الف. میم. بِشِلی
آیا روشنفکران و ناظران اجتماعی حق دارند دولتها را به عوامفریبی متهم کنند؟ آیا اعلام اینکه فلان نامزد انتخابات دارد از رهیافتی پوپولیستی برای تهییج و جهت دادن افکارعمومی استفاده میکند، شانۀ روشنفکران را از مسوولیت اجتماعیشان سبک میسازد؟ آیا طرح این حقیقت آشکار برای مردم که بسیاری از دولتها و چهرههای سیاسی از انواع روشهای عوامفریبی استفاده میکنند، وظیفهای دشوار است که تنها از روشنفکران بر میآید و اکنون ما مردم عامی به سبب این زحمتی که روشنفکران بر خویش هموار کردهاند باید از ایشان سپاسگزاری کنیم؟
عوامفریبی همواره یکی از موثرترین و کارآمدترین شیوههایی بوده که همه دولتها در سراسر جهان، چه در غرب و چه در جهان سوم، از آن استفاده کردهاند و خواهند کرد. گمان نمیکنم هیچ یک از ما هم اگر در مسند قدرت قرار بگیریم حداقل از بخشی از ترفندهای متنوع عوامفریبی استفاده نکنیم. همچنان که هر یک از ما در زندگی روزانهمان هم داریم از همان فنون فریب بهره میبریم. فروشندگان کالاها، بازاریابها، بانکداران، هنرمندان، متخصصان تبلیغات، مشاوران، استادان دانشگاهها و... همگی در بخشی از آموزشهای فنی مشاغلشان با شیوههای اقناع مخاطب آشنا میشوند. مرز بسیار باریکی میان اقناع مخاطب و فریب او هست که چه بسا خواسته یا ناخواسته از آن مرز نامرئی عبور میکنیم.
بسیاری از ما حتی گاه در برابر فرزندانمان یا در برابر والدینمان از این ترفندهای فریب به مثابه روشی برای کسب منفعتی یا دفع مضرت و دفاع از خود استفاده میکنیم. از طرفی هر انسانی حق فریب خوردن یا نخوردن دارد! ولی مهم این است که در این موقعیتها آنقدر آگاه باشد که اگر هم فریب میخورد با اختیار خودش باشد. برای رسیدن به این سطح از آگاهی و انتخاب آزادانه، لازم است که روشهای عوامفریبی را بشناسیم و بهویژه با انواع واقسام مغالطهها آشنا شویم. در یک تمرین کلاسی از دانشجویان خواستم پس از مطالعه انواع مغالطهها، به مدت یک هفته بکوشند تا نمونهها و مصداقهایی از این مغالطات را در زندگی روزانهشان، در اخبار مطبوعات و رادیو تلویزیون، در کتابهایی که میخوانند و جز اینها بیابند و یادداشت کنند. نتیجه این تمرین بسیار سهمناک بود! برخی از دانشجویان سخت از این تمرین برآشفته بودند و شکایت داشتند که زندگی عادیشان مختل شده است و البته یکی دو نفر هم صادقانه اعتراف کردند که خودشان بیشتر از دیگر اعضای خانواده از این فنون استفاده میکردهاند.
من گمان میکنم یکی از وظایف روشنفکران اجتماعی همین است که به مردم، شیوهها و فنون مغالطهها را بیاموزند و آنان را برای مقابله با عوامفریبیها از جانب هر که باشد، تجهیز کنند. اگر به جای برخی مهملات، برای همه دانش آموزان و دانشجویان در همه رشته ها، چند واحد درس آشنایی با مغالطهها یا منطق جدید تصویب میشد، شاید سطح فعالیتهای روشنفکران در کشور ما هم اندکی بالاتر میرفت و تلاششان به شکوههای خسته کننده از عوامفریبی رجال سیاسی و دست انداختن ضعف حافظه تاریخی مردم محدود نمیشد.