات روانشناسی زیادی داشتم و همه کسانی را که ناامید می شدند یا مشکلی داشتند نصیحت می کردم.روحیه قوی دارم و همین روحیه من را تا اینجا نکه داشته اما از دست دادن بینایی ام را نمی توانم تحمل کنم.اگر علم تا جایی پیشرفت کرده که بتوانم ببینم چرا باید به دلیل یک سری سهل انگاری و اشتباه نبینم».

او ادامه می دهد:« نمی دانم در اسپانیا چه شد و آن پزشک مسن چه کار کرد که دوربین دچار مشکل شد و از جای خود خارج شد ولی تمام امید من به وزیر بهداشت است که یا خودش بینایی ام را به هر طریقی به من برگرداند یا من را به دست کسی بسپارد که بتواند این کار را انجام بدهد».

او همچنین می گوید:« تنها کسی که تا الان به هر طریقی به من و شرایطم اهمیت داده و کمک حالم بوده همین فرد بوده و امیدی به هیچ کس ندارم.صدای سرفه های پی در پی و خشک مادرش توجهم را جلب می کند».می گوید: «بیش از یک ماه است که ریه ام به شدت اذیتم می کند و سرفه امانم را بریده است».

می پرسم تمام کارهای سهیلا با شما است؟ می گوید: «در این دو سال درست شبیه سایه سهیلا کنارش بوده ام و یک لحظه او را رها نکرده ام.الان هم خدا را شکر می کنم ولی تنها خواسته ام این است که یک پرستار به ما بدهند که بتواند به ما کمک کند.او ادامه می دهد؟ من پرستار ۲۴ ساعته دخترم هستم و هیچ گله ای هم ندارم ولی با توجه به اینکه شرایط جسمی ام هر روز بدتر می شود،فقط نگرانی ام این است که اگر مریضی من را از پا در بیاورد و سرپا نباشم چه کسی کنار سهیلا خواهد بود.من به خاطر سهیلا باید بتوانم سرپا و سرحال باشم.

او حتی در شخصی ترین مسائل نیاز به کمک من و پدرش دارد و من واقعا نگرانم همسرم هم به تازگی قلبش مشکل پیدا کرده و قندش بسیار بالاست».پدر سهیلا میان صحبت همسرش می آید و می گوید: «وضعیت مریضی ما باعث شده درخواست کنیم یک پرستار تمام وقت به سهیلا اختصاص بدهند.از سوی دیگر وضعیت رفت و آمد ما به شدت هزینه بر است».

سهیلا در تکمیل صحبت های پدرش می گوید: «من برای گفتن حرف هایم چندین بار درخواست دیدن رییس جمهور را کرده ام ولی تاکنون این اتفاق نیفتاده است.حتی خانم مولاوردی که به تازگی به ملاقاتم آمدند قول دادند آقای ربیعی وزارت کار برای پیگیری بیمه ام بیایند ولی ایشان هم نیامدند.به جز آقای هاشمی هر مسئولی به ما می رسد فقط وعده می دهد».سهیلا ادامه می دهد: «من از آقای رییس جمهور خواهش می کنم صدای من را که بی گناه به این روز افتاده ام گوش کنند و برای دیدنم بیایند.»

سهیلا با بیان اینکه دیگر امیدی به دستگیری اسیدپاش ندارد می گوید: «اگر قرار بود دستگیر بشود تا الان می شد. اصلا دستگیر هم بشود چه فایده ای به حال من دارد. من دوست ندارم او اعدام شود، او حتما باید درد اسید را با گوشت و پوست و استخوانش لمس کند. البته می دانم که امیدی به بازداشتش نیست. فقط به او می گویم: فقط پنج دقیقه دستانت را روی چشمانت بگذار. این تمام دنیای من است.»