شهرام اشرف ابیانه
گاهی اوقات در همین سینمای بومی خودمان با همه ضعفها و کاستیها به فیلم هایی برمی خوریم که با هیچ معیاری نمیخوانند. این گونه آثار مبهوتت میکنند. تجربه غریبی در فرم و مضموناند. نوید تحولی تازه را میدهند. پنجرهایاند رو به دنیایی غریب و تکاندهنده. همان هوای تازهایاند که سینمای بومی سخت به آن محتاج است. او (خانه) از این دسته آثار است. فیلمی سیاه و سفید به زبانترکی آذری با ساختاری به شدت آوانگارد با دوربین روی دستی پویا و دائم در حال حرکت و جستجو که به هر گوشهای سرک میکشد. با میزانسنی به طرز غریبی پیچیده و بازیهای بازیگران جوان ناشناخته به شدت باورپذیر آن.
داستان در مورد جنازه پیرمرد تازه فوت شدهای است که بدنش طبق وصیتش باید به اتاق تشریح منتقل شود، اما دخترش مانع بردن پیکر به آنجا است. این بهانهای به دست فیلمساز داده تا به شخصیت هایش خیلی آرام نزیک شده و شمایی از حال و هوای درونیشان به دستمان دهد.
این همه داستان نیست. دوربین همراه آدمهای عزادار خانه از کوچه به حیاط خانه و از آنجا به داخل اتاقهای خانه متوفی حرکت میکند.
دور و بر آدمهای قصه میچرخد و در هر گوشه سوژهای تازه برای تصویرکردن مییابد. سرعت حرکت از هر حادثهای به اتفاقی تازه آن قدر تند و سرگیجهآور است که موضوع اصلی باقی ماندن جنازه در خانه کم کم به حاشیه میرود. درست مانند زندگی عادی هر پیشامدی، ناگهانی و همچون شوکی به ما عرضه میشود. حیرتآور آنکه در این باله تصویری بازیگران با دوربین عجیب راحتند. گویی در حال زندگیکردن بخشی از زندگیشان مقابل این چشم نامرئی باشند.
او (خانه) از آن تجربههای غریب و لازم برای هر سینماگر خوش ایده و پر از انرژی است. نسیمی است که به بیابان تف دیده سینمای ایران تازگی و طراوت میدهد. نشاطی که کاش در قید و بندهای سینمای حرفهای گرفتار نشود و بماند و زمینه ورود جریان تازه سینمایی باشد.
فیلم سد معبرساخته محسن قرایی
در حال و هوای یک فیلم نئورئالیستی دستکاری شده
سد معبر با فیلمنامهای از سعید روستایی در ادامه همان سینمای ابد و یک روز است. همه تلاش محسن قرایی آن بوده از چهارچوبهای این نوع خاص سینمایی خارج نشود. گونهای سینمایی که سعید روستایی با فیلم درخشان ابد و یک روز به نام خودش سند زده؛ فیلمی که زمان نمایش در جشنواره سال گذشته دل و دین از عامی و خاص برد. نوعی سینمای رئالیستی با مایههایی از ملودرام که به دادن پیام صریح به تماشاگر هم بیمیل نیست.
این مساله هم نقطه قوت فیلم است هم پاشنه آشیل احتمالی آن. فیلم صراحت رئالیستی چشمگیری دارد. آن قدر که بعضی فیلمهای نئورئالیستی را به یاد میآورد. با این تفاوت که در واقع گرایی مورد نظر، دخل و تصرف شده تا تاثیر بیشتری روی مخاطب داشته باشد و این همه بهخاطر نگرانی فیلمساز از پیامی است که میخواهد جا به جای فیلم به مخاطب برساند.
این نگرانی در رساندن سریعتر پیام باعث شده تا در جاهایی، حرف و پیامی که فیلمساز دغدغه ساختش را داشته از داستان بیرون بزند. انگار بلندگویی به شخصیت داستانی داده باشیم و ازش خواسته باشیم از روی متنی از پیش نوشته شده بخواند. مثال آشکار آن صحنهای است که حامد بهداد در نقش مامور سد معبر شهرداری بهدنبال زنش میگردد و نگران است مبادا زن عصبانی از دست او بچه باردارشان را سقط کرده باشد ناگهان اختیار از دست داده شروع به داد و بیدا میکند و از استیصال و دلایل عصبیت آشکار شخصیتش میگوید.
با این همه، فیلم بداعتهای غیرقابل انکاری هم دارد. مثلا جنس خشونت جاری در حال و هوای فیلم تکاندهنده و تاثیرگذاراست. ریتم تند صحنهها و هدایت درست بازیگران برای واکاوی معضلی اجتماعی کارآمد و موثر جلوه میکند. سعید روستایی در شگفتی سال قبلش، ابد و یک روز، به مدد همین شیوه بود که توانست شوک بزرگ جشنواره باشد. فیلمی که تماشاگر را بر صندلی میخکوب میکرد. واقع گرایی که آمده بود تا تماشاگر را سحر خود کند. اینکه کارگردان تسلطی مثالزدنی بر همه اجزا صحنه داشته باشد آن هم برای ورزدادن موضوعی ملتهب شرطی اساسی است. محسن قرایی تمام لازمههای یک چنین لیدری برای هدایت گروه سازنده را دارا است. فقط میماند تک صحنههایی که پیش از این در ابد و یک روز دیده بودیم و نیروی محرکهای بود که فیلم را سفت و محکم در ذهن ما جا میانداخت. اینجا چنین چیزی غایب است. فیلمساز حتی به آن فکر هم نکرده برای همین است که نتیجه گیری داستانش به پیام دهی ساده درامهای ساده معمول میماند و به اجرای درخشان قصه ربطی پیدا نمیکند.
مشکل سینمایی از جنس سد معبر، در باره مامور سد معبر شهرداری که گرفتاری مالی دارد و باید با وسوسههایش برای نغلتیدن به دام رشوه و دورویی کنار بیاید، نزدیک شدن بیش از حد فیلم به پیامهای اخلاقی مستقیم است که از اجرای قدرتمند اینگونه کار میکاهد. در سد معبر یک حامد بهداد عصبی درخشان داریم با یکی از بهترین نقش هایش. آدمی در پیچ و خم گرفتاریهای مالی زندگی روزانه در آستانه تبدیلشدن به هیولایی که از انسانیت فاصله گرفته. بقیه شخصیتها دور او چیده میشوند. نادر فلاح استثناء است. در نقش دستفروشی درمانده که سر و کارش با بهداد افتاده که به هماناندازه او سرسخت است. یک بازیگر نقش دوم حاشیهای درخشان هم در فیلم هست؛ مغازه داری که بهداد در یکی از صحنههای فیلم سراغش میرود تا به بهانه گرفتن موبایلی که از دستفروشی (نادر فلاح) دزدیده تلکهاش کند. درماندگی و خشمی که در بازی او هست یکی از بهترین صحنههای جشنواره امسال را رقم خواهد زد. دیدن سد معبر نه بهاندازه ابد و یک روز اما تجربهای بیتردید دلپذیردر جشنواره سی و پنجم خواهد بود.