برایم سؤال شد که چرا جامعه را اینقدر ساده تحلیل میکنیم؟ اگر جامعه هنری مدنظر باشد حرف دقیقتری به نظر میرسد، اما واقعا تئاتر ما در این سالها بازتاب دهنده رویاهای مردم بوده یا رویاهای خود ما اهالی هنر؟
اصلا بخش اعظمی از دستاندرکاران مطرح تئاتر تا چهاندازه با طیف واقعی جامعه دمخور و آشنا بودهاند؟ اصلا این تفکیک جامعه هنری و هنرمندان با سایر جامعه به چه دلیل شکل گرفته؟ اگر ما و جامعه چند ده میلیونی ما (نه جامعه چند هزار نفری تئاتر) واقعا دغدغههایش همین دغدغههای ماست پس چرا ما همیشه تافته جدابافته جامعه بودهایم؟ در تقسیمبندیهای ما اصلا طیف عظیمی از مردم که فرصتی و توانی و بهواسطه آن دو، علاقهای به تئاتر ندارند (بر فرض به درد بخوربودن تئاترهای ما) جزء جامعه به حساب نمیآیند؟ مطالبات آنها تا چه حد در تتاترهای ما دیده میشود؟ آیا در مطالباتی که در نمایشهای پرمخاطبی که پرشده از جامعه تئاتری و به نسبت توانایی اقتصادی، مشاهده میکنیم خبری از مطالبات مردم چند میلیونی ایران مشاهده میکنیم؟ تعریف مفاهیمی مثل آزادی و سانسور و از این دست که دستمایه اصلی «مردمی» نشاندادن تئاترهای ما شده واقعا تا چه حد با آنچه از این مفاهیم در ذهن جامعه کلان ایرانی است مطابقت دارد؟ آیا در دنیا اوضاع به همین منوال است که بسیاری نمایشها را اعضای خانواده ترجیح میدهند با خانواده تماشا نکنند؟ کنترل واقعی اگر درست صورت پذیرد چگونه کنترلی خواهد بود؟ آیا معنایش به مدیریت نزدیکتر نیست تا سانسور؟ اینها سؤالات مهمی است که باید بیپرده تکلیفمان را با آنها روشن کنیم.
برمیگردم به دوبرابرشدن بودجه تئاتر تا از زاویهای دیگر به آن نگاه کنیم. اولا این بودجه قرار است به چه کسانی اختصاص یابد؟ به همانها که امسال هم اختصاص یافت؟ آیا مقداری که سال گذشته از آن استفاده کردند کفاف نیازشان را نداده است؟ یا اینکه قرار است عادلانه بین همه تقسیم شود؟ و اگر بناست اینگونه باشد چه بسترسازیای برای این توزیع عادلانه صورت گرفته است؟ براساس تجربیات سالهای گذشته متاسفیم که احتمال میدهیم این بودجه هیچ گرهای از کار گروههای کوچک و رانده شده و نیازمندان واقعی به بودجه تئاتر باز نخواهد کرد. آنها که توانمندند در فراهمکردن امکانات لازم برای خودشان، توانمندتر خواهند شد و مافیا نیز یک قدم قویتر. گروههای خرد و کوچک و همین بسترسازان اتفاقات مهم در تئاتر برای آنها که رابطه دارند و میتوانند سالن خوب و گروه اجرایی و تبلیغات خوب فراهم کنند، مخاطب تولید خواهند کرد و بیآنکه بفهمند چه بر سرشان رفته است باز هم اجراهایشان را خواهند دید و متواضعانه برایشان کف خواهند زد و حسرت روزی را خواهند خورد که جایشان با آنها که تشویق میشوند عوض شود و آن روز برای قریب به اتفاق آنها هرگز نمیآید. . .
آخر این روزها همه چیز دست تهیهکننده و سالن و تبلیغات است و کار خوب مرحله بعدی است و اگر آن سه باشد، زیاد هم مهم نیست کارتان خوب باشد چون بهواسطه آن المانها خوب جلوه خواهد کرد. ویترین خوب همیشه مخاطب را به داخل مغازه خوشبین خواهد کرد. دوست نداریم شادی جشنواره را نادیده بگیریم اما از زبان بسیاری از همکاران لایق و شایسته و باسوادم که نخواستهاند نسبتی با جریانات تعیینکننده امروز تئاتری برقرار کنند، با زبانی خودمانی عرض میکنم راستش دیگر خسته شدیم از اخبار خوشی که خوشیاش هیچ ربطی به ما ندارد.
بر فرض که بودجه به تئاتر تخصص یابد... کورسوی امیدی روشن میکنید برای این همه متقاضی که چه شود؟ چند سال عمر و جوانی گران خویش را در آن صرف کنند (تلف کنند) و در آخر بیش از نود و پنج درصد آنها بهخاطر نبود امنیت شغلی و فضای مناسب اشتغال در تئاتر در میانسالی بیکار و بدون بیمه و بدون توان مالی برای اداره زندگی کاسه چه کنم دست گیرند؟ انتظار نامعقولی است که متوقع باشیم همه آنها از پس هزینههای خود با خلاقیت یا کارآفرینی یا چند شغلهبودن بر بیایند. لا اقل نباید بر این اساس برنامهریزی کرد. راستی یک سؤال: کار در حوزه تئاتر با شرایط حاکم بر آن، شغل محسوب میشود؟ گمان نمیکنم. . .
