به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۲ - ۲۱:۱۸
 
۳
تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۱۰ ساعت ۱۲:۰۰
کد مطلب : ۱۲۴۵۱۴

اهواز، پایتخت غبار

ابراهیم دمشناس
روزنامه بهار

از مدرسه زیر باران به خانه آمدم برادرم حبیب از پایتخت غبار  زنگ زد نتوانستم چنان که باید با او حرف بزنم گفت این روزها آرزوی شرجی دارند از اینجا الکن شدم.چند بار زدم شبکه خوزستان، فقط محفل انس نشان می‌داد تازه نشان دادن و گفتن‌شان هم چیزی جز دروغ نیست مثلا همین که می‌گویند ریزگرد به‌قول زنده یاد مختاری زبان را به کام سیاست می‌کنند و از گرد و غبار آشنایی زدایی می‌کنند و حظ لغوی به مخاطب می‌دهند و آن را پدیده‌ای معمول و زود گذر جوی نشان می‌دهند که این روز‌ها ماندگاری‌اش را می‌بینیم. کسی از آقایان به فکرش نمی‌خواهد برسد که ریزگرد «سموم» است... ما به ریزگرد موضوعه فرهنگستان ادب «غر» به فتح اول  می‌گوییم که معنای دیگرش حرام و حرام زاده است. معجزه هزاره سوم که به ماهشهر آمده بود غر را تقدیس کرد و آن را خاک کربلا دانست. طبعا آلودگی‌های بی کران پتروشیمی‌های‌شان هم از همین مقوله ست که این روز زیر خاک پوشیده شده کلمات معناها بینش‌ها زیر لوای چنین اعجازی مسخ می‌شوند. قدیم که شرجی می‌شد عده‌ای دم می‌گرفتند «شمال بیو زینته هیرون برد». یعنی ‌ای باد شمال بیا که شرجی زنت را دزدید به این امید که هوا بچرخد و به‌شود نفسی کشید. امید وارم که شرجی شود شاید که تخفیف این غر باشد.خیری توی پوز شمال نیست.