برمیگردم به موضوع پیشین. ساختن سالن تئاتر و ترغیب به تئاتر زمانی مناسب است که زیرساختهای آن فراهم شده باشد وگرنه اتفاق دانشگاه آزاد تکرار خواهد شد. چیزی از جنس این اتفاق ناخوشایند که خیل عظیمی از فارغالتحصیلان بیکار به جامعه اضافه شدند چون پیش از پذیرش بیرویه آنها فکری برای اشتغالشان و نیاز کمی و کیفی جامعه به رشتههای تحصیلیشان نشده بود. قدری عمیقتر نگاه کنیم و دقیقتر. این متقاضیان جدی و پیگیر ورود به عرصه تئاتر که کم کم ممکن است به دهها هزار نفر هم افزایش یابند، اگر ریشهیابی کنید اصولاً یا علاقه واقعی به خود تئاتر (نه حواشی آن) ندارند و یا استعداد لازم و مناسب برای ورود به این عرصه در آنها وجود ندارد و تئاتر برای آنها راه گریزی است برای فرار ازخودشان یا از بعضی مشکلاتی که با آن درگیرند که اگر این نیازها برآورده شود چه بسا نگرش آنها نسبت به زندگی تغییر کند و بهواسطه جهانبینی جدیدی که پس از حل مشکلاتشان خواهند یافت، دیگر حتی علاقهای به ورود به این حوزه در آنها دیده نشود چه رسد به اینکه بخواهند زندگیشان را بر آن بنا کنند و سختیهای فراوان حاصل از آن را متحمل شوند. روانشناسان و جامعه شناسان خیلی خوب میدانند از چه نیازهای اولیه و بعضاً ثانویهای حرف میزنم و بیش از این بازکردن موضوع را ضروری نمیدانم. عدم تفکر زیربنایی در حوزه هنر و بهخصوص تئاتر و سینما و زیرمجموعههای آن و به طور مشخص بحث بازیگری و جذابیتهای کاذب و غیرکاذب در فضای اخیر ایجاد شده، باعث شده پس از قریب به یک دهه درگیری مستمر و آموزش و پژوهش و ارتباط مداوم با هنرجویان و علاقهمندان بازیگری هیچگونه خیرخواهی در ترغیب به تئاتر احساس نکنم و اکنون درک میکنم که اساتید بزرگ و کهنسالان این عرصه و بزرگان بازیگری کشور از چه روی ورود به حوزه بازیگری را برای فرزندان و نزدیکان خویش نمیپسندند و توصیهای برای بنا کردن زندگی بر روی آن نمینمایند و لذا معتقدم با شرایط فعلی تمامی ترغیبها و تلاش برای افزایش متقاضیان و فراهمشدن اندکی امکانات که بسترسازی برای توزیع واقعا عادلانه آن صورت نگرفته در نهایت به نفع مافیای این هنر تمام خواهد شد و مخاطبین و تماشاگران آنها را افزایش خواهد داد.
پیشنهاد میکنم سری به آمار بازیگران سالهای گذشته بزنید. مثلا از ده سال گذشته تاکنون و ببینید در حال حاضر کجا هستند و به چه کاری مشغولند؟
سالهای جوانی که باید برای ساخت میانسالی آباد صرف میشده، بدون بهرهای و تنها در مقام خاطرهای صرف شده است و اکنون مستأصل باید با چند شیفت کارکردن جبران دهه اثرگذار زندگیشان را بکنند و حتی برخی از آنها کار دیگری بلد نیستند تا آن را جایگزین تئاتری کنند که به امرار معاش از آن دلخوش بودند. پس لطفا در شرایط فعلی بودجه تئاتر را افزایش ندهید و بگذارید تعداد کمتری جوان، این ریسک نامعقول را انجام دهند. علاقه آنها به تئاتر (فضای تئاتر) را ریشهیابی کنید و آن بودجه را صرف رسیدگی به دلایل این علاقه بیرویه و در مواردی غیرواقعی کنید آنوقت خود به خود کسانی که واقعا علاقه و استعداد و توانشان مناسب این مسیر بوده است وارد این حرفه خواهند شد و مثل نجارهای چیرهدست، مکانیکهای زبده، مهندسها و خلبانهای ماهر و خلاصه همه صاحبان موفق مشاغل، طبیعتا درصد موفقیت ورودیهای این بستر بسیار بالاتر خواهد رفت و با هنرمندانی موفقتر مواجه خواهیم بود و امکانات هم بین تعداد معقولی متقاضی تقسیم خواهد شد و احتمال افزایش بهرهوری بیشتر خواهد گشت. لطفا نام نبرید از افراد معروف برای نقض بحث مطرح شده چرا که طبیعی است که در هر فضایی به هر حال برخیها موفقیت کسب میکنند یا شرایط به سمتی پیش میرود که موفقیت آنها را هموار کند اما سوال اینجاست که این تعداد موفقیت در قبال چه تعداد عدم موفقیت؟ ما در قبال همه مسئولیم و عدم موفقیت اگر از سمت ما و تصمیماتمان اثر پذیرفته باشد در همه این شکستها و عواقب آنها شریک خواهیم بود.هیچ باغبانی درختی را که آفتاش بیش از میوهاش باشد نمیکارد. پس لطفاً بذر معیوب نکارید و بودجه تئاتر را افزایش ندهید. . .